از مژگان تا لاله
لاله زارع، نخستین پلیسینویس زن ایران است
حسنا مرادی
مژگان زارع، 4رمان عاشقانه نوشت؛ رمانهایی که با وجود تم عاشقانهشان، پیرنگ بعضیشان جستوجو بود. اما قصه «راز کیارش»، آخرین رمان عاشقانه زارع کمی با بقیه تفاوت داشت؛ این کتاب به شکل پاورقی و روزانه در سایت نودوهشتیا منتشر شد و هر قسمت آن حدود 40هزار خواننده داشت. پیرنگ این داستان هم پیرنگی معمایی و کارآگاهی بود. بعد از موفقیت این داستان بود که زارع، نام مستعار مژگان را کنار گذاشت و آثار بعدیاش را با نام اصلی خودش، لاله زارع نوشت. ۲کتاب بعدی او آثاری در ژانر جنایی بودند؛ «جمجمه جوان» و «بیتابوت».
نثر زارع، نثری ساده، روان و نزدیک به گفتار است. او بیآنکه خودش را گرفتار زبان داستانش کند، قصهاش را سرراست تعریف میکند تا برای همه آدمهای جامعه، از قشر فرهیخته و روشنفکر گرفته تا آدمهای معمولی جامعه جذاب باشد. قصههای او واقعگرا هستند و میتوان ردپای مکانهای واقعی را در رمانهایش دید؛ در واقع آثار او به نوعی ثبتکننده بخشی از تاریخ معاصر شهر تهران هستند.
«قرارشان با زن در کافه لمیز انقلاب بود، چون زن ادعا کرده بود محل کارش همان اطراف است. حالا خودش تنها آمده بود، به قراری نه چندان رسمی که میشد اسمش را تحقیقات نامحسوس گذاشت. ایستاد جلوی کافه و به دوگونی کنفی این طرف و آنطرف ورودی نگاه کرد. لبه گونیها لوله شده بود، توی آنها پر از دانههای قهوه بود و میل مهارناپذیرش برای جویدن آن دانههای سفت و قهوهای تیره هر لحظه بیشتر شعله میکشید. اگر میدانست نقشه مزخرفش برای سر به سرگذاشتن بهمنی به همچین جایی میرسد، هیچ وقت با زن توی کافه قرار نمیگذاشت. هنوز ده دقیقه به ساعت ملاقات وقت بود و حدس میزد زن حالا توی کافه چشم به راهش باشد، با این حال دوست نداشت زودتر از موعد مقرر آنجا باشد. از پشت شیشههای بلند، داخل کافه را رصد کرد. دوشنبه بود اما دوشنبه هفتم فروردین نه هرماه دیگری. با وجود سرمای محسوس هوا و تعطیلی دانشگاهها، باز هم زور نوروز چربیده بود و آنجا شلوغ بود. ملاقات زنی شمالشهرنشین در خیابان انقلاب چیز غریبی نبود.»