گفتوگو با بانوی 81سالهای که قهرمان جهان است
دل باید جوان باشد
آزاده بهرامی | خبرنگار:
خبرهای قهرمانی ورزشکاران کشور از گوشه و کنار بسیار میرسد و با هر خبر میلیونها دل شاد میشود و عرق ایرانی بودن گل میکند اما وقتی صحبت از قهرمانی پیری جوان دل باشد قضیه متفاوت است. بانوی 81ساله شیرازی در مسابقات دو و میدانی چین مدال طلا گرفته است. این بانوی 81ساله چگونه راه میرود تا چه رسد به اینکه بدود و قهرمان شود.
اما هیچچیزی در این دنیا نشدنی نیست و کافیست اراده باشد تا همهچیز شدنی شود. «فاطمه حشمتی» 81ساله در مسابقات دوومیدانی چین یک مدال طلا و یک نقره گرفته است، درصورتی که رقیبانش ده تا بیست سال از او جوانتر بودهاند. به سراغ این بانوی پرانرژی و قهرمان رفتهایم تا از خودش و زندگیش بگوید و پرده از راز موفقیتش بردارد.
کتاب و دفترهایم را پنهان میکردم
فاطمه حشمتی، متولد دوم دیماه 1315در آبادان هستم. پدر و مادرم اصالتا اهل روستای دوان از توابع بخش مرکزی شهرستان کازرون، استان فارس بودند. مادرم خانه دار بود و پدر م، کارمند عالی رتبه شرکت نفت که به چند زبان زنده دنیا، تسلط کامل داشت. کار پدرم باعث شده بود تا بعد از ازدواج به آبادان بیایند و در خانههای سازمانی شرکت نفت آبادان ساکن شوند. سه برادر و سه خواهر بودیم. برادر بزرگم که بعدها مدیر مدرسه شد، بهشدت با تحصیلم مخالف بود. همیشه پدرم را تهدید میکرد که اگر فاطمه به مدرسه برود، ترک تحصیل میکند.
آن زمان مدارس مختلط بود و دخترها و پسرها مجبور بودند، سر یک کلاس حاضر شوند. عاشق درس خواندن بودم، برای همین به دور از چشم پدر و برادرهایم به خانه دوستانم در خانههای سازمانی شرکت نفت میرفتم و همگام با آنها درس میخواندم و تکالیفی که معلم به آنها میداد، انجام میدادم. مادرم اما حمایتم میکرد. او زن بسیار فهمیده و مهربانی بود. وقتی به خانه میآمدم، مجبور بودم کتاب و دفترهایم را پنهان کنم و در غیاب پدر و برادرانم درس بخوانم. مادرم با یکی از معلمهای مدرسه صحبت کرده بود. در زمان امتحانات به مدرسه میرفتم و به سؤالات جواب میدادم. بدین طریق توانستم تا کلاس پنجم درس بخوانم و مدرک بگیرم.
جانباز هستم
در سیزده سالگی با آقای مهدی پلنگ کش، یکی از فامیلهای دورم ازدواج کردم. همسرم عمده فروشی خشکبار داشت و بسیار مومن و مهربان بود. ثمره ازدواجم چهار دختر و سه پسر است. پانزده نوه و چندین نتیجه هم دارم. سال 50بود که تمام فرزندانم به دنیا آمده بودند و دخترهایم بزرگ و عاقل شده بودند ومن در 35سالگی بودم، تصمیم گرفتم در بیمارستان آبادان مشغول بهکار شوم. بهخاطر دارم فرزند آخرم محمد چهار ساله بود.
وقتی سر کار میرفتم، پشت سرم آویزان میشد و گریه میکرد. دخترانم او را بغل میکردند و به خانه میبردند. دخترها در غیاب من، به امور منزل رسیدگی میکردند و خیالم از این بابت کاملا راحت بود. در بخشهای زیادی کار کردم. کسب تجربه باعث شد جزو بیماربرهای موفق بیمارستان شوم تا جایی که زمان جنگ در اتاق عمل، خدمت رسانی میکردم. سال 62بود که بیمارستان ما را بمباران کردند و دچار موج گرفتگی شدم و هماکنون جانباز 25 درصد هستم.
در درون خودم باشگاهی ساخته بودم
سی و شش سالی است که همسرم فوت کرده است. بعد از فوت همسرم و ازدواج بچهها، فرصت زیادی داشتم. همیشه در فکر بودم با اوقات فراغتم چه کنم؟ تا اینکه حدود 27سال پیش، مادرم در بستر بیماری افتاد. آن زمان برادرم، مادرم را از کازرون به شیراز آورد. از من خواست تا برای مدتی به شیراز بیایم و از مادرمان مراقبت کنم.ماه مبارک رمضان بود. نیت کردم ده روز در شیراز بمانم، تا روزهام صحیح باشد. جالب است بدانید این ده روز، مبدل به 27سال شد و برای همیشه در این شهر زیبا و کنارمردمان فهیمی که دارد، ماندگار شدم.
بعد از فوت مادرم، دیگر به آبادان برنگشتم. در همان ایام بود که بهصورت اتفاقی در پارک بوستان ایرانی شیراز، با خانم تنگستانی مربی خوبم آشنا شدم. همین آشنایی سبب شد تا بهصورت حرفهای ورزش دوومیدانی را شروع کنم. البته در جوانی و تمام دوران قبل از آن، درون خودم باشگاهی ساخته بودم و همیشه پیاده روی میرفتم و گاهی اوقات شنا میکردم. حتی به یاد دارم زمانی که شش ساله بودم، با وجود سن کمم کوهنوردی میکردم و به بالای تپههای اطراف آبادان میرفتم تا شهر را از زاویه دیگری ببینم.
به تغذیهام، اهمیت میدهم
با اینکه جانباز هستم، دکترها از قدرت بدنی عجیبم؛ متعجب هستند! در مورد غذاهایم بسیار حساسم. گوشت قرمز زیاد مصرف نمیکنم، تمام سبزیجات را بهصورت بخارپز، میخورم. هیچوقت هم از شکر استفاده نمیکنم و خیلی موارد دیگر که رعایت میکنم. بهنظرم هر کسی که خودش و سلامتیاش را دوست دارد، باید به تغذیهاش اهمیت دهد. بعد از تغذیه باید به ورزش و سایر وضعیت روحی و جسمیاش توجه کند. ما به دنیا آمدهایم تا از زنده بودن و زندگی کردن لذت ببریم، نه اینکه با انجام کارهایی که میدانیم به ضرر ماست، باعث بیماری و رنجش خاطر خودمان و دیگران شویم.
ورزش باید فرهنگ شود!
فرزندان و نوه هایم از کسب مدالهای قهرمانیام، بسیار خوشحال هستند و دائم مرا افتخار خودشان میدانند. به همه توصیه میکنم ورزش کنند، چون ورزش مانند آرام بخش، سبب التیام مشغلههای فکری و جسمی است. آرزو دارم همه مردم به ورزش روی آورند و ورزش همانند غذا خوردن، جزو فرهنگ و عادات روزمره افراد شود. گلهای که دارم این است، از سوی مسئولان آنطور که باید و شاید حمایت نشدم و امیدوارم بعد از کسب این قهرمانی، نگاه مسئولان به سالمندان عزیز کشورمان تغییر کند.
برای موفق شدن، هی چوقت دیر نیست
مرضیه تنگستانی؛ مربی خانم حشمتی
همیشه شنیدهایم، پشت هر ورزشکار موفقی، مربی خلاقی پنهان شده است. شاید اگر 25سال پیش، خانم مرضیه تنگستانی، در هنگام تمرین صبحگاهی پارک، قدرت و استعداد خانم حشمتی را کشف نمیکرد، امروز شاهد چنین موفقیتی نبودیم. خانم تنگستانی 55ساله و اصالتا اهل بندرریگ، از توابع استان بوشهر است. او همزمان در رشتههای دو و میدانی، ایروبیک و آمادگی جسمانی کار میکند. در سال 2014در مسابقات جهانی برزیل مقام سوم را کسب کرد. در مسابقات جهانی استرالیا چهارم و در مسابقات ژاپن، نایب قهرمان آسیا شد. در مسابقات 2007تایلند و 2009مالزی هم در دوی پنج کیلومتر قهرمان آسیا شد. او درمورد خصوصیات بارز خانم حشمتی میگوید:« خانم حشمتی سرشار از شور زندگی و امید است. هر روز از هفت تا نه صبح در باشگاه تمرین میکند. او باعث شده تا شاگردانم انگیزه بیشتری داشته باشند و او را الگوی خود قرار دهند. وقتی خواستم او را به مسابقات چین ببرم، مسئولان فدراسیون مخالف بودند و میگفتند «خانم تنگستانی، این شاگرد 81ساله ات میتواند به مسابقه برود؟ نکند آبروریزی بشود؟» اما من به همه اطمینان خاطر دادم که خانم حشمتی از توانمندی بالایی برخوردار است و در تستهای صحرانوردی که در مجموعه آزادی آفتاب انقلاب، از او گرفتم توانسته سربلند بیرون بیاید.»
خانم تنگستانی از کسب مدال طلا و نقره شاگرد کهنسالش، که دلی بس جوان دارد، بسیار خرسند است و نتیجه زحمات بیست و پنج سالهاش را به چشم دیده است. او درمورد انعکاس خبر موفقیت شاگردش میگوید: «رسانههای خارجی در چین، پوشش گستردهای از قهرمانی خانم حشمتی دادند. همه دنیا در بهت فرو رفته بود که چطور بانویی به سن و سال خانم حشمتی میتواند اینچنین چابک باشد تا جایی که کسی به گرد پاهایش نرسد! مسابقه زمانی برگزار شد که بازگشتمان به کشور، با ایام تاسوعا و عاشورا مقارن شد. همه درگیر مراسم عزاداری بودند و آنطور که باید و شاید نتوانستیم این موفقیت را رسانهای کنیم. امیدوارم افراد مسن کشور، این بانوی پرتلاش را الگوی خود قرار دهند. خانم حشمتی به همه نشان داد که برای موفق شدن، هیچوقت دیر نیست!»
کسب افتخارات
چندماه بعد از شروع تمرینات حرفهای، به همراه بچههای تیم خانم تنگستانی به مسابقات اردبیل رفتم و نایب قهرمان شدم. کسب نخستین مدال باعث شد تا انرژی مضاعفی بگیرم و تلاش بیشتری کنم. بعد از این مسابقه، در مسابقاتی که در شهرهای مختلف کشور برگزار شد با انگیزه بیشتری شرکت کردم و همیشه مدال طلا را کسب میکردم. در انتخابیهای مسابقات برون مرزی هم موفق به دریافت سهمیه شدم و جواز حضور در مسابقات کشورهای دیگر را پیدا کردم. در مسابقات آسیایی 2009که در کشور مالزی برگزار شده بود، شرکت کردم و توانستم مقام اول را بهدست آوردم.
مدال طلای دوی ماراتن دبی را در سال 2010گرفتم و مجددا در مسابقات دوومیدانی مالزی در سال 2013 اول شدم. مهر امسال هم در مسابقات چین صاحب دو مدال شدم. در مسابقات پنج کیلومتر با طی این مسافت در 40دقیقه از تمام حریفان پیشی گرفتم و اول شدم، درصورتی که تمام حریفان ده تا بیست سال از من کوچکتر بودند. در مسابقه 2500متر چین، نفر دوم شدم و مدال نقره را بهدست آوردم. هماکنون 21مدال در اتاقم آویزان شدهاند که همه آنها باعث میشوند یادم برود چند ساله هستم. هر روز به مدالهایم سلام میکنم و خدا را بابت بهدست آوردن تکتک این مدالها، شکرگزارم.