• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
شنبه 25 بهمن 1399
کد مطلب : 124228
+
-

تعدادی از کودکان و نوجوانان از روزهای کرونا، کلافگی زدن ماسک و دلتنگی‌هایشان می‌گویند

رؤیای بازگشت به خیابان

گزارش
رؤیای بازگشت به خیابان

 «دیگه از همش توی خانه ماندن خسته شده‌ام، خیلی وقت است که دوستانم و معلم‌هایم را ندیده‌ام، دلم برای بازی کردن در حیاط مدرسه با دوستانم و دختر خاله‌هایم تنگ شده، کاش زودتر کرونا تمام شود و بتوانیم از خانه بیرون برویم. اولش خیلی خوب بود؛ صبح‌ها می‌توانستم بیشتر بخوابم و مجبور نبودم 6صبح برای رفتن به مدرسه بیدار شوم و منتظر سرویس بمانم حالا اما خسته شده‌ام، دوست دارم مدرسه‌ها باز شود اما صبحی نباشم و بعدازظهر بروم مدرسه.» حلما، 12ساله است و کرونا او و خواهر 15ساله و برادر 5ساله‌اش را ماه‌هاست که خانه‌نشین کرده است. نوجوانی که همانند دیگر هم‌سن‌وسال‌هایش ماه‌هاست نوع جدیدی از زندگی و تحصیل را به اجبار تجربه می‌کند. تجربه‌ای که شاید در هیچ زمان دیگری از زندگی‌شان تکرار نشود و ممکن است آثار زیادی را بر آینده آنها داشته باشد. تعطیل شدن مدارس، ارتباط کم با دوستان و همسالان و زندگی در چهاردیواری خانه و انزوا شرایط و روزگار جدید کودکان عصر کرونایی را تشکیل می‌دهد.
داریوش دانش‌آموز سوم ابتدایی است که به‌گفته مادرش 2سال مداوم، روزها را یکی در میان کلاس شنا رفته است. عکس‌های او با هیکلی ورزیده در گوشی مادرش کمتر شباهتی به پسری که آرام از پله‌های سرسره بالا می‌رود، دارد. شناگری که حالا مدت‌هاست رنگ آب را ندیده. از او درباره کرونا و هرچه درباره آن می‌داند می‌پرسیم و کلماتی که به‌کار می‌برد بیشتر از قد و قواره‌اش به‌نظر می‌رسند: «درباره کرونا می‌دونم که ویروس واگیرداره و بیشتر هم ریه‌ها رو درگیر می‌کنه. واکسنش اومده اما نمی‌دونم چرا تو ایران به تولید انبوه نرسیده. من با ماسک زدن مشکلی ندارم، همیشه جاهای شلوغ می‌زنم ولی خب ماسک می‌زنم نفسم می‌گیره.» او درباره کرونا و زندگی در این شرایط می‌گوید: «روزهای اول کرونا خیلی خوب بود. راحت استراحت می‌کردم و وسطاشم یه کلاسی می‌رفتم. الانم این وضعیت رو دوست دارم اما مدرسه رفتن بازم بهتره. دلم برای دوستام تنگ شده، از پارسال ندیدمشون، فقط باهاشون چت کردم یا زنگ زدم. اینکه بابا و مامان خونه هستند خیلی خوبه اما دیگه دلم می‌خواد دوستام رو ببینم.»

تعطیلاتی تلخ‌تر از زهر
 سعید در کلاس دهم دوره دوم متوسطه تحصیل می‌کند. درس‌های سعید سنگین است و وقت بیکاری کمتری دارد با وجود این او هم مثل بسیاری از دانش‌آموزان از کلاس‌های آنلاین خسته شده و دلش می‌خواهد زودتر مدارس باز شود تا حداقل در کنار فرار از درس‌هایی که داشته دوستان و همکلاسی‌هایش را بیشتر ببیند هر چند حالا هم به‌گفته خودش دور از چشم خانواده در خیابان به بهانه‌های خرید با دوستانش قرار می‌گذارند و دقایقی دور هم جمع می‌شوند. سعید معتقد است هیچ‌چیزی جای شیطنت‌های مدرسه و دورهمی‌های دوستانه در مدرسه را نمی‌گیرد. «کلاس‌های آنلاین ما ساعت 8صبح شروع می‌شود و باید ساعت 7ونیم حاضری بزنیم روزهای اول سر ساعت بلند می‌شدم و حاضری می‌زدم اما بعد دیدم می‌توانم همین نیم ساعت را هم بخوابم بنابراین صدایم را ضبط کردم و به مادرم که سحرخیز است، سپرده‌ام که هر روز سر ساعت 7ونیم صدای ضبط شده‌ام را در گروه کلاسم بگذارد و بعد ساعت8 از خواب بیدارم کند تا سر کلاس باشم. اما بیشتر روزها مخصوصا سر درس تاریخ و... نصف بیشتر ساعت کلاس را خواب هستم و متوجه نمی‌شوم که معلم چه چیزی تدریس می‌کند. اما برای بعضی درس‌ها مثل شیمی و فیزیک مجبور هستم که بیدار بمانم چون معلم‌های این دو تا درس خیلی حواسشان جمع است و راحت مچ بچه‌ها را سر کلاس می‌گیرند که کدامیک سر کلاس حاضر است و کدام فقط سیستمش را روشن گذاشته، هر کدام از بچه‌ها که جواب معلم را ندهند برایشان غیبت رد می‌شود.» سعید هم مثل بسیاری از دانش‌آموزان از ماندن در خانه و تعطیلی مدارس خسته شده و می‌گوید: «حوصله‌ام از خانه ماندن سر رفته است. البته چند ‌ماه می‌شود که پدرم و دوستانش سالن فوتبالی را برای جمعه‌ها اجاره کرده‌اند و چند ساعتی را در روزهای جمعه با فوتبال سرگرم می‌شویم اما دوباره در طول هفته اینقدر تنها هستم که حوصله‌ام سر می‌رود و بعضی روزها به دوستانم به بهانه درس خواندن می‌گویم تا به خانه مان بیایند و بعد از نیم ساعت مثلا درس خواندن به سالن پایین ساختمان مان می‌رویم و پینگ‌پنگ بازی می‌کنیم.» او می‌گوید:« خانواده بعضی از بچه‌ها خیلی سخت می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند که اصلا از خانه بیرون بیایند و ترس دارند اما خانواده من راحت‌تر برخورد می‌کنند؛ در این مدت هم چند باری برای خرید لباس و... با دوستانم قرار گذاشته‌ایم و یکی دو بار هم به بام تهران رفته‌ایم اما این جور زندگی و تفریح کردن با ترس و لرز خیلی هم جالب نیست و مدام استرس این را داریم که نکند مبتلا شویم و خانواده‌هایمان‌را هم مبتلا کنیم.»
مصطفی 12ساله هم می‌گوید که درباره کرونا در اینترنت سرچ داده است و اضافه‌می‌کند: «کرونا یه ویروسه که خیلی واگیر داره و کشنده‌اس. تو سیستم ایمنی تأثیر داره و ریه‌ها رو درگیر می‌کنه. می‌دونم کسی که بگیره و زنده بمونه هم تا 3‌ماه آنتی‌بادی داره. اینها رو تو گوشی سرچ کردم و خوندم. اخبارم که هرشب درباره‌اش حرف می‌زنه. من تو هر جمع و شلوغی ماسک می‌زنم اما کلافه شدم از این همه ماسک زدن. نفس کشیدن با ماسک خیلی سخت می‌شه. من مدام سعی می‌کنم الکل به دستام بزنم و دستامو بشورم. چون با مامان بزرگم ‌تو یه ساختمون زندگی می‌کنیم و خیلی وقت‌ها می‌روم پیش آنها و مامان و بابام گفته‌اند که باید رعایت ‌کنم که یه موقع اونا مریض نشوند.»

کارگاه کوچک جعبه‌سازی‌
در میانه انزوا و نگرانی‌های کرونا خانواده‌هایی هستند که تلاش کرده‌اند شرایط را برای فرزندانشان تغییر دهند. عماد کلاس هفتم دوره اول متوسطه است و این روزها بعد از ساعات مدرسه در یک کارگاه کوچک ساخت جعبه‌های تزئینی که برای یکی از دوستان خانوادگی‌شان است، کار می‌کند و دستمزد روزانه‌ای هم دریافت می‌کند:«‌در خانه حوصله‌ام سر رفته بود، از بیکاری خسته شده بودم، حوصله بازی با PS4 و بازی‌های موبایل را هم دیگر نداشتم برای همین با همفکری پدر و مادرم تصمیم گرفتم که بعد از ظهرها که کلاس ندارم چند ساعتی به کارگاه کوچک یکی از دوستان پدرم بروم و کار کنم. البته من همیشه ماسک می‌زنم و روزی چندبار ماسکم را عوض می‌کنم.»
او می‌گوید: «تا قبل از اینکه کرونا بیاید و مدارس تعطیل شود، همه‌اش منتظر این بودیم که با آلودگی هوا یا باریدن برف مدرسه تعطیل شود و دعا می‌کردیم هر روز برف بیاد. روزهای اولی هم که به‌خاطر کرونا تعطیل شده بودیم خیلی خوشحال بودم اما حالا از این همه تعطیلی خسته شده‌ام و دوست دارم دوباره مدرسه‌ها باز شود.» تنهایی و دور ماندن از دوستان مدرسه یکی از مسائلی است که نوجوانانی همچون عماد را اذیت می‌کند: «زمان زیادی است که درست و حسابی دوستانم را ندیده‌ام، بعضی روزها که برای خرید بیرون می‌روم یا در راه کارگاه بعضی از دوستان مدرسه‌ام را می‌بینم، البته با دوستان صمیمی‌ام چت می‌کنم اما اینکه همدیگر را دوباره ببینیم و بتوانیم گل کوچیک بازی کنیم و موقع مسابقات فوتبال دور هم جمع شویم و کری بخوانیم، یک چیز دیگر است که حالا به‌خاطر کرونا خانواده‌هایمان اجازه دورهمی را به ما نمی‌دهند. برنامه‌های تلویزیون هم اینقدر تکراری است که بیشتر از اینکه سرگرمم کند حوصله‌ام را سر می‌برد.»
ستاره و سمانه خواهرهای دو قلوی کلاس ششم هستند که این روزها یک برادر به جمع‌شان اضافه شده. ستاره می‌گوید: «صبح‌های زود برای اینکه به سرویس برسیم مجبور بودیم زود از خواب بیدار شویم و بعد از خوردن صبحانه منتظر سرویس باشیم، اما بعد که مدرسه‌ها تعطیل شد، می‌توانیم راحت‌تر بخوابیم.» سمانه حرف ستاره را قطع می‌کند و با خنده می‌گوید: «کلاس‌هایمان را نوبتی کرده‌ایم، ما باید هر روز ساعت 8صبح سر کلاس حاضر باشیم و اسممان را بگوییم تا خانم معلم برایمان حاضر بزند، یک روز من و یک روز ستاره سر کلاس اسم‌هایمان را می‌گوییم و برای هر دو نفرمان حاضری می‌زنیم و چون صداهایمان شبیه هم است، خانم معلم متوجه نمی‌شود که کدامیک از ما ستاره و کدام سمانه هستیم.» ستاره و سمانه می‌گویند که کرونا باعث شد آنها از مادرشان درست کردن دستبند و کارهای هنری را یاد بگیرند و حالا در گروه خانوادگی، چیزهایی که درست می‌کنند را می‌فروشند. ستاره می‌گوید:«مامان که دید ما از خانه ماندن خسته شده‌ایم به ما درست کردن دستبند ، گردنبند و... را یاد داد و حالا ما یک گروه در واتساپ درست کرده‌ایم و دستبند، گردنبند و گوشواره‌های مرواریدی را که درست می‌کنیم به دوستان و فامیل می‌فروشیم. بعضی وقت‌ها بعضی مدل‌ها را بیشتر از ما می‌خرند و بعضی مدل‌ها را هیچ‌کس نمی‌خرد و مجبور می‌شویم تا یک مدل دیگر درست کنیم.» سمانه وارد حرف‌های خواهرش می‌شود و می‌گوید: «برای تولد مامان بزرگ هم یک دستبند، گردنبند و گوشواره یک شکل درست کردیم و برای کادوی تولد به مامان بزرگ هدیه دادیم که خیلی از آنها خوشش آمد.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید