ستارههای سوخته
مرزبندیهای ویرانگر و نشانههای اختلال شخصیت تجزیهای
جمال رهنمایی
به دنبال عزل رئیسجمهور توسط مجلس و تأیید آن توسط رهبرانقلاب، منافقین (سازمان مجاهدین خلق) با صدور بیانیهای، مبارزه مسلحانه با حکومت را آغاز کردند و طی مدت کوتاهی دهها تن از مسئولان کشور و صدهانفر از مردم عادی را به شهادت رساندند. حکومت برای مقابله دست به اسلحه برد و درگیریها به اوج رسید. سرگذشت پرفرازونشیب این سازمان با بیش از نیمقرن سابقه در سپهر سیاسی ایران سرنوشت غمانگیزی است؛ اینکه چگونه عدهای از فرزندان این سرزمین با آرمانهایی متعالی و در جستوجوی راه رهایی، در پیچ و خمهای ایدئولوژیهای گوناگون زمانه به بنبست ترور، زندان، شکنجه و آوارگی و مزدوری رسیدند. جوانانی که میتوانستند مانند تعدادکثیری از همنسلان خود با موقعیتهای کمنظیری که داشتند به محبوبیت و پیشرفت برسند، مدارج معمول ترقی را طی کنند و هر کدام منشا اثری در بخشی از تاریخ کشور باشند، سر از راهروهای زندان و دادگاه، خانههای تیمی و آوارگی در کشورهای متخاصم، سنگرهای جنگ با هموطنان خود و مزدوری برای ارتشهای بیگانه درآوردند. آنجا که انگیزههای خصمانه علیه دیگران در آدمی بروز میکند و این توان را مییابد که نسبت به دیگران خونریزی و دشمنی بیپایان به خرج دهد، یک تقسیمبندی فاجعهبار در ذهنش شکل گرفته است. او توانسته آدمیان را به دو دسته «ما» و «آنها» تقسیم کند. آنان که از ما هستند لایق عشق و احترام و زندگی و دیگرانی که از ما نیستند لایق نفرت، کینهتوزی و مرگاند. پس از این دوپارهسازی میتوان خشم ناشی از ناکامیهای موجود را روی این دسته غیرخودی که مسبب تمام بدبختیها شدهاند، فرافکنی کرد و با مکانیسم دفاعی «توجیه» آنهایی را که مسبب این ناکامیها و در حال نابودی ما هستند به شدیدترین شکل ممکن مجازات و از زندگی محروم کرد. از نگاه روانشناختی این تقسیمبندیهای ذهنی نشانههای اختلال شخصیت تجزیهای هستند. افراد عادی و سالم چنین تقسیمبندیهایی در ذهن خود ندارند و نمیتوانند بهخودشان اجازه تصمیمات بیرحمانه، کینهتوزانه، ویرانگر و مرگبار علیه دیگران را بدهند.