بازگشت «گلها»
روزی که صدای بنان با کاروان دوباره از رادیو پخش شد
ترمه هوشیار
خیلیها آن روزی که لابهلای برنامههای همیشگی رادیو صدای غلامحسینخان بنان را شنیدند، تصور کردند اشتباه میکنند. شاید هم فکر کردند صدای موسیقی از خانه همسایه میآید. اما اشتباه نشنیده بودند؛ آنها داشتند برنامه 217گلهای رنگارنگ را از رادیو ایران میشنیدند.
11سال از انقلاب گذشته بود و جنگ مدتی میشد که به پایان رسیده بود. انقلاب چندان با موسیقی میانه نداشت و تنها موسیقی مجاز اجراهای ارکسترالی بود که هنوز رنگ و بوی جنگ داشتند و البته موسیقی سنتی نیز قابلقبول بود. یک سال قبل از این در روز نوزدهم شهریور 1367امامخمینی(ره) در پاسخ به استفتایی درباره موسیقی و آلات موسیقی فتوای مهمی دادند؛ فتوایی که هر نوع موسیقی را حرام نمیدانست. در آذرماه 68 بود که حسین علیزاده با شورانگیزش در تالار وحدت روی صحنه رفت. با این حال پخش گلها و صدای بنان از رادیو اهمیت ویژهای داشت. 4سال پیش از آن در غروب دلتنگ 8اسفند 1364صدای بنان برای همیشه در بیمارستان ایرانمهر خاموش شد و برخلاف وصیتش که خواسته بود کنار دوستانش مرتضی محجوبی و رهی معیری در ظهیرالدوله باشد در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد و حالا اما باز صدای او بود که نه در چهارچوب ضبط صوت که از رادیو پخش میشد.
برنامه گلها یا دقیقتر، گلهای رنگارنگ که برای نخستین بار سال 1339از رادیو پخش شد، یکی از مهمترین اتفاقات موسیقی بود که داوود پیرنیا آن را بنیان گذاشت. اما میان هزار و خوردهای ساعت برنامه، شماره 217گلهای رنگارنگ با شعر کاروان از رهی معیری، موسیقی مرتضی محجوبی و صدای بنان با بقیه آثار کمی فرق داشت، نه فقط بهخاطر آنکه در ابتدای اجرا چهار مضراب ابوالحسن صبا آغاز قطعه بود و نه فقط برای آنکه در این اجرا در کنار بنان و محجوبی و معیری، بزرگترین موسیقیدانان چون جوادمعروفی، علی تجویدی، همایون خرم، حبیبالله بدیعی، عباس شاپوری، سلیم فرزان و امیر ناصر افتتاح اجرا میکردند یا نه بهخاطر شعرش «رفتی و رفتن تو آتش نهاد بردل، از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل» بلکه به خاطر داستانهایی که پشت این اجرا بود.
غلامحسین بنان شب 27دی 1336بعد از یک مهمانی در حال بازگشت به خانهاش بود که در حوالی کاروانسرای سنگی یک تانکر نفتکش که چراغهای ایمنیاش پوشیده از گل و لای بود ماشین او را ندید و ماشین بنان را زیر چرخهایش گرفت. بنان در این حادثه آسیب شدیدی دید؛ صورت و چشمهایش بیشتر. این حادثه باعث شد که او تا پایان عمر با آن عینک تیره و سیاه به خاطر سپرده شود و از سوی دیگر بنان سبک آوازخوانی خود را تغییر دهد. او تصمیم گرفت تا تصنیف شاد بخواند. اما مرتضیخان با تصنیف تازهای سراغش آمد؛ تصنیفی که مانند کارهای قبلی، اثری از رهی معیری بود. اما این شعر به نوشته برخی منابع با بقیه شعرهای رهی فرق داشت؛ این روایت عشق ناکام رهی به شاهزاده سرخ بود.
شاهزاده سرخ در تاریخ نامی است که به مریم فیروز دادهاند؛ دختر عزیزدردانه میان بیشمار فرزندان عبدالحسینخان فرمانفرما از بتول خانم. مریم 16ساله بود که به خواست پدر و به خاطر ملاحظات سیاسی عروس محتشمالسلطنه اسفندیاری شد و از عباسقلی پسر محتشمالسلطنه صاحب 2دختر شد. اما این ازدواج هیچگاه با روح او همخوانی نداشت. برای همین بعد از مرگ پدرش در سال1318از همسرش جدا شد و از آن پس خانهاش شد محفلی برای دورهمیهای روشنفکری. شبی اردیبهشتی در خانه مصطفی فاتح، مریم فیروز، رهی معیری را دید. این دیدار منجر به عشقی میان آن دو شد. البته عشق رهی بیشتر از مریم بود که برایش سرود؛ «عروس چمن مریم تابناک/ گرو برده از نوعروسان خاک» این عشق ناکام ماند آن هم از روزی که مریم برای دیدن برادرش عبدالعزیز به دفتر مهندسی او رفت و چشمش به سر مهندس جوان آن دفتر، نورالدین کیانوری افتاد؛ نوه کمونیست شیخفضلالله نوری که از بنیانگذاران حزب توده و برای سالها دبیرکلش بود.
مریم نیز که بهخاطر داغ برادر محبوبش نصرتالدوله، دقکردن پدرش و تاراج اموال خانوادگیشان از خانواده پهلوی کینه داشت با نورالدین ازدواج کرد و رهی را در عشق خود ناکام گذاشت؛ عشقی که رهی در سوگش شعر کاروان را سرود. البته این همه پشت پرده این تصنیف نبود. چند سال بعد منتخب صبا گفت که این برنامه در سوگ صبا اجرا شده است. اما شاهرخ پیرنیا، پسر داوود پیرنیا در جایی گفته بود که این برنامه در گردهمایی هنرمندان در خانه اجدادی آنها در خیابان لالهزار در کوچه پیرنیا اجرا شده است. با همه این داستانها، پخش کاروان و برنامه 217گلها در یک روز سال1368از رادیو، قفل چندساله موسیقی اصیل ایرانی را باز کرد.