بهنود امینی ـ روزنامهنگار
تازهترین محصول چرخه مجعول منسوب به «لاتگرافی» در سینمای ایران، «ابلق»ِ نرگس آبیار است؛ حاصل آمیزش و التقاط جهان دو فیلم «شبی که ماه کامل شد» و «شنای پروانه» که البته نسبت به هر دو فیلم نیز در مرتبهای نازلتر قرار میگیرد.
انگار تمام فیلمسازان جریان روز سینمای ایران، قصد دارند روایت شخصی خود را از این جهان چرک و پرتنش (البته فقط در ظاهر) بسازند؛ هر کدام بخشهایی از عناصر (بخوانید مواد لازم!) ازپیشآماده این فیلمها را برگزیده و با افزودن چند ایده شخصی و احتمالا کلیشهای (نهایت خلاقیت این دسته از فیلمها را در عنوان اثر و نسبت آن با روایت میتوان یافت!)، رنگ تازهای به قصه کهنه بزنند.
ابلق قصه تکراریاش را با نگاهی به جنبش روز Me Too پیش میبرد و البته در کنشمندی نسبت به این جنبش نیز سترون است و صرفا سعی میکند با آتش داغ آن تنور فیلم را گرم نگه دارد. جغرافیای فیلم یعنی محلهای زاغهنشین که دائما سایه چرخوفلک رنگارنگ شهربازی مجاور را روی خود میبیند، در نیمه اول فیلم بهواسطه خساست فیلمساز از نمایش چند لانگشات که بتواند کلیت این جغرافیا را به مخاطب نشان دهد، گنگ و گیجکننده بهنظر میرسد؛ درحالیکه در نیمه دوم فیلم، این جغرافیا و دوگانه فقر و ثروت در نماهای بیشماری از مجاورت آلونکهای زاغه نشین و آپارتمان های شهری موکد میشود. ساختار بصری فیلم همین اندازه شلخته و بی سلیقه است. نمود دیگری از این مسئله را میتوان در هلیشاتهای پرتعداد و بیکارکرد فیلم تماشا کرد؛ صحنه تعقیب و گریزی در نیمه ابتدایی فیلم با ریتمی تند و جذبکننده پیش میرود که ناگهان با یک نمای هوایی بیمورد کاراکترها گم میشوند و حس آن لحظه، زایل.
روایت نیز به همین اندازه سردرگم و معطل بهنظر میرسد؛ یک ساعت آغازین فیلم صرف شناساندن کاراکترها و سمپاتساختن مخاطب نسبت به موقعیت و کاراکتر ترحمبرانگیز الناز شاکردوست شده است؛ درحالیکه پس از رخدادن حادثه محرک اصلی فیلم، این روایت پرجزئیات و با تفصیل جای خود را به لحنی موجز و گزارشگون میدهد که مانع اثرگذاری پرده پایانی فیلم و برداشت فیلمساز از کاشتههای یک ساعت اول قصه میشود.
سه شنبه 14 بهمن 1399
کد مطلب :
123546
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/kRVqY
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved