کرونا پلاس
پاییز بهونه ست...
مسعود میر- روزنامهنگار
یکی از نارنجی ها و نارنگی ها می خواند و دیگری فصل زرد را کرده بهانه سرخ رویی عاشقی، یکی منتظر است که برگ های سقوط کرده زیر پایش صدا کنند تا احساس خردشدن های خودش را در سمفونی رنج و درد گم کند و دیگری مشتاق است این جنازه های بی صدا را از خاطرات پادشاه فصل ها پاک کند. هرکسی به برگ و مرگ به گونه ای نظر می کند اما شاید در سالی که سیاهی ابتلا به مرض، روی همه روزها را زرد و زار کرده است، احوالات امیدوارانه همین پسرک گمنام الگوی صحیح زندگی باشد. او برگ ها را به تازیانه باد، با خود همراه میکند و صدای آواز سپیدش را در پاییز هزار رنگ می پراکند که:ای وای از اون روزی که برگ از شاخه ای خسته بشه...
در همینه زمینه :