شکارچی عکس، پرواز کرد
علی خادم، عکاس سرشناس ایرانی درگذشت
معراج قنبری
او را نخستین فتوژورنالیست ایرانی میدانستند. بر تابلوی عکاسیاش تنها دو کلمه دیده میشد. علی خادم. این نام به تمامی منتقلکننده معنا بود و نیازی به پیشوند و پسوند نداشت. نگاه تیزی داشت و شماری از مهمترین عکسهای قرن اخیر ایران حاصل همین نگاه بود. او در سال1296شمسی در تهران (میدان حسنآباد و عکاسخانه پدرش محمدجعفر خادم) به دنیا آمد. از نوجوانی به عکاسی علاقه پیدا کرد و از 14سالگی زیرنظر پدرش کار عکاسی را آغاز کرد.
او خود در گفتوگوی شنیده نشده و منتشر نشدهای که برای نخستینبار در اینجا میآید چنین گفته است: «در سال1315عکاس وزارت معارف صنایع مستظرفه شدم که من را مأمور موزه کردند. در آن موزه، اشیای زیرخاکی را که درمیآوردند عکاسی میکردم. 1318و 1319و 1320مجلهای بود به نام «ایران امروز» زیرنظر مرحوم مطیعالدوله حجازی منتشر میشد که من عکاس آن مجله بودم و سختگیری ایشان، سختگیری بجا البته و ایرادگیریشان از لحاظ عکس و اینگونه مسائل، باعث این شد که من بیشتر به کار خودم علاقهمند شوم. همهاش هم سیاه و سفید کار میکردم و خارجیهایم یعنی مجلههای معروفی که برایشان کار میکردم مثل پاریماچ، اشترن یا کوئیک، اصلا عکس فلاشدار قبول نمیکردند؛ هیچوقت. واسه اینها عکس برمیداشتم میفرستادم به موضوعها و سوژههایی که خودم میدانستم؛ به سوژههایی که آنها میخواستند مثل مثلا آتشگرفتن چاه نفت در اهواز که درآمد خیلی فوقالعادهای بود؛ برای اینکه در تمام دنیا آن رپرتاژ تکرار شد. در کلاس درس روزنامهنگاری به ما میگفتند که هیچوقت خبر، خبر نمیکند؛ یعنی اینکه، این به عهده خود خبرنگار بود که همه حواسش به این باشد که کجا اتفاقی رخ میدهد. مسئول خبرنگار، خود خبرنگار است نه کسی که خبرش میکند و اینها؛ باید گوش به زنگ باشد، شب باشد، نصفه شب باشد، صبح باشد. من هم گمان میکنم، اصلا بهطور کلی کسی که خبرنگار باشد باید یک حس ششم هم خودش همیشه داشته باشد برای خبر؛ حس میکند که خبری هست؛ اتفاقی رخ میدهد. برای من که همیشه اینطور بوده، همیشه گمان میکنم همیشه یا شاید90 درصد اوقات در بطن خبر بودم».
در مهمترین دوره کاریاش - از شهریور 1320تا مرداد 1332- در جراید گوناگونی از جمله اطلاعات هفتگی، تهران مصور، سپید و سیاه و روشنفکر، به عنوان عکاس خبری مشغول به کار شد. گزارشهای تصویری چند صفحهای از نوآوریهای علی خادم در این دوره بود. عکسهای او از درگیریهای احزاب و زدوخوردهای خیابانی و رجال سیاسی کشور و حوادث مربوط به ملیشدن صنعت نفت و سقوط دولت دکتر محمد مصدق، در تاریخ عکاسی ایران از اهمیت بالایی برخوردار است. او از این دوره تا انقلاب اسلامی، با برخی مؤسسههای خبری و نشریههای هفتگی خارجی از جمله کوئیک، اشترن و نشنال جئوگرافیک همکاری کرد و پس از انقلاب به همکاریاش با این مؤسسهها پایان داد و به جمعآوری و طبقهبندی عکسهای قدیمی پرداخت. او که از جوانی در جستوجوی عکسهای قدیمی به همهجا سر زده بود، اینبار به طور جدی این کار را دنبال کرد. کلکسیونهای عکس خانوادهها را میخرید و به طور موضوعی تقسیمبندی میکرد.
علی بهزادی (روزنامهنگار) که بخشی از کتاب خود با نام «شبهخاطرات» را به علی خادم اختصاص داده درباره او مینویسد: «من چندبار در مراسم مختلف شاهد عکسبرداری او بودم. عکاسان دیگر هم بودند و به محض آنکه مراسم آغاز میشد، تند و تند شروع به عکسگرفتن میکردند؛ تلق و تلق. بدون فکر، بدون دقت؛ اما خادم دوربین به دست ایستاده یا نشسته، مدتها با دقت صحنه را نظاره میکرد. در مراسمی که شاید 2 ساعت به طول انجامید، درحالیکه عکاسها تقریبا همه فیلمهایشان را مصرف کرده بودند و خسته از آن همه کار، مشغول خوردن چای و شیرینی بودند، تازه علی خادم کارش را شروع میکرد. او یک ساعت و نیم درباره اشخاص، چهرهها، جایگاهها و حرکتها مطالعه میکرد. در آخر یک ربع یا 20دقیقه عکس میگرفت، تند و تند؛ از افراد مختلف و حالات مختلف و جاهای مختلف. وقتی روز بعد یا هفته بعد، عکسها چاپ میشد، میدیدی همه عکسها، یکطرف، عکسهای علی خادم یکطرف. او واقعا یک هنرمند بود».
چند روزی از درگذشت تقی ظهوری گذشته بود و علی خادم بسیار غمگین بود. یک روز بعدازظهر با یکی از اعضای مجله «زنروز» قرار داشت. معمولا در دفتر علی خادم نیمهباز بود و آن شخص زمانی که وارد شد، علی خادم را خوابیده بر میز دید. بعد از آنکه متوجه شد که خواب خادم ابدی است، به سراغ صاحب خیاطی طبقه بالا رفت. در مرحله بعد به یکی از نزدیکترین افراد به خادم یعنی صمد قاسمی که دفترش روبهروی دفتر او بود، اطلاع میدهند و بهتدریج دیگر دوستان خادم نیز جمع میشوند.
این عکاس از بسیاری از شخصیتهای تاریخ معاصر که قدم در راه مرگ گذاشته بودند، عکس گرفته بود. نمونهاش آن عکس معروف از شهید نواب صفوی، لحظاتی پس از دستگیری در فرمانداری نظامی تهران. آن لبخند، آغاز راه مرگ برای نواب صفوی بود و در تاریخ ماندگار شد. خادم اما در ثبت آخرین شاهکار هنریاش شکست خورد. علی بهزادی در بخش پایانی مطلبش درباه علی خادم، اضافه کرده است: «او آرزو داشت از «مرگ» عکس بگیرد. بلندپروازی او، آن بود که میخواست علاوه بر آنکه در حال مردن از خودش عکس میگیرد، مرگ را هم غافلگیر کند. با این نیت در اواخر عمر، دوربین عکاسیاش را لحظهای از خودش دور نمیکرد و همیشه آن را در حال اتوماتیک آماده نگه میداشت. آن بعدازظهر13اسفند1370پس از صرف ناهار، احساس سنگینی کرد. تمایل شدید به استراحت و خواب باعث شد که پس از رفتن دوستانش، طبق عادت همیشگی روی میز تحریر بزرگش دراز بکشد اما باز دوربین عکاسیاش را طوری در کنار خودش قرار داد که عدسی آن درست مقابل صورت او قرار بگیرد اما علی خادم یک چیز را فراموش کرده بود. او یک عمر با همه شوخی کرده بود اما اینبار مرگ میخواست او را به بازی بگیرد. یکی از دوستان وقتی از این ماجرا آگاه شد و دوربین عکاسی را در مقابل صورت خادم دید، با عجله آن را برداشت و برای ظهور و چاپ به تاریکخانه برد. قلبش میتپید زیرا فکر میکرد به زودی شاهد منظرهای عجیب خواهد بود، آخرین شاهکار خادم؛ اما پس از مدتی تلاش متوجه شد همه فیلمها سفید است. تاکنون هیچکس مرگ را ضبط نکرده است، حتی علی خادم با همه زیرکیهایش نتوانست چنین کند شاید هم مرگ سفید است». عکسها از آرشیو عکاسخانه خادم (فردید خادم) برای نخستینبار منتشر میشود.