اصغر مهاجری | جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی:
موضوع افزایش شمار خانوادههای تکنفره در کشور را میتوان از زوایای مختلفی بررسی کرد. هر یک از این زاویا نگاهها، ارزشها و چارچوبهای تحلیلی خودشان را دارند. ممکن است از یک دیدگاه، افزایش تعداد افراد ازدواجنکرده مسئله به شمار نیاید و حتی تاکتیک مناسبی برای گذر از مسائل اجتماعی دیگر تلقی شود اما ممکن است از دیدگاهی دیگر به همین تغییرات بهعنوان بحران اجتماعی نگریسته شود. به هر روی جامعه با تناقضها و تعارضهایی در تعریف این مفاهیم و نسبتشان با مسئولیتهای اجتماعی و تعهد افراد روبهروست. اما از نظر من بهعنوان یک جامعهشناس اینکه افرادی ازدواج نکرده باشند و زندگی انفرادی و مستقل خودشان را تشکیل داده باشند، چالشآفرین، بحرانی و تنشزا نیست.
درباره پدیده تغییر شکل نظام خانواده در ایران و بروز انواع جدیدی از زندگی، ما با دو چالش مواجهیم که اگر به ایندو توجه کنیم، در گام بعدی میتوانیم درباره سیاستگذاریهای اجتماعی در کشور، شفافتر و دقیقتر سخن بگوییم.
چالش اول به فقدان گفتوگو میان نظام سیاسی و نظام اجتماعی مربوط است. ساختار سیاسی در کشور آنقدر درگیر مسائل و مشکلات ریز و درشت دیگر است که کمتر وقت پیدا میکند در حوزه نیازهای اجتماعی گفتوگو کند. بهعبارت دیگر ساختار رسمی هنوز آمادگی گفتوگو را ندارد. البته در مقابل، جامعه برای گفتوگو آمادگی دارد و هرگاه ساختار سیاسی تصمیم به گفتوگو بگیرد جامعه اقبال نشان میدهد؛ البته شرط نخست این است که این مسائل اولا از سوی ساختار سیاسی به رسمیت شناخته شود و دیگر اینکه به طور شفاف دربارهاش سخن گفته شود. تا وقتیکه این اتفاق نیفتد جامعه کار خودش را پیش میبرد؛ مثلا همین خانوادههای تکنفره نیازهایشان را میشناسند و راه پاسخیافتن برای نیازهایشان را هم پیدا میکنند.
آنچه مسلم است اینکه هر چه ساختار رسمی اشکال جدید زندگی افراد را انکار کند یا نادیده بگیرد، آن پدیده خودش را بیشتر تحمیل میکند و راه خودش را میرود. شکافتهشدن پوسته سنتی حاکم بر نظام خانواده در ایران، نشانهای جدی از همین تغییرات است. از این منظر که جامعه منتظر دستگاه رسمی نمیماند و پوسته سنتی شکاف برمیدارد، من خیلی بدبین نیستم. ما باید به این تغییرات بهعنوان دوره گذار نگاه کنیم.
این دوره گذار اگر از سوی نهاد سیاست جدی گرفته شود آنوقت تغییرات با هزینه کمتر و همراهی جامعه شکل میگیرند اما فعلا شواهد نشان میدهد که دستگاههای رسمی همچنان از ادبیات جامعه سنتی حمایت میکنند. در صورت ادامه این روند، ساختار سنتی مجبور میشود در سطح بالاتری تسلیم اتفاقات دوره گذار شود؛ پس بهتر است که میان نظام سیاسی و نظام اجتماعی هر چه زودتر گفتوگوی منظم، هدفمند و جدی شکل بگیرد. خب حالا برای اینکه این گفتوگو شکل بگیرد ما به چه چیزی نیاز داریم؟ اطلاعات. بدون دادههای دقیق علمی هر گفتوگویی بیحاصل است زیرا افراد میخواهند دیدگاهها و سلیقههای خودشان را به جامعه تحمیل کنند. اگر امروز هشدار داده میشود که ممکن است در 30سال آینده با جمعیت سالمند روبهرو شویم یا اگر گفته میشود که تعداد افراد ازدواجنکرده در حال افزایش است و یا مثلا تمایل به فرزندآوری کاهش یافته همه اینها دلایل و پیامدهایی دارند که باید مورد مطالعه قرار گیرند.
به اعتقاد من دومین چالش ما به همین فقدان یا کمبود اطلاعات علمی مستند مربوط است. هرچند در کشور دائم گفته میشود که شکل خانواده تغییر کرده یا زندگیهای انفرادی در حال افزایش است اما تعداد پژوهشهایی که بتوان به نتایج آنها استناد کرد قابل ملاحظه نیست. البته میتوان همین دلایل کلیشهای را دوباره تکرار کرد و گفت مثلا جوانان به دلیل مشکلات اقتصادی فرصت ازدواج پیدا نمیکنند و... اما نیازمند این هستیم که محکمتر و مستدلتر سخن بگوییم. در این شرایط نه منِ پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی میتوانم دقیق سخن بگویم و نه کسانی که وظیفه سیاستگذاری را بر عهده دارند... و این جامعه است که بهسرعت راه خودش را میرود. قبل از هر چیز باید پژوهشهایی دامنهدار و دقیق درباره همه ابعاد این پدیده انجام شود؛ هم دلایل تمایل افراد به انواع جدیدی از تشکیل زندگی باید بررسی شود و هم پیامدهای این پدیده؛ در این صورت میتوانیم پاسخهای واقعیتری برای چرایی بروز این پدیدهها ارائه دهیم.
جای خالی «گفتوگو»
در همینه زمینه :