• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
پنج شنبه 6 آذر 1399
کد مطلب : 116887
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/0Roo7
+
-

خداحافظی پاییزی با خاطره‌ساز کودکی

خداحافظی پاییزی با خاطره‌ساز کودکی

علی مولوی

همین چند هفته‌ی پیش بود که در خبر «زیبا به سینما می‌رود!»، نوشتیم قرار است «رسول صدرعاملی»، رمان «زیبا صدایم کن»، اثر محبوب «فرهاد حسن‌زاده» را به فیلم‌سینمایی تبدیل کند و قرار شده «کامبوزیا پرتوی» فیلم‌نامه‌اش را بنویسد. همین چند هفته‌ی پیش بود که در مراسم نکوداشت او در سی و سومین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان، به‌پاس یک عمر تلاشش برای سینمای کودک و نوجوان ایران، برایش تمام‌قد ایستادیم و کف زدیم. اما حالا در خبری بی‌روح و تلخ می‌خوانیم، او از میان ما رفته است؛ آن‌هم به‌خاطر بیماری کرونا... این کرونای لعنتی!
همیشه نامش برایم خاص بود. پیش از آشنایی با او، هرگز چنین نامی را نشنیده بودم. یک‌بار خودش برایمان ‌در دوچرخه گفت که اسم «کامبوزیا» را پدرش انتخاب کرده، چون به مطالعه‌ی تاریخ ایران خیلی علاقه داشته است. در واقع کامبوزیا همان نامی است که بیش‌تر با تلفظ «کمبوجیه» می‌شناسیم. او می‌گفت دوستانش معمولاً او را کامبیز صدا می‌کنند و بعضی‌ها هم به‌خاطر اسمش، فکر می‌کنند او خیلی پولدار است!
کامبوزیا پرتوی یکی از ستون‌های سینمای کودک و نوجوان ایران است و نسل ما، خاطرات زیادی از تماشای آثار او بر پرده‌ی سینما دارند. هنوز هم اکثرمان پس از این‌همه سال ترانه‌های فیلم‌های «گلنار» و «گربه‌ی آوازه‌خوان» را حفظیم و هنوز دلهره‌ای را که در فیلم «بازی بزرگان» تجربه کردیم، به‌یاد داریم. یادم است در گفت‌وگویی که سال 1392 با دوچرخه انجام داد، گفت: «بچه‌هایی که مخاطب فیلم گلنار بودند، کودکی خود را در زمان جنگ ایران و عراق گذراندند. جنگ، روی زندگی و نگاه این بچه‌ها، تأثیر زیادی گذاشته بود. مثلاً برنامه‌ی کودک، صحنه‌‌های بچه‌ها را پخش می‌کرد و بچه‌ها در نقاشی‌هایی که می‌فرستادند، نقاشی‌هایی از جنگ کشیده بودند. یادم هست بعضی از این نقاشی‌ها، صحنه‌ی بمباران بود. آن‌موقع بود که فکرکردم یک فیلم ساده، شاد و رنگی برای بچه‌هایی که هیچ تفریح دیگری ندارند، جالب خواهد بود.» آن‌جا بود که فهمیدم او چه‌قدر حواسش به کودکی ما بوده و فکر کردم اگر او نبود، اگر او و هم‌قطارانش نبودند، اگر آن فیلم‌های شاد و موزیکال ساخته نمی‌شدند، چه‌قدر نسل ما، کودکی و نوجوانی تاریکی داشت. او خاطره‌ساز کودکی ماست.
لابد طبق عرف، حالا باید پشت اسمش یک «زنده‌یاد» بگذارم؛ اما نمی‌گذارم. از نظر من، او فقط یادش زنده نیست. کامبوزیا پرتوی در میان آثارش زنده است و تا همیشه هم زنده خواهد بود. فقط کافی است اسم آثاری را که نوشته یا کارگردانی‌کرده یادمان بیاید؛ «ماهی»، «شیرک»، «گلنار»، «گربه‌ی آوازه‌خوان»، «بازی بزرگان»، «افسانه‌ی دو خواهر»، «ننه‌لالا و فرزندانش»، «علی و دنی»، «من، ترانه، 15سال دارم»، «کافه‌ترانزیت»، «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «محمد رسول‌الله» و...، آن‌وقت است که همه‌ی خاطرات تلخ و شیرین، به سمتمان هجوم می‌آورند.

این خبر را به اشتراک بگذارید