فقدان تاریخ و اهمیت بهرام بیضایی در مقام روایتگر تاریخ
مرتضی کاردر_روزنامه نگار
بهرام بیضایی همه عمر را به دیدن و خواندن و پژوهیدن گذرانده است. مجموعهای است بینظیر از اسطوره و تاریخ و ادبیات و فرهنگ عامه که بسیاری از دیدهها و خواندهها و پژوهشها را از صافی ذهن خود گذرانده و به متن تبدیل کرده است، چه آنها که به صحنه تئاتر یا پرده سینما آمدهاند، چه انبوه آنها که در قالب کتاب منتشر شدهاند، چه بسیاری که هنوز کتاب نشدهاند، اما آنچه او تاکنون خلق کرده اگرچه کارنامهای پربرگوبار است، همه بضاعت بهرام بیضایی نیست.
محدود کردن او به هنرهای نمایشی و سینما و قدری بیشتر مثل پژوهش جفا در حق اوست. او روشنفکری است که فراتر از هنرهای نمایشی و سینما بر بلندای تاریخ ایران ایستاده. وقتی سخن میگوید شاید سینما و نمایش و دیگر هنرها دستمایه او باشند، اما در حقیقت به روایت تاریخ و فرهنگ و هنر ایران میپردازد. او نهتنها بخشی زنده و انکارناپذیر از هنر معاصر ایران است بلکه میتواند از روایتگران تاریخ معاصر ایران نیز باشد.
شاید بسیاری روایت او را از تاریخ دوست نداشته باشند یا در جزئیات روایتهای او مناقشه کنند اما مسئله بیشتر از آنکه درستی یا نادرستی روایت او باشد، فقدان تاریخ است و مهمتر از آن فقدان روایتگرانی که بتوانند تصویری از گذشته نهچندان دور بهدست دهند و بهرام بیضایی آگاهی و اشرافی به تاریخ و فرهنگ و هنر گذشته و امروز ایران دارد که میتواند یکی از این روایتگران باشد.
حتی آنچه او در قالب جستارها و تکنگاریها و روایتهای شخصی خود از آدمها ارائه میکند نه فقط روایت زندگی و تحلیل کارنامه آنها که روایت تاریخ است. یعنی بهجای روایت صرف زندگی یا کارنامه اکبر رادی و هوشنگ گلشیری و آیدین آغداشلو و شاهرخ مسکوب و دیگران جایگاه ایشان را در موقعیت تاریخیشان در ایران معاصر تصویر کرده است.
شمار آثار منتشر نشده بهرام بیضایی آنقدر زیاد است که کوششی برای سامان دادن به نوشتههای پراکنده و سخنرانیهای او انجام نشده، حتی احتمالاً معلوم نیست شمار سخنرانیهای او در طول نیمقرن چقدر بوده است، اما آنچه او در سخنرانیها و جستارهای پراکندهاش بهدست داده، یگانه است.
نمونه آخر سخنرانی او در برنامه دانشگاه استنفورد در گرامیداشت شاهرخ مسکوب است که نه درباره «مسکوب و اساطیر ایرانی» که در حقیقت روایت تکههای فراموششده و مغفولمانده تاریخ تجدد در ایران است که در غلبه روایتهای دوگانه سیاه و سفید مغفول مانده. سخنرانی او در یکیدوماه گذشته محل بحثها و مناقشههای بسیار در شبکههای اجتماعی شده است که در حقیقت مؤید یگانگی روایت او از تاریخ معاصر است. نمونه دیگر سخنرانی او هنگام اهدای مجموعهای از دستنوشتههای هوشنگ گلشیری در دانشگاه استنفورد است که جز سیمای روشنی که از گلشیری تصویر میکند، آکنده از جزئیاتی است که تاریخ شفاهی ادبیات امروز بهشمار میروند. میان این دو اتفاق 4سال فاصله است و معلوم نیست که آیا ایندو تنها سخنرانیهای او در این فاصله بودهاند یا او در خلال درسهای خود درباره سینما و اسطوره و نشانهشناسی افسانههای ایرانی و سینما و نمایش ایران و... سخنرانیهای دیگری نیز انجام داده است.
نمیدانم باید خوشحال بود از اینکه بهرام بیضایی حالا در دانشگاه استنفورد است و همه درسها و سخنرانیهای او ثبت و ضبط میشود و به لطف اینترنت و شبکههای اجتماعی بهدست ما میرسد یا ناراحت از اینکه چرا این سخنرانیها در ایران انجام نمیشود و انبوه دوستداران او اقبال نمییابند که حرفهای بیضایی را بیواسطه از دهان او بشنوند. اما پرسش اینجاست که آیا سخنرانیهای او در سالهای حضورش در ایران جایی ثبت و ضبط شده است و روزی کنار هم قرار خواهد گرفت و روایت بهرام بیضایی از شخصیتها و تاریخ فرهنگ و ادبیات و هنر امروز ایران منتشر خواهد شد؟