ترس به سبک ایرانی
چرا فیلم وحشت در سینمای ایران گونهای مهجور و اغلب ناموفق است؟
مسعود پویا_روزنامه نگار
با انبوهی حکایت و روایت بومی و کولهباری از ایرانیترین قصهها و نقلها و خرافههایی که عناصر هولناک در آنها موج میزند، سینمای ایران تقریبا در هیچ دورهای (جز چند استثنا) یا اساسا توجهی به ژانر وحشت نداشته یا تجربههایی ناکام و ناموفق را به ثبت رسانده که موج و جریانی را ایجاد نکردهاند. از سینمای قبل از انقلاب، به غلط چند فیلم خاچیکیان در فهرست سینمای وحشت ایرانی قرار گرفتهاند که این نتیجه مخدوش کردن مرزهای تریلر با ژانر وحشت است و شاید هم اکتفا به یکی دو سکانس متاثر از سینمای وحشت در چند فیلم خاچیکیان که باعث شده از آثار ساموئل بهعنوان پیشگام این ژانر در ایران نام برده شود. در دهه 40 اما دستکم ۳ تجربه در ژانر وحشت وجود دارد که فصل مشترکشان شکست خوردن در همه ابعاد است؛ «مومیایی» (حمید مجتهدی۱۳۴۵)، «مرد نامرئی» (اسماعیل کوشان1345 و «زن خونآشام» (مصطفی اسکویی، تولید ۱۳۴۱، اکران ۱۳۴۶). این آخری با حضور کارگردانی از تئاتر و نقشآفرینی بازیگران تئاتری، بدون استعانت از عوامل سینمای فارسی و با مشارکت و سرمایهگذاری اولیه وزارت فرهنگ و هنر، قرار بود فیلم شاخصی شود که در نهایت با آشفتگی در تولید و ظاهرا کمتجربگی عوامل تئاتری، در نهایت به فیلمی شکستخورده بدل شد. بعد از پیروزی انقلاب، هر چند سال یکبار تلاشهایی برای ساخت فیلم مبتنی بر قواعد ژانر صورت گرفت؛ با 2 نمونه آشنا در دهه 60 که خوشساختترینش «طلسم» (داریوش فرهنگ ۱۳۶۵) و تأثیرگذارترینش «شب بیست و نهم» (حمید رخشانی ۱۳۶۸) بودند. در دهههای بعد هم کم و بیش نمونههایی حاکی از توجه سینماگران ایرانی به عناصر و قواعد فیلم وحشت مشاهده شده ولی همچنان فیلم وحشت ایرانی، گونهای کمیاب و اغلب شکستخورده است.
شب بیست و نهم ( حمید رخشانی ۱۳۶۹ )
نمونه موفق و مثالزدنی در ایجاد فضای ترس و وحشت با بهره از عناصری بومی و ایرانی. شب بیست و نهم فیلمی بود که در انتهای دهه60، تماشاگرش را در سالن سینما با هراسی مواجه کرد که باورپذیر بود. تجربهای یکه و تکرار نشده، چه از سوی سازندهاش و چه دیگر فیلمسازان و فیلمی بیربط با فضای فیلمسازی دهه 60 که طبیعی بود با واکنش سرد مدیران سینمایی وقت مواجه شود. در نقدهای زمان اکران، تقریبا هرجا کلمه هراس یا وحشتآفرینی بهکار میرفت، در کنارش کلمه کاذب هم میآمد؛ نشانهای کامل از همراهی جریان انتقادی از خواست مدیریت دولتی سینما با بیاعتنایی کامل به آنچه شب بیست و نهم در محدودهاش معنا مییافت؛ یعنی سینمای وحشت. آنچه دست رخشانی را در شب بیست و نهم میگیرد تلفیق مناسب عناصر آشنای ژانر با حکایتها و خرافههای ایرانی است. شبحی که محترم (مرجانه گلچین) را در نهایت از پا در میآورد و تماشاگر را هم میترساند، از تسلط قابلقبول کارگردان و مونتور باتجربهاش (ساموئل خاچیکیان) میآید و موسیقی مجید انتظامی هم در خدمت تصاویر همان کاری را میکند که موزیک در فیلم ترسناک باید انجام دهد.
خوابگاه دختران (محمدحسین لطیفی ۱۳۸۳)
فیلمی تحتتأثیر موج فیلمهای وحشت هالیوودی و متعلق به زیرگونه «تینایجر در خطر» و احتمالا متاثر از فیلم «جیغ» (وس کریون) و دنبالههایش. خوابگاه دختران با ترکیبی از عوامل موفق در عرصه طنز و سینمای کودک (ایرج طهماسب، حمید جبلی، برادران مدرسی و مجید صالحی) کوششی است برای ورود به عرصهای کمتر تجربه شده در سینمای دهه80 ایران. فیلم تا اندازهای میکوشد به قواعد ژانر وفادار باشد و کارگردان در مقام تکنیسین تقریبا همه کلیشهها را برای رسیدن به فضای رعبانگیز رعایت میکند. دختران جوان دانشجو، شخصیت مرد مثبت و بدمن دیوانه و ساختمان هولناک و اشاراتی به جن (برای ایرانی کردن فضا) در نهایت خیلی راه به جایی نمیبرد. هرچند یک سکانس غافلگیرکننده در فیلم وجود دارد که در زمان اکران، هراس مورد نظر سازندگان خوابگاه دختران را در تماشاگر ایجاد میکند. خوابگاه دختران در گیشه شکست نمیخورد ولی آنقدر هم نمیفروشد که جریانی بهوجود بیاورد. تیم تهیه و تولید هم بعد از این تجربه به همان عرصههای آشنا و امتحان پس دادهشان باز میگردند.
پارکوی (فریدون جیرانی ۱۳۸۶)
تجربهای ناموفق در رعایت قواعد ژانر در سینمای ژانرگریز ایران که آشفتگی متن و اجرا از نیمه به بعد آن را به کمدی ناخواسته تبدیل کرد. به نظر میرسد مشکل اصلی پارکوی از انتخاب زیرگونه اسلشر و تلاش برای همخوان کردنش با فضای روز جامعه ایران در دهه80، ناشی شده است. فریدون جیرانی در پارکوی، تناسب و اندازهای که در قرمز لحاظ کرده بود را از کف میدهد و در اجرا به اغراقی میرسد که در نقطه مقابل هدفش (ایجاد ترس و دلهره) قرار میگیرد. قصه کوهیار هدایت (نیما شاهرخشاهی) و مادرش فلور (بیتا فرهی) کلافی است که سررشتهاش از دست کارگردان خارج میشود و نتیجه فیلمی است ناموفق در خلق فضا و به باور نشاندن کاراکترهای روانپریشاش. ورود پلیس به ماجرا هم باز بهدلیل ضعف در اجرا، تتمه تلاش فیلمساز برای رسیدن به اسلشری ایرانی را هدر میدهد.
پوست (بهمن و بهرام ارک ۱۳۹۸)
تجربهای غریب در ژانر وحشت که جای تقلید و کپیبرداری از نمونههای هالیوودی، سراغ گنجینههای بومی میرود. فیلم پوست در پس روایت داستانی عاشقانه، خیلی زود حکایت عشق را به نفع خلق هول و هراسی ایرانی به حاشیه میراند. فیلم موفقیتش را در تسلط بر خلق فضا و عناصر و نشانههای بومی و استفاده هوشمندانه از زبان ترکی و بهره گرفتن از فضایی میگیرد که در عین غرابت، آشنا هم هست. سازندگان جوان فیلم پوست، سراغ دعانویسی، طلسم، جادو و جنبل و اجنه میروند و حکایتی پر هراس را با تکیه بر عناصر و نشانههایی که فولکلور از منطقه آذربایجان روایت میکنند. پوست مفهوم اصالت را در ژانری بهدست میآورد که در اینجا معمولا با تقلید و کپیبرداری مأنوس است.