شعر سهراب در میانه خیال و واقعیت
چراگاه نصیحت و اندرزهای بیحاصل
جمال رهنمایی
اردیبهشت سال1359 سالمرگ سهراب سپهری از سرآمدان تصویرسازی و بیان مفاهیم دنیای خیال انسان است. گویی سهراب که دستی نیز در نقاشی دارد، پس از خلق تصویر در ذهن و سپردن آن به بوم نقاشی، با تماشای مجدد آن، تصویر روی بوم را در قالب شعر به کلام تبدیل کرده است.
شعر با قرارگرفتن در میانه دنیای واقعی و دنیای خیال، توانایی منحصر بهفردی در بیان مضامین دنیای خیالی انسان به زبان قابلفهم در دنیای واقعی دارد و در این میان شعر نو با فراغت از قالبهای ادبی شعر کلاسیک و استفاده بیمحاباتر از واژهها برای بیان مفاهیم، جان تازهای برای قدمزدن در دنیای خیال انسان یافته است.
فروید جمله معروفی دارد که میگوید: «هر کجا رفتم، دیدم شاعری قبل از من آنجا بوده است». این جمله اشاره به آن دارد که او هرگاه در جریان مطالعات بالینی یا تاملات فلسفی خود به کشفی از دنیای درون انسان دست یافته، متوجهشده که مشابه آن را قبلا از زبان شاعری در شعری دیده بوده است.
روانشناسان یادگیری در تحقیقات میدانی متعددی به این نتیجه رسیدهاند که اندرزدادن و نصیحتکردن برای تغییر رفتار، شیوهای بیهوده، ناکارآمد و حتی ناقض دستیابی به هدف است؛ یعنی در اثر تکرار نصیحت و بهخصوص با استفاده از تنبیه و اجبار نهتنها یادگیری رفتار موردنظر حاصل نمیشود بلکه در نخستین فرصت رهایی از شرایط اجبار، فرد به رفتارهایی برخلاف موضوعات هدف یادگیری مبادرت میورزد و آنچه مؤثر عمل میکند رفتار آدمی است نه گفته او. به همین دلیل وقتی ما خودمان دروغ میگوییم، در حال تربیت کودکانی دروغگوتر از خودمان هستیم؛ هر چند هزار پند و اندرز در ستایش راستگویی به او گفته باشیم.
سهراب شعر معروفی دارد که به صراحت نصیحت را تلاشی بیهوده و حتی بیزارکننده معرفی کرده است:
من بزی را دیدم، بادبادک میخورد
من الاغی دیدم، یونجه را میفهمید
در چراگاه نصیحت، گاوی دیدم سیر
گویی سهراب همصدا با روانشناسی یادگیری میگوید حیوانی مانند گاو که هیچگاه از خوردن سیر نمیشود، در چراگاه فراوانی نصیحت، گوش شنوایی ندارد.