پاکسیما مجوزی- نویسنده و روزنامهنگار
کرونا برای من از میان خبرها شروع شد. از دیدن قرنطینه شهری در چین، آوازخوانیهای دستهجمعی مردم در بالکنهایشان و بعد تمام دنیا را فرا گرفت. راهها و شهرها بسته شدند، صورتها را فقط میشد از پشت پنجرهها دید. صورتهایی ماسک زده با چشمانی ترسان. کسی نمیدانست فردا چه خواهد شد. کرونا پخش میشد و نقشه جهان را پر از لکههای قرمز میکرد. همان روزها بود که مقالهای در مجله نیویورکر درباره رابطه ادبیات و همهگیری خواندم که به جهانگیری آنفلوآنزای 100سال پیش اشاره داشت.
در این مقاله بهطور خاص به رمان خانم دالووی اثر ویرجینیا وولف اشاره شده بود. نخستین نسخه رمان خانم دالووی در 14مه۱۹۲۵ منتشر شد. رمان در طول یک روز اتفاق میافتد. خانم دالووی از خانه بیرون میرود تا برای مهمانی شب خرید کند، اما ایوان کیندلی نویسنده آمریکایی در مقاله نیویورکر به نکات جدیدی از این کتاب اشاره میکند. کیندلی مینویسد در روزهای ابتدایی همهگیری ویروس کرونا، قرنطینه و تغییر سبک زندگی مردم، توییتهایی رایج شد که از زبان خانم دالووی حرف میزدند؛ برای مثال مینوشتند: «خانم دالووی گفت که وسایلش را ضدعفونی میکند.» «خانم دالووی گلها را سفارش داد تا برایش بیاورند دم خانه.» «خانم دالووی باید برای خودش ماسک درست کند.»
کیندلی میپرسد چه چیزی در رمان خانم دالووی وجود دارد که در میانه بحران همهگیری کرونا، برای عدهای جالب شده است؟ شاید شروع نشاط آور کتاب چیزی است که مخاطب این روزهای خانهنشینی را سر شوق میآورد. کارهایی که روزی برای همگی ما پیشپاافتاده و معمولی بودند مثل خرید کردن، پیاده روی و رفتن به مهمانی با همهگیری کرونا به یک حس عمیق حسرت تبدیل شدند. رمان خانم دالووی در سال۱۹۲۳ یعنی درست 5 سال بعد از همهگیری جهانی آنفلوآنزا نوشته شد. بیماری ای که گفته میشود تا ۵۰میلیون انسان را کشت و کلاریسا دالووی یکی از بازماندگان آن دوره بود. برای همین است که وقتی کلاریسا به خیابان میآید همهچیز برای او تازگی دارد. او نجات یافته اما بیماری به قلبش آسیب رسانده است. ویرجینا وولف، نویسنده این رمان، خودش نیز همهگیری آنفلوآنزا را تجربه کرده بود. مادرش که نارسایی قلبی داشت با شیوع آنفلوآنزا جان خود را از دست داد. فاجعهای در زندگی وولف که گفته میشود یکی از دلایل آسیب روانی وارد شده به او بود. وولف خودش بین سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۵ با بیماری دست و پنجه نرم میکرد و زمان زیادی را در تختخواب میگذراند.
همهگیری آنفلوآنزا 1918 جان 5درصد مردم جهان را گرفت،اما در آثار ادبی بازتاب گستردهای نداشت. شاید به این دلیل که در سالهای همهگیری جهانی آنفلوآنزا دنیا هنوز درگیر جنگ جهانی اول بود و این بیماری را به حاشیه برده بود. مقاله نیویورکر به یک تحقیق درباره ادبیات در دوره همهگیری آنفلوآنزا اشاره میکند و میگوید که «مردم عادت کردهاند تا مرگهای جنگ را فداکارانه و قهرمانانه بدانند اما مرگ بر اثر آنفلوآنزا در سالهای جنگ تحقیر آمیز بود و نوشتن از این نوع مرگ در آن دوره حسی از بیاخلاقی و بیتفاوتی را دامن میزد. برای همین در آثار ادبی این دوره ردپای شاخصی از همهگیری آنفلوآنزا دیده نمیشود و اگر هم ردی باشد اشاراتی است غیرمستقیم.»
در رمان خانم دالووی هم ویرجینیا وولف اشارهای غیرمستقیم به پایان همهگیری آنفلوآنزا دارد. سرخوشیای که خانم دالووی در گشت و گذارش دارد و توصیف شورانگیز شلوغی شهر ازجمله تصاویری است که در این رمان با شوق توصیف شدهاند. خیابانهای شلوغ لندن، نگاه مردم، عبور کالسکهها و ماشینهای دودی، ساندویچفروشیهای کنار خیابان، ارکسترهای خیابانی و چه زندگی و چه عشقی «لندن؛ این لحظه از ژوئن.» همه این تصاویر حالا یکصد سال بعد ماههاست که برای ما هم هیجان انگیز شدهاند: قدم زدن در این روزهای پاییزی دلنشین در خیابانها، فارغ از ترس و دلهره همهگیری. دیدن و در آغوش کشیدن عزیزان، رفتن به کافه و رستوران، بازگشت به سالنهای سینما و تئاتر، حضور در کنسرتی دلنشین و یا بیخیال و رها سفر کردن. با این حال کلاریسا در رمان خانم دالووی همیشه حسی متفاوت داشت، حسی همراه با یک ترس پنهان که او را وا میداشت تا فکر کند: «زندگی حتی یک روزش هم میتواند خیلی خیلی خطرناک باشد.»
همهگیری کرونا اما اینبار یکصد سال بعد از آن آنفلوآنزای مرگبار نمود گستردهای در هنر داشته است. کرونا در میان داستانها، موسیقی، عکاسی، نقاشی و شعر خیلی زود جا باز کرد و البته جان بسیاری از هنرمندان را هم گرفت. گفتن از بیماری و حتی مرگ ناشی از آن، حالا نه تحقیرآمیز است و نه تابو. شبکههای اجتماعی نقش و بستر ویژهای شدند برای روایتهای دردناک و بدون خداحافظی، خاکسپاریهای غریبانه در گورهای سفید، امیدهای از دست رفته و تکثیر فرشتگان فداکار در بیمارستانها.
در دوره همهگیری جهانی کرونا، زندگی انسانهای بسیاری به عدد، آمار و نمودار تبدیل شد، اما نتهای موسیقی، سطرهای داستانها و شعرها، رنگ روی بومها و قاب عکسها، زندگی را به آن عددها، به آن آرزوهای در خاک شده باز میگرداند، دوباره به آنها جان میدهد و روایت این سوگ جمعی را در تاریخ بشری برای همیشه ثبت میکند.
قدم زدن با خانم دالووی در عصر کرونا
در همینه زمینه :
تجربه زیسته