قصههای کهن/ ذوالنون مصری
نقل است که ذوالنون گفت: «اعرابیای دیدم در طواف، با تنی نزار و زرد و استخوان گداخته.»
به او گفتم: تو محبی؟
گفت: بلی.
گفتم: حبیب تو به تو نزدیک است یا از تو دور؟
گفت: نزدیک.
گفتم: موافق است یا ناموافق؟
گفت: موافق.
گفتم: حبیب تو، به تو نزدیک و تو به این زاری و نزاری؟
گفت: ندانستهای که عذاب نزدیکی و موافقت، هزار بار سختتر از عذاب دوری از مخالفت است.
تذکره الاولیا- عطار نیشابوری