رفقای خوب
سعید مروتی_روزنامه نگار
بیمقدمه از بهترین زوج کارگردان، بازیگر تاریخ سینمای ایران شروع میکنم. از مسعود کیمیایی و بهروز وثوقی که ۷سال در ۷ فیلم با یکدیگر همکاری کردند؛ همکاریای که سال۴۷ با «بیگانه بیا» شروع شد و سال۵۳ با «گوزنها» به پایان رسید. در این سالها این زوج تکرار نشدنی، بهترین سیاه و سفیدهای تاریخ سینمای ایران را روانه اکران کردند.
آشنایی کیمیایی جوان با وثوقی سر صحنه «خداحافظ تهران» (ساموئل خاچیکیان) مقدمهای شد بر پرحاصلترین همکاری کارگردان- بازیگر در سینمای ایران. سال۴۷ کیمیایی در تدارک نخستین فیلم بلندش است و کل تجربه سینماییاش حضور در مرحله صداگذاری و تدوین «ضربت» (ساموئل خاچیکیان) و دستیاری کارگردان در خداحافظ تهران. فیلم کوتاهی که تست کارگردانی کیمیایی است هم با حضور احمدرضا احمدی و فرامرز قریبیان ساخته میشود تا اخوانها رضایت دهند بچه خوشفکر خیابان ری، روی صندلی کارگردانی بنشیند. آن طرف بهروز وثوقی، چند سالی است که از نقش منفیهای سینمای فارسی عبور کرده و حالا نقش یک میگیرد و بازیگری باتجربه و شناخته شده است. بیگانه بیا فرصتی است برای خروج از فیلمها و نقشهای تکراری؛ فیلم روشنفکریای که با امکانات و ابزار سینمای فارسی ساخته میشود و فروشی هم نمیکند (که خیلی مهم نیست چون فیلم کمهزینهای بوده) ولی مطبوعات از استعداد کارگردان و توانایی تا آن هنگام دیده نشده بازیگر نقش اولش مینویسند. پس فیلم شکست خورده بیگانه بیا، به لحاظ اعتباری، برای کارگردان جوان و بازیگر در جستوجوی افقهای تازهاش، امیدها را برای آینده زنده نگاهمیدارد؛ آیندهای که «قیصر» است و کیمیایی و وثوقی را به اوج شهرت و اعتبار میرساند. کیمیایی حالا با ساخت نخستین فیلم ایرانی که هم در گیشه اول شده و هم منتقدان و روشنفکران تأییدش کردهاند، شده مهمترین کارگردان سینمای ایران. وثوقی هم پس از سالها تلاش توانسته از بازیگری شناخته شده به مقام ستارگی ارتقا بیابد. شاه نقش قیصر با هدایت کیمیایی و اجرای درخشان وثوقی، کار را به تمامی درمیآورد. نتیجه این موفقیت بزرگ تداوم همکاری زوج کارگردان، بازیگری است که تفاهم و همخوانی فوقالعادهای با یکدیگر دارند. این همکاری در یک بازی برد- برد سالها ادامه مییابد و برخلاف تصوری سطحی و بیدقت، اصلا هم به نقشهای مشابه در فیلمهای مشابه نمیانجامد. تنوع نقشها و اجرای بازیگر در همکاریهای مداوم با کارگردانی که مولفههای مشترک آثارش، زبانزد همگان است، در سینمای ایران، با این کیفیت دیگر تکرار نشده. از قهرمان هدفمند و کاریزماتیکی چون قیصر تا «رضا موتوری» ضدقهرمان سینمای خیابانی و نقش اسطورهای با سن و سالی بالاتر از بازیگرش در «داشآکل» گرفته تا «بلوچ» بیگانه و رها شده در پایتخت و صالح روستایی فیلم «خاک» در نهایت میرسیم به شاه نقشی دیگر که نقطه اوج این همکاری مشترک و مداوم را رقم میزند. به نقش سیدرسول در فیلم «گوزنها» که هنوز هم دست نیافتنی است. از جوان رعنای قیصر تا مرد معتاد گوزنها، مسیری دشوار پیموده میشود و بعد از آن میان کارگردان و بازیگر اختلاف میافتد و رشته همکاری و رفاقت گسسته میشود. این همکاری اما چنان در یادها میماند که میان بسیاری از تودهها، هر نقشآفرینیای به یادماندنی از ستاره، بازیگر دهه 50، تداعیکننده نام خالق قیصر و گوزنهاست. زوج بیتکرار در پایان گوزنها راهشان را از هم جدا کردند و هم کیمیایی همچنان فیلمهایش را ساخت و هم وثوقی نقشهایش را بازی کرد. کارگردان «غزل» ساخت (و به شکلی طعنهبرانگیز سراغ ستاره سینمای فارسی رفت؛ سینمایی که در رضا موتوری هجوش کرده بود و نتیجه متفاوتترین حضور سینمایی فردین شد) و بازیگر در «سوتهدلان» برگ تازهای از تواناییهایش را رو کرد. بهنظر اما هر دویشان از این قطع همکاری متضرر شدند و سینمای ایران هم احتمالا فیلمهای درخشانی را از دست داد؛ سینمایی که از اواخر دهه 40تا اوایل دهه 50، سرحالترین کارگردانش موقع نوشتن سناریو میدانست که قبای نقش اولش را بر تن کدام بازیگر باید بدوزد.
نمونه موفق دیگر، زوج مهرجویی، انتظامیاست. باسابقه همکاری طولانیتر که از اواخر دهه 40شروع تا ابتدای دهه 70 هم ادامه مییابد. شروع این همکاری در فیلم «گاو» با توجه به اجرای صحنهای نمایشنامه ساعدی و اجرای نقش مشحسن توسط عزتالله انتظامی، بهصورت توامان هم بدیهی بود و هم هوشمندانه. بدیهی بود چون قاعدتا مهرجویی جوان نمیتوانست از بازیگر پرتوان و امتحان پس داده در اجرای نقش دشوار مشحسن بهراحتی گذر کند (چنانکه اغلب بازیگران نمایش و فیلم گاو مشترک بودند) و هوشمندانه چون اجرای انتظامی نشانی از اغراقهای معمول تئاتریها را ندارد. در «آقای هالو» انتظامی در دو نقش مکمل میدرخشد و نقش اصلی را علی نصیریان بازی میکند. در «پستچی» باز هم این نصیریان است که نقش اول است و انتظامی مکمل. اما بلندی و کوتاهی نقش تأثیری در درخشش توامان کارگردان و بازیگر ندارد. در «دایره مینا» نقش دلال خون فاصلهای بعید از روستایی ساده دل فیلم گاو دارد. انتظامی پس از پیروزی انقلاب همچنان بازیگر ثابت مهرجویی میماند. برعکس نصیریان که پس از تجربه ناکام فیلم «مدرسهای که میرفتیم» حاضر به پذیرش نقش کوتاهی که در نهایت ایرج راد در «اجارهنشینها» بازیاش کرد نمیشود تا انتهای دهه90 که دوستان قدیمی در لامینور به هم میرسند. نقش مهم و کلیدی عباس آقا سوپرگوشت در اجارهنشینها در موفقیت فیلم مهرجویی سهمی اساسی دارد. انتظامی ورسیونی دیگر و پرطراوت از دلال فیلم دایره مینا ارائه میدهد و با آن اجرای درخشان و آن لهجه دلچسب تهرونی، دلها را میبرد. باکی نیست که در «شیرک» همه زیاده از حد متوسطند و در «هامون» نقش انتظامی زیر سایه درخشش خسرو شکیبایی کمتر دیده میشود. نقش قربان سالار در فیلم «بانو» آخرین همکاری جدی مهرجویی و انتظامی را به یکی از بهترین اجراهای آقای بازیگر در مقابل دوربین تبدیل کرد؛ بازیای که برخلاف نظر مغرضان، تفاوتش با بازیهای قبلی انتظامی، فقط از گریم درخشان عبدالله اسکندری نمیآمد و محصول تلاش به بار نشسته یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران با هدایت یکی از بهترین کارگردانهای تاریخ سینمای ایران بود. بعد از آن انتظامی فقط یکبار و آن هم بهصورت کوتاه و در نقش خودش، در فیلمی از مهرجویی ظاهر شد. و همکاریای که بیش از 2دهه طول کشیده بود سرانجام به نقطه پایانی رسید.
در سینمای ایران اهمیت «تیمورک»بیشتر به واسطه تلقی غلط از نگره مولف، عموما نادیده گرفته میشود. طوری که انگار گفتن از تأثیر و نقش و سهم یک بازیگر یا مثلا فیلمبردار بهمعنای نادیده گرفتن کارگردان فیلم است. درباره دو موردی که در بالا آمد تأثیرات دوطرفه بوده و اگر یک طرف ماجرا بهدلیل مشکلات شخصی سهم طرف دیگر را نادیده بگیرد و نقش و سهم او در ارتقای جایگاهش را حتی منکر شود(کاری که متأسفانه بهترین بازیگر سینمای قبل از انقلاب مرتکبش شده) هم تأثیری در اصل ماجرا نمیگذارد. در نهایت اما این فیلمها هستند که میمانند؛ سندهای همچنان زندهای که شهادت میدهند هنر توأمان کارگردان و بازیگری را که محصولشان شده بهترین فیلمهای زندگی ما.