خلاق بودن یا خلاق نبودن؛ مسئله این است!
رضا یعقوبیقلعهنو
یک قلم و کاغذ به یک کودک یک تا 2ساله بدهید، یک خط صاف روی کاغذ میکشد، از او میپرسید این چیست؟ او میگوید: «این مامان است». از اینجا به بعد شما شروع به انجام وظیفه خطیر خود در نابود کردن خلاقیت کودکتان میکنید و میپرسید: «پس دستهاش کو؟ پس سرش کو؟ پس چشماش کو؟ و...»
کودک نگاهی به شما و نگاهی به نقاشیاش میکند و سعی میکند نقاشی را کامل کند، برایش سر و دست و پا و چشم و ابرو میکشد. نظر شما برای کودکتان خیلی مهم است و شما دارید به او آموزش میدهید آنچه خودش فکر میکند کامل نیست و بایدبهنظر دیگران توجه کند. نقاشیای که کودکتان از مادرش کشیده بود یک نقاشی انتزاعی از مفهوم مادر در ذهن خودش بود و چیزی که با راهنمایی شما کشیده است، نظر شماست. شما ظاهر مادر را میبینید و کودک مفهوم ذهنی مادر را نقاشی کرده و از این به بعد یاد میگیرد خلاقیت خودش را با نظر دیگران اصلاح کند و حاصلش میشود این چیزی که خیلی از ماها الان هستیم؛ کسانی که میترسیم نظرمان را بلند بگوییم، میترسیم کاری که فکر میکنیم درست است را شروع کنیم، میترسیم مورد قضاوت دیگران قرار بگیریم و یاد میگیریم خلاق نباشیم؛ به همین سادگی! به قول «لیگویین» نویسنده آمریکایی، «بزرگسالان خلاق، کودکانی هستند که نجات پیدا کردهاند.»
خیلی از مطالعاتی که درباره خلاقیت انجام شده است، روی ویژگیهای افراد خلاق تمرکز کردهاند. اشتباه این رویکرد این است که ما آدمها را به 2دسته خلاق و غیرخلاق تقسیم کرده و شروع به تحقیق و مطالعه روی آن دسته از آدمها که بهنظرمان خلاق بودهاند، کردهایم. اگر من و شما خودمان را آدم خلاقی نمیدانیم یا دیگران این نظر را درباره ما دارند، به این دلیل است که برای این کار آموزش دیدهایم. ما یاد گرفتهایم که خلاق نباشیم. حالا وقت آن است که دوباره به اصل خودمان برگردیم و یاد بگیریم که خلاق باشیم.
خلاقیت یک کار تماموقت با الگوهای منظم خاص خود است؛ به همین دلیل است که اکثر آدمهایی که ما آنها را خلاق میدانیم، چه نویسندگان و هنرمندان بزرگ و چه صاحبان کسبوکاری که ناخودآگاه نامشان با خلاقیت گره خورده است، روتین زندگی مشخصی دارند که آن را طی سالها و باتجربه بهدست آوردهاند. نویسندهای که هر روز در ساعت مشخصی و در محل مشخصی کار خود را آغاز یا خود را ملزم میکند. مثلاً هزار کلمه در روز بنویسد، نقاشی که روزهای خود را به گذاشتن رنگ روی بوم میگذراند و صاحب کسبوکاری که هر روز خود را با بیدار شدن در ساعتی معین و انجام کارهای منظمی در طول روز سپری میکند، همه از یک الگو پیروی میکنند؛ الگویی که شاید در جزئیات با هم تفاوت داشته باشد، اما در کلیت همه شبیه به هم هستند؛ آنها یاد گرفتهاند که خلاقیت خود را تحریک کنند و آن را پرورش دهند.
اگر قصد دارید آدم خلاقی باشید، به هیچوجه مسیر راحتی را انتخاب نکردهاید. این درست مثل این است که شما تصمیم بگیرید یک ورزشکار تراز اول باشید؛ یعنی باید به استراحت و تغذیه خود دقت و بهطور روزانه و مرتب تمرین کنید. همه کسانی که ورزشکار نیستند، خودشان هم میدانند که میتوانستهاند باشند، ولی دوست دارند بهخودشان بگویند که وقتش را ندارند یا دیگر برایشان دیر شده است. همین تفکر را درباره خلاقیت هم داشته باشید. اگر برای خلاق بودن وقت بگذارید و تمرین کنید شما حتما یک انسان خلاق خواهید بود. تفاوت خلاقیت با ورزش در این است که خیلی از ماها حتی این تصور را هم درباره خودمان نداریم که میتوانستهایم خلاق باشیم یا میتوانیم با صرف وقت و انرژی و پشتکار خلاق باشیم و دلمان میخواهد بگوییم این یک موهبت الهی است که سهم زیادی از آن به من نرسیده است؛ البته نظر شما هم محترم است، اما دارید اشتباه میکنید دوست عزیز، هیچ موهبتی در کار نیست، همه ما میتوانیم به یک اندازه خلاق باشیم. خلاقیت نتیجه مداومت بر عادتهای خوبی است که باید آن را یافته و در خود تقویت کنیم و بهترین خلاقیت نتیجه عادتهای خوب کاری است؛ همین.