سال نگاه نو
احمد غلامی داستان زندگی آدمهای معمولی را چاپ کرد
محمد مقدسی
در سالهای پایانی دهه1380 هر چند بیشتر نویسندههای ایرانی تا حرفهای شدن سالها فاصله داشتند و نوشتن هنوز و همچنان امری تفننی دیده میشد اما حضور بیواسطه اینترنت سبب شده بود دیگر نویسندگان آن متکلمانوحده برج عاجنشین دهههای پیش نباشند. اتفاقات سال1388 و بروز و حضور شکافهای سیاسی و اجتماعی، نویسندگان را بیش از پیش متوجه این موضوع کرده بود که روزگار نوشتن از دردهای یک قشر خاص و تکرار مکرر آن به شکلهای گوناگون یا درغلتیدن به فرمگرایی غیرجذاب و اغراقشده هیچ آوردهای برای نویسنده ایرانی نخواهد داشت.
در این سال احمد غلامی، روزنامهنگار گرم و سرد چشیده، مجموعه داستان «آدمها» را منتشر کرد که پیش از این داستانهای آن را در سالهای قبل در ضمیمه ادبی روزنامه اعتماد منتشر کرده بود. بیشتر داستانها نام شخصیت اصلی خود را بر پیشانی داشتند. هر داستان در واقع روایت آدمهای نادیدنی جامعه بود؛ آدمهایی که کاملا معمولی بودند و هر کدام ماجرا و گناه و اشتباه خاص خود را داشتند. داستانهای این مجموعه هر کدام بیشتر از 3یا 4صفحه نبودند و مناسب خواندن در فرصتها کم بودند.
سالهای آخر دهه1380، سالهای بروز و رونق تجربهاندوزی نویسندگان جوانی بود که رمانهایشان را در کارگاه پرورده بودند؛ تجربه گرانبهایی که در سالهای بعد به کمک ادبیات داستانی ایران آمد و نقطه نظر نویسندگان جوان نسبت به جامعه، مخاطب و داستان را تغییر داد. رمان «زیر آفتاب خوش خیال عصر» نوشته جیران گاهان ازجمله این آثار بود؛ رمان اولی که قصه عشق دختری یهودی به پسری مسلمان را روایت میکرد که در راه عشق، هم از دین خود رانده میشد و هم در مسلمان شدن به مشکلاتی برمیخورد.
اما پدیده ادبی آن سال رمان «شاه بیشین» نوشته محمدکاظم مزینانی بود؛ رمانی که به سراغ شاه معزول ایران در روزهای آخر عمر میرفت و زندگی محمدرضاشاه را از تولد تا لحظه مرگ روایت میکرد. روایت مزینانی سیاه یا سفید نبود؛ روایتی خاکستری از مردی بود که همهچیز داشت اما همه آنها را از دست میداد.