سال افزونی کمیت بر کیفیت
نویسندگان ایرانی سالهای پرکاری را پشت سر میگذاشتند
محمد مقدسی
دوران بازسازی فرارسیده بود و جامعه جوان ایرانی با افزایش افراد تحصیلکرده، مشتاق خواندن و دیدن بود. فضای فرهنگی نسبتا باز شده بود؛ همه رمانها و داستانهایی که اوایل و اواسط دهه60 نوشته شده و رنگ چاپ را ندیده بودند، منتشر شدند و بهدست خوانندگان رسیدند. با وجود تعداد بیشتر کتابهای چاپ اول سال1369، آثاری که در این سال چاپ شدند، نسبت به آثار چاپشده سال قبل، از نظر ادبی و ماندگاری در درجه اهمیت کمتری قرار داشتند. نویسنده پرکار دهههای50 و60، محمود دولتآبادی، در این سال جلد اول «روزگار سپریشده مردم سالخورده» را منتشر کرد؛ داستانی که تکراری از «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» بود و رهیافتی برای این نویسنده دربر نداشت. «جلال آریان» شخصیت رمانهای اسماعیل فصیح در این سال با رمان «شهباز وجغدان» در فضای پس از جنگ ایران حضور داشت. این اثر فصیح برخلاف آثار قبلی او ساختاری معمایی داشت و قواعد ژانر کارآگاهی خشن را رعایت کرده بود. فصیح کارآگاه افسردهحال غرغرویی خلق کرده بود که سالها بعد مورد توجه قرارگرفت؛ گذر سالها و دههها اهمیت دنیای داستانی و داستاننویسی فصیح در دهه1360 را روشن کرد. نویسندگان اقلیم جنوب در این سالها با خواندن آثار گابریل گارسیا مارکز و دیگر نویسندگان آمریکای جنوبی و آشنایی با فرم ادبی رئالیسم جادویی، نزدیکی فرهنگ و تاریخی بین جنوب ایران و آمریکای لاتین را دریافته بودند و سعی میکردند از این فرم روایی در خلق داستانهایی در زمینه جغرافیای جنوب استفاده کنند. علاوه بر احمد محمود و منیرو روانیپور که نویسندگان معروفتر اقلیم جنوب بودند، میتوان به محمد بهارلو نویسنده «سالهای عقرب» و فتحالله بینیاز نویسنده 2رمان «مکانی به وسعت هیچ» و «حلقه نفوذناپذیر گرگهای خاکستری» اشاره کرد. رمانهای بینیاز تلاشهای اولیه نویسندهای تازهکار بودند برای بازتاب زوال نظام سنتی ایل بختیاری با فرم رئالیسم جادویی؛ او در این آثار هنوز زبان و صدای خاص خود را نیافته بود و آثارش رگههایی از هدایت، دولتآبادی و مارکز را همراه خود داشت. در سالهای پس از جنگ، نویسندگانی که از جنگ مینوشتند شروع به مرور خاطرات خود کرده بودند. آنها بعد از سالها به زندگی شهری بازگشته بودند و دلتنگ روزگار جنگ بودند. بیشتر داستانهایی که در این دوره در ژانر ادبیات جنگ نوشته میشد، براساس خاطرات خود نویسندگان که در قامت رزمنده در جبههها حضور داشتند، بود. مجموعهداستان «خداحافظ برادر» نوشته محمدرضا سرشار، «عقابهای تپه60» نوشته محمدرضا بایرامی از این جمله بودند. جواد مجابی با رمان «شب ملخ» و مهدی سحابی با رمان «ناگهان سیلاب» به جنبه دیگری از ادبیات جنگ میپرداختند و تجربه جنگ در شهرها را روایت میکردند. روایت مجابی داستانی با فرم مشخص بود و نشان از نویسندهای داشت که داستان را میشناسد، اما داستان سحابی زبان خام و گزارشی داشت و نشانه تجربه اول نویسنده در آفرینش کار خلاقانه بود.