بیا برویم رؤیا ببینیم
سید علی صالحی شعر گفتار را پیشنهاد میکند و در تغییر گفتمان شعر در دهههای 60 و 70 تأثیرگذار است
مرتضی کاردر
«بر دستهام/ بشارتی سپید/ که در خوابهای منتظر/ میروید. / و از ضیافت باران/ هجای بلند باستانی/ علفیست / که با صبحی از دیار شگفت خواب/ مسیر آبی رود را/ قدم میزند.»
سیدعلی صالحی یکی از اصحاب شعر ناب است که در سالهای دهه50 از جنوب سربرمیآورد، یکی از همانها که میتوانست بر مدار شعر ناب مشی کند و 40 سال بعد وقتی کاشفان جوان از راه میرسند دوباره قدر ببیند و از خلاقیتهای زبانی و کوشش برای همسخنی و رسیدن به زبان مشترک و... بگوید، اما زود میفهمد که شاعران ناب دارند شبیه به هم میشوند و مثل هم شعر میگویند. پس راه خود را جدا میکند و شاید تهمت عامهپسندی را نیز میپذیرد و به شکلی تازه در شعر تجدید حیات میکند. در «منظومه تولد و مرگ» میگوید:
«... شعری باید سرود که غزل غزلهای سلیمان هم/ نه/ شعری که کلام کوچههای حدود شوش و میدان خراسان باشد. / شعری که تعریف روشن رهایی انسان است. / شعری که ظهور هزارتوی تمثیلات مطنطن نیست، / یا که حضور شمع و گل و حبیب عهد جاهلیت/ شعر، / همین حروف ممتد و همجوش دست و دل است/ یا حال و احوال انسانی که حقوقش/ حتی پانزدهم هر برج هم/ کفایت نمیکند...». سیدعلی صالحی هوشمندانه دریافته است که روزگار زبان فخیم شعر (مثل شعر شاعرانی که از شاملو تنها فخامت زبان را گرفتهاند) یا شعرهایی که درگیر کشفهای تازه در ماهیت زبان و تغییر کارکرد شعرند؛ مثل حلقههای پیشرو شعر دهههای 40 و 50، چون شعر حجم و شعر دیگر و حتی شعر ناب به سر آمده است. این گرایشها از همان آغاز هم به حلقههای کوچک شاعران حرفهای محدود بودند و بسیاری از دوستداران شعر نمیتوانستند بهرهای از این شعرها ببرند. دستکم در دهه60 و سالهای پس از انقلاب گوشی برای شنیدن چنین شعرهایی نیست. شعر سیاسی سالهای پیش از انقلاب هم نمیتواند در سالهای بعد ادامه داشته باشد.
پس هر چه پیشتر میآید ترکیبسازیها و تصویرها و برجستهسازیهای زبانی شعر ناب کمرنگتر میشود و او به سوی شعری میرود که ساده و صمیمی باشد و نام شعر گفتار را بر آن مینهد، شعری دور از «هزارتوی تمثیلات مطنطن» و نزدیک به زبان گفتار مردم. «دلم که تنگ میشود، همه نامها و ترانهها بر سرانگشت ستاره میرویند/ اوقات ملایم یادهای من، همین هوای نشستن و دیدن است. / خاک را میبویم، خاک را... کنار زنی از قبیله بادها...».
یا
«ای کاش از آن همه سایه و سکوت/ تنها زمزمه لبریز چشمهای بودم/ همسوی باور چراغی، بر ایوان شب زلال/ یا زائری خسته در خنکای فروردین/ با خیزاب و خلنگزار خاموشش/ که از خواب شبنم و شهود آمده بود...».
شعر سیدعلی صالحی، فارغ از زبان گفتار، حاکی صمیمیتی است از جنس تسلیبخشی و مهربانی و رؤیاها و چشماندازهای روشن و گفتوگوهای خودمانی و... . همه آن چیزهایی که شاید عموم مخاطبان از شعر انتظار دارند. برای همین است که خوش مینشیند و اقبال عام مییابد. سطرهایی از او فراتر از شعر رفته و ضربالمثل شدهاند، مثل «حال همه ما خوب است اما تو باور مکن». البته که او شاعر شعر ناب است و شمار سرودههای او که در میان نابترین شعرهای امروز قرار میگیرند، کم نیست، بهویژه از سالهای میانی دهه 60 تا سالهای میانی دهه 70 که اوج دوره شاعری او است. ناگفته نماند که رسانهها نیز به کمک او میآیند و در ترویج شعر او نقش دارند.
«می دانم/ حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد/ حالا همه میدانند که همه ما یکطوری غریب/ یکطوری ساده و دور/ وابسته دیرسال بوسه و لبخند و علاقهایم...». کم پیش نمیآید که سیدعلی صالحی در شعرهای بلند دچار اطناب شود، چه شعر گفتار و گونهای از شعر که نوعی حکایتگری است آماده درغلتیدن به دام نثر است. در عین حال، او در بسیاری از شعرهای خود، بهویژه شعرهایی که اقبال عمومی یافتهاند، به احساساتگرایی دچار میشود. او رگ خواب مخاطب را یافته است و میداند چه شعرهایی بگوید که اقبال عمومی پیدا کنند، اما طبیعی است که مخاطبان حرفهایتر نمیتوانند در انبوه شعرها همراه او باشند و وقتی جریانهای پیشروی شعر از سالهای میانی دهه70 ظهور میکنند، شعر صالحی کمکم کنار میرود. با این همه، سیدعلی صالحی در سالهای پایانی دهه 60 و سالهای آغازین دهه 70 که از یکسو شعر انقلاب و جنگ حاکم است و از سوی دیگر شعری که بهناگزیر سیاسی است و بزرگان شعر مثل اخوان و شاملو سالهای پایانی حیات خود را میگذرانند، در تغییر گفتمان شعر تأثیرگذار است. ردپای او در شعر بسیاری از شاعران سالهای بعد معلوم است.