• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
سه شنبه 9 دی 1399
کد مطلب : 120205
+
-

دستور زبان عشق

مسعود پویا_روزنامه‌نگار

   روزگاری حرفش را هم نمی‌شد زد و سال‌هاست شورش درآمده. تصویر عشق در سینمای پس از انقلاب، فراز و نشیب‌های فراوانی داشته. در دهه 60، تقریبا با فقدان فیلم عاشقانه مواجهیم و باید تک‌صحنه‌های عاشقانه را به‌عنوان تلاش‌های فیلمسازان برای یافتن راه‌هایی جهت هموار کردن مسیر نمایش آنچه ممنوع شمرده می‌شد، به‌عنوان کوشش‌هایی خلاقانه پاس بداریم. فیلم هنجارشکنانه مخملباف را هم باید کنار بگذاریم که ممنوعه‌ترین عشق ممکن را به بهانه فلسفه نسبیت به تصویر می‌کشید و همه را از مسیری که در کمتر از یک دهه از «توبه نصوح» تا «نوبت عاشقی» پیموده بود متحیر می‌کرد. آن سال‌ها تصویر واقعی عشق دهه شصتی سینمای ایران منحصر به سکانس‌هایی از «هامون» مهرجویی بود که در اوج تنش‌ها، به گذشته بازمی‌گشت و قرار عاشقانه هامون و مهشید را در کتابفروشی کتابسرا به تصویر می‌کشید و شوری می‌آفرید. این عشق طبقه متوسط شهری در فیلمی روشنفکرانه بود. مسعود کیمیایی در «دندان مار» برای نمایش جرقه‌ای از علاقه و مقدمه‌ای از عشق، باید در خانه‌ای که پس از مرگ مادر چراغش خاموش شده، نور لامپ روی صورت دختر جوان جنگ‌زده روشن شود یا در انتهای همین فیلم برای نشان دادن علاقه گلچهره سجادیه به احمد نجفی، تنها به نمای نقطه‌نظر زنی که نگران سرنوشت احمد است کفایت می‌کرد. دوربینی که دو بار از دید زن با حرکت افقی دوربین سراسر پرده‌ای سفید را به امید افتادن سایه مرد (احمد) می‌رفت و می‌آمد. این تصویر غیرمستقیم و تلویحی از عشق که بخشی از آن محصول و برخاسته از محدودیت‌های دهه 60 است، تأثیرش از همه عاشقانه‌های گل‌درشت سال‌های بعد بیشتر به‌نظر می‌رسد.
   وقتی از عشق در سینما حرف می‌زنیم منظورمان جلوه مشخص و معلومی از علاقه و احساس میان جنس مخالف است. سرفصلی مهم در زندگی (که شاید عده‌ای هرگز تجربه‌اش نکنند یا توهمش را با اصل جنس اشتباه بگیرند) که ادبیات و هنر نمی‌تواند کنارش بگذارد. این داستان همیشه انسان است و در هر دوره‌ای و هر شرایطی گریزی از آن نیست. ممنوعه‌ترین شکلش در کلام‌الله و در احسن‌‌القصص روایت شده. در طول قرن‌ها ادبیات کلاسیک و گنجینه‌های ادبا و عرفا، از وجودش بهره‌مند شده‌اند. سینه‌ها سوخته و قلب‌ها شکسته شده و به درد آمده و شورها برانگیخته شده. گاهی استعاره‌ای از مفاهیم معنوی و عشق الهی بوده و گاهی هم هیچ تفسیری نتوانسته جلوه آشکار عشق زمینی را به آسمان‌ها پیوند بزند. خلاصه اینکه گریزی از عشق نیست.
   تصویر عشق در سینمای ایران جلوه‌های مختلف و متفاوت دارد. «غریبانه» به‌عنوان محصول سینمای عامه ‌پسند همان ‌قدر عاشقانه است که «شب‌های روشن» به‌عنوان نماینده سینمای روشنفکرانه. فیلم‌هایی با خاستگاه‌های متفاوت و متمایز از هم در نهایت قرار است حسی از تمایل و اشتیاق را به تصویر بکشند که نامش عشق است. میزان توانایی و ناکامی احتمالی فیلمساز هم ربطی به خاستگاه و گرایش اثرش ندارد. فیلم عاشقانه گرم و پرشور و فیلم عاشقانه سرد و خوددار و با فاصله در نهایت قرار است حسی را متبلور کنند. این حس و حساسیت چه از دل فیلمفارسی بیرون بیاید چه از کانون روشنفکران خسته، در نهایت به‌عنوان اثر عاشقانه کارکردی مشخص و معلوم باید داشته باشد. تمسک صرف به شاهکارهای ادبی و سینمایی و مفاهیم فلسفی و مضامین عرفانی هیچ فیلمی را در تاریخ سینما عاقبت به‌خیر نکرده. فیلم عاشقانه هم از این قاعده مستثنی نیست.
    از سوی دیگر بیرون کشیدن فیلم‌ها از بستر زمان، نظام تولید، شرایط اجتماعی، فرهنگی و قواعد ژانری، گاهی وقت‌ها به قضاوت‌هایی غیرمنصفانه منجر می‌شود. به‌عنوان مثال فیلمی چون «سلطان قلب‌ها» به‌عنوان محصولی از سینمای جریان اصلی قبل از انقلاب فیلم به بار نشسته‌ای است که تصویرش از عشق خودبسنده، منطبق با جهان اثر و واجد شرایط زمانه‌اش است. فیلم هنوز هم کار می‌کند و در چارچوب قواعد و نظام معنایی و ساختار روایی‌اش به‌عنوان محصول سینمای عامه‌پسند، فیلمی مؤثر و نمونه‌ای قابل مطالعه و تحلیل است.
   تصویر حسین رضایی در انتهای «زیر درختان زیتون» که در آن اکستریم لانگ‌شات جادویی، به سوی دوربین می‌دود. آن نقطه کوچکی که در آن نما (با زیبایی گرافیکی حیرت‌انگیز) درشت‌تر از هر کلوزآپی، شادمانانه پیروزی عاشقانه‌ای را نوید می‌دهد، از معدود فرجام‌های خوش در سینمای متفاوت ایران است. بخشی از دلپذیر بودن زیر درختان زیتون که چه در سه‌گانه معروف به «کوکر» (خانه دوست کجاست؟، زندگی و دیگر هیچ و زیر درختان زیتون) و چه در کل کارنامه کیارستمی، دوست‌داشتنی‌تر (و نه الزاما بهتر) است، همین قصه عشق و پایان خوشش است. در اینجا از قدیم این خرافه جا افتاده که فرجام خوش در روایت‌های عاشقانه، ‌شأن فیلم هنری را پایین می‌آورد. پس رسیدن عاشق و معشوق برای فیلمفارسی‌هاست و فیلم متفاوت باید حتما سر دلدادگان را به طاق بکوبد، از عشق به نفرت برساندشان، قربانی‌شان کند و خلاصه هر کاری بکند تا کام عشاق در انتها تلخ شود. این طوری فیلم هنری‌تر و متفاوت‌تر است. زیر درختان زیتون ما در طول فیلم در جریان عشق حسین به طاهره قرار گرفته‌ایم و موضوع آنقدر جدی است که محمدعلی کشاورز در نقش کارگردان، بیشتر از فیلمی که در حال ساختش است نگران فرجام ماجرای عاشقانه حسین است. نمای خیلی دور انتهای فیلم، ما را شاهد موفقیت شخصیتی می‌کند که از ابتدا با سماجت و صداقت کار را پیش برده بود. این پایان خوش به یادمان می‌آورد که بد نیست در فیلم‌های هنری، مثل عامه‌پسند‌ها، گاهی عشاق به هم برسند.
   نام فیلم‌هایی را که در واقع تغییر سبک زندگی و تحول دیدگاه‌ها و سازندگانشان را نمایان می‌کنند، به‌سختی می‌شود عاشقانه گذاشت. تعدادی از آنها رسما برای توجیه تغییر زیست شخصی سازندگانشان ساخته شده‌اند و عشق بهانه است و عاشقانه‌ای هم معمولا در کار نیست. این هم نوعی فیلم شخصی ساختن است و وقتی در زندگی‌تان عشق را واقعا لمس نکرده‌اید، به‌ندرت ممکن است بتوانید آن را به شکلی باورپذیر به تصویر بکشید.
سمت دیگر هم سفارش بازار است که برای فروش، فیلم عاشقانه می‌خواهد. از دل کلیشه‌ها و قواعد نخ‌نما شده هم به‌ندرت محصول قابل توجهی بیرون آمده. اما در همین سینما مواردی هستند که با همین مناسبات تولید شده‌اند و عاشقانه‌های موفقی هم از کار درآمده‌اند.
  عاشقانه‌های روشنفکرانه، اگر نمونه‌های موفقی باشند در گذر و مرور زمان برای خود دوستدارانی ثابت‌قدم می‌یابند. البته اگر موفق باشند. به پشت سر که نگاه می‌کنیم تعداد شکست‌ها از پیروزی‌ها بیشتر است. اگر شب‌های روشن، تبدیل به فیلم کالت (در محدوده و ظرفیت خودش به‌عنوان فیلمی که اگاهانه قواعد سینمای تجارتی را رعایت نکرده) می‌شود، این موفقیت را نمی‌شود به شکل مکانیکی به هر فیلم سردی که عشاقش با لحنی مونوتن با یکدیگر درباره ادبیات و هنر حرف بزنند، تعمیم و تسری داد.
   و دست آخر اینکه این نسل تازه و این عاشقانه‌های متاخر و اصلا این شیوه‌های نمایش عشق، که به واسطه مهربان شدن ممیزی، دیگر خیلی خودشان را در بند بیان تلویحی و رعایت ظرافت نمی‌دانند؛ حتی اگر دلپذیر نباشند که اغلب نیستند، قابل مطالعه‌اند. فیلم‌ها و سریال‌ها با انواع و اقسام روابط عشقی، کاراکترها و موقعیت‌های داستانی و خلق موقعیت‌ها و لحظه‌های عاطفی، با ابزارهای بیانی‌شان قرار است در نهایت قصه عشق بگویند؛ اینکه سازندگانشان چقدر به دستور زبان عشق مسلط هستند و چقدر ابزار کارشان هم البته داستانی است. تحلیل فیلم و سریال عاشقانه این دوران هم بدون درنظر گرفتن شرایط روز جامعه، به‌عنوان بستری که این آثار در دلش شکل گرفته‌اند، خیلی کامل و جامع نیست. به همان نسبتی که زمانه بدی است، فیلم‌ها هم بدتر شده‌اند. با افول عشق، عاشقانه‌ها هم کم‌اثر‌تر و قالبی‌تر شده‌اند. و به همان نسبت که امیدی به آینده هست، عاشقانه‌هایی هم برای از تشنگی نمردن وجود دارد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید