میراث ترامپ برای آمریکا
به اعتقاد اندیشمندان سیاسی و فرهنگی در آمریکا، نتیجه ریاستجمهوری ترامپ تشدید شکاف در جامعه آمریکا و رواج نژادپرستی بوده است
آمریکا در 4سال گذشته که ترامپ در کاخ سفید حضور داشته شاهد رخدادهای زیادی در حوزههای مختلف اجتماعی، اقتصادی وسیاسی بوده که نهتنها شگفتی بسیاری از آمریکاییها را بهدنبال داشته بلکه مردم کشورهای دیگر جهان را نیز انگشت به دهان کرده است. بیشک تفکری که ترامپ با خود به عرصه سیاست آمریکا آورد، همچنان حتی بعد از خداحافظی او با پست ریاستجمهوری ادامه پیدا خواهد کرد. مجله پولیتیکو به سراغ جمعی از فعالان سیاسی و فرهنگی رفته و از آنها خواسته برداشت خود را از تأثیر دوره 4ساله ریاستجمهوری ترامپ بر آمریکا و درسی که از حضور او گرفتهاند، بیان کنند. شکاف در جامعه، رواج نژادپرستی و انتشار اطلاعات بیپایهواساس ازجمله موضوعاتی است که این کارشناسان در تحلیل خود از میراثی که ترامپ برای آمریکا به جا گذاشته، مطرح کردهاند.
پیچیدگی طرفداران ترامپ
فرانسیس فوکویاما، مدیر مرکز دمکراسی، دانشگاه استنفورد: گیجکنندهترین نکته برای من درباره ترامپ این است که چرا بیش از 70میلیون آمریکایی به او رأی دادند و چرا گروه محدودی از هواداران متعصب رئیسجمهور آمریکا که چه او بگوید باور دارند، فکر میکنند ترامپ برنده انتخابات بوده، اما رأی او دزدیده شده است؟
در طول 4سال گذشته، تفسیرهای زیادی برای پدیده ترامپ مطرح شده است؛ ازجمله واکنش به نابرابریهای ناشی از جهانی شدن، ترس رایدهندگان سفیدپوست نسبت به از دست دادن قدرت و منزلت، تفکیک اجتماعی شهرنشینان با آنهایی که در جوامع کوچکتر زندگی میکنند و غیره. همه این عوامل تا حدی میتواند درست باشد، اما هیچ کدام آنطور که باید دلیل این میزان از ترس و تنفر را در میان گروههای راستگرای آمریکا توجیه نمیکند. بهنظر من، یک تغییر کیفی در ماهیت هواداری بهوجود آمده که این توصیفهای رایج از تصویر کردن آن عاجز است. برای مثال، نظرسنجیها حاکی است بیشتر جمهوریخواهان به برخی تئوریهای توطئه که کارهای عجیب را به دمکراتها نسبت میدهد، باور دارند و این باورنکردنی است. حالا که دوره ترامپ تمام شده، من به این نتیجه رسیدهام که جامعه آمریکا را بهخوبی نشناختهام.
خشم حاشیهنشینان
کاترین کرمر، استاد علوم سیاسی دانشگاه ویسکانسین- مدیسون: 4سال حضور ترامپ در کاخ سفید به ما نشان داد که نخبههای فرهنگی چقدر با مردم فاصله گرفتهاند. منظور من از نخبه هم کسانی است که در رسانهها تولید محتوا میکنند و هم مسئولان و افرادی است که جایگاه سیاسی دارند. یک شکاف عمیق بین افرادی که فکر میکنند نظام برای آنها کاری نمیکند و بقیه مردم، وجود دارد که ما باید عمق آن را درک کنیم.
4سال پیش من در کتابم با عنوان «سیاست خشم» درباره حس خشمی که در بین بسیاری از مردم ساکن روستاهای ایالت ویسکانسین نسبت به طبقه نخبه شهری وجود دارد، نوشتم. این خشم به این دلیل است که آنها فکر میکنند سهم عادلانهای از توجه و منابع را دریافت نمیکنند. این موضوع خیلی از نخبگان را شگفتزده کرد. در همان سال ترامپ با اتکا به همین خشم توانست پیروز انتخابات ریاستجمهوری شود. شگفتی اینجاست که بعد از 4سال همچنان خیلی از ما از عمق این نفرت آگاه نیستیم. ما نهتنها از دغدغههای ساکنان حاشیه شهرها بلکه از خیلی گروههای دیگر مانند سیاهپوستان نیز که فکر میکنند قربانی بیعدالتی شدهاند، فاصله گرفتهایم.
ضعف قانون اساسی
تیموتی وو، استاد حقوق دانشگاه کلمبیا: مقاومت آمریکا در برابر یک رهبر مستبد، درسی بود که دوره ریاستجمهوری ترامپ به ما آموخت. بیشتر کشورهایی که برپایه جمهوری اداره میشوند حتی بهترینشان، وقتی یک رهبر ملیگرا که اهل خودنمایی است و مهاجران را سرزنش میکند، در قدرت قرار میگیرد، با چالش روبهرو میشوند و آمریکا هم از این امر مستثنی نبوده است.
پیش از ترامپ، این تصور وجود داشت که قانون اساسی آمریکا و ویژگی «تفکیک قوا» در آن، این کشور را از اینکه به سرنوشتی مشابه دیگر کشورهای جمهوری مبتلا شود، حفظ کرده است. اما در طول 4سال گذشته دیدیم که قانون اساسی بارها توان کنترل رئیسجمهور آمریکا را نداشت و کنگره و دستگاه قضایی این کشور در بهترین حالت، قدرت بازدارنده محدودی داشتند. درنهایت اگر کنترلی هم وجود داشت از سوی افراد بود نه قوانین. برای مثال اینکه ترامپ نتوانست دادستانی را راضی به محکوم کردن جو بایدن و خانوادهاش کند، مقامات انتخابات در ایالتها توانستند یک رایگیری عادلانه برگزار کنند یا اینکه مقامات نظامی زیر بار خواسته ترامپ برای مقابله با گروههای آزادیخواه در تابستان امسال نرفتند، همه در واقع نشانه استقلال دادستانهای فدرال، سیستم الکترال و بیطرفی نیروهای نظامی است، نه قدرت قانون اساسی. بهنظر میرسد در طول سالهای گذشته ما باید به این نتیجه رسیده باشیم که نهادینه کردن اصول قانون اساسی از هر نوع کنترل بیرونی مهمتر است.
غلبه دروغ بر حقیقت
نیکلاس کار، کارشناس حوزه فناوری، اقتصاد و فرهنگ: در دنیای دیجیتال، جایی که بیشتر ما اخبار را از آن دریافت میکنیم، مطالب دروغ به سرعت منتشر میشوند، درحالیکه گوش شنوایی برای حقیقت نیست. مطالعهای درباره پستهای توییتر که سال2018 در مجله ساینس منتشر شد، نشان داد احتمال دوباره توییت شدن اخبار جعلی و گمراهکننده 70درصد بیشتر از اخبار واقعی است. در واقع مخاطب اخبار دروغ بیشتر از مخاطب اخبار معتبر است. محققان این تحقیق به این نتیجه رسیدند که «دروغ، بیشتر، سریعتر و گستردهتر از حقیقت پخش میشود.»
در قرن بیستم، جریان اطلاعات از بالا به پایین بود و حاکمان معمولا کنترل رادیو، تلویزیون و دیگر رسانههای جمعی را در دست داشتند. اما در قرن بیستویکم، با رواج شبکههای اجتماعی، روند جریان اطلاعات از پایین به بالاست و اطلاعات نامعتبر که ممکن است از دل حکومت مثلا کاخ سفید بیرون آمده باشد، در بین پستها و توییتهای مردم میچرخد. این مشکل با باور ظاهری به غلط بودن دروغ یا رفتن یک رئیسجمهور حل نمیشود. بدون اصلاحات قانونی و آموزشی، حقیقت همچنان مغلوب دروغ میماند.
کابوس ترامپ برای مهاجران
سوکتو مهتا، استاد روزنامهنگاری در دانشگاه نیویورک: از سال1977 (1356) که به آمریکا مهاجرت کردهام، برخورد مردم این کشور نسبت به مهاجران هر سال نسبت به سال قبل گرمتر و بهتر میشد تا سال2016 که ترامپ رئیسجمهور شد. این فقط بهخاطر خود ترامپ نبود، بلکه بومیانی که به او رأی داده بودند نیز میخواستند آمریکا را دوباره «سفید» کنند. جرم و خشونت علیه مهاجران زیاد شد و این برای من تکاندهنده بود. این کشور جدید من بود؟ آیا اصلا من یا فرزندانم در آن جایی داریم؟
دوره پیش 63میلیون نفر به ترامپ رأی دادند و حالا بعد از 4سال حمله همهجانبه به مهاجران، این رقم به بیشتر از 70میلیون نفر رسیده است. من میدانم که خیلی از طرفداران ترامپ من را بهعنوان یک آمریکایی قبول ندارند و من برای جایگاهم و گرفتن حقوقم بهعنوان یک شهروند در این کشور باید بجنگم. این 4سال برای ما مهاجران مانند کابوس بود. شاید دوره ترامپ تمامشده باشد، اما تفکر او به پایان نرسیده است. نژادپرستان افراطی که مسلح هم هستند هنوز در خیابانها هستند. این سرزمین متعلق به بومیان است، اما من هم از آن سهم دارم و برای آن میجنگم.
نظر مخالف را بپذیریم
الینا راس لتینن، نماینده پیشین فلوریدای جنوبی در کنگره آمریکا: درسی که من از 4سال گذشته گرفتهام این است که در دنیای سیاست باید با احترام با دیگران رفتار کنیم؛ حتی اگر اصلا با آنها همنظر نیستیم. متأسفانه این روزها فکر میکنیم که به جای پذیرش دیدگاههای مخالف باید تا سرحد مرگ برای اثبات خودمان بجنگیم. خیلی از ما از هر جناح سیاسی فکر میکنیم که پذیرش نظر مخالف دیگران نشانه ضعف ماست. فراموش کردهایم که همه ما آمریکایی هستیم و اساسا خواستههای مشترکی داریم: زندگی، آزادی و خوشبختی. با دیگران بحث کنیم. مخالفت کنیم، اما سرزنش و تحقیر نکنیم.