پرسه در سوپرمارکتها؛ در جستوجوی نشانههای تغییر در خریدهای روزمره مردم
نان ماند و سیگار
هم فروشندههای سوپرمارکتها و هم خود مشتریان میگویند ماههای اخیر گرانی دلار سبد خریدشان را کوچکتر کرده و تنها چیزی که فروش خودش را داشته، سیگار و نان است
لیلی خرسند ـ خبرنگار
تجربه مشترک است یا شاید هم درد مشترک؛ هر روز یا سبدهای خرید کوچکتر میشوند یا رقمهای بیشتری از حسابها کمتر. هر روز که پا در سوپرمارکتی یا بقالیای میگذاری شوکه میشوی. با هر تکانی که دلار و یورو بهخودشان میدهند، رقمهای روی اجناس هم بالاتر میرود. در شرایطی که درآمدها یا ثابت مانده و یا تغییر چشمگیری نداشته، چارهای جز محدودکردن خریدها وجود ندارد. شاید تا چند وقت پیش تصور عمومی این بود که در شرایط سخت، مردمی که خرجشان بیش از دخلشان است فقط از خرید لباس، کیف و کفش صرفنظر میکنند و برای هر چیزی هم که پول نداشته باشند، حتما یک فکری برای خورد و خوراکشان میکنند و اگر هم قرار باشد سفرهای کوچک شود، گوشت گوسفندیاش مرغ میشود و برنج ایرانیاش، خارجی. بهخاطر همین هم بود که به کاسبان جوان توصیه میشد در کار خورد و خوراک سرمایهگذاری کنند که ضرر نمیکنند اما حالا کار به جایی رسیده که در محلههای عیاننشین هم مردم حتی لبنیات را از سبد خریدشان حذف کردهاند. شاید این ادعا بزرگنمایی بهنظر بیاید اما اگر چند دقیقهای در سوپری محلهتان وقت بگذرانید و به خریدهای بقیه توجه کنید، میبینید که بیشتر اجناس، مشتری ندارند و 2قلم جنس است که خریدار دارد؛ نان و سیگار.
مرد میانسال است، یک بسته نان برداشته و یک بسته کوچک پنیر. فروشنده که حسابش را جمع میزند، شاکی میشود: «چه خبرشده، مگر چلوکباب خریدهام»؟ گرانبودن اجناس و بیثباتی قیمتها دلیل اصلی این اعتراضات است؛ اعتراضاتی که هر روز در هر سوپری چند باری تکرار میشود. فردین قرهباغی برای اینکه با مشتریانش کمتر درگیر شود، دستگاه بارکد خوان خریده؛ «هر روز قیمتها عوض میشود و مردم فکر میکنند ما خودمان گران میفروشیم یا اشتباه حساب میکنیم. مجبور شدیم دیگر از این دستگاهها بخریم و فاکتور دست مردم بدهیم تا خودمان محکوم نشویم.» فردین سرش شلوغ است. مشتری از مغازهاش کم نمیشود. مغازه، جای خوبی است، در میدان و محل گذر اما بیشتر مشتریان جنسی که میخواهند، یکی است؛ سیگار. مشتریان مهدی مرادیکاشف هم که چند محله پایینتر مغازه دارد، خیلی چیزها را که از سبد خریدشان کم کرده باشند ولی هنوز در خرید سیگار ثابتقدم هستند. کاشف که خودش هم سیگاری است، به آنها حق میدهد؛ «سیگاری که نمیتواند سیگارش را ترک کند، مجبور است بکشد.» اما بقیه اجناس چطور، مشتری دارند؟ فردین با اینکه فروش زیادی دارد اما میگوید: «فروش نصف هم نشده باشد، حتما یکسوم شده». مغازه فردین قبلا پر بود از شکلاتها و بیسکوئیتهای خارجی اما حالا خبری از آنها نیست؛ «جنس خارجی یا اصلا نیست یا اگر هم باشد، تاریخش مشکل دارد؛ یا تاریخ گذشته است، یا چیزی از تاریخ مصرفش نمانده. بهخاطر همین دیگر کسی نمیخرد و ما هم نمیآوریم.» اما فقط اجناس خارجی نیستند که مشتری از دست دادهاند. فردین تأیید میکند مشتریان بیشتر چیزهایی را که قبلا میخریدند، دیگر نمیخرند؛ «مثلا دیگر کسی کرهبادامزمینی نمیخرد. بیشتر چیزهایی را میخرند که نیاز روزمرهشان است. آنها حتی لبنیات هم کم میخرند.» مشتریان فردین بیشتر دنبال سیگارند ولی آنها هم مجبور شدهاند ذائقهشان را عوض کنند؛ «مردم سیگار را به نان شب ترجیح میدهند اما دیگر نمیتوانند سیگارهایی را که قبلا میکشیدند، بکشند. مارلبرو را 30هزار تومان میخریدند ولی الان باید 85یا 90هزار تومان بخرند و ترجیح میدهند 17هزار تومان بدهند، وینستون بخرند.»
دیگر کیفیت مهم نیست
در ماههای اخیر همه اجناس گران شدهاند؛ چه قیمت دلار بالا رفته و چه پایین آمده باشد. خیلیها منتظر بودند تا انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به پایان برسد و قیمتها حداقل ثابت بماند. کاشف میگوید که تنها تأثیر این انتخابات روی قیمتها، کاهش یکروزه قیمت سیگار بود؛ «سیگار یک روز ارزان شد و بعد دوباره که قیمت دلار بالا رفت، گران شد.» این بیثباتی قیمتها خودش کاشف را کلافه کرده؛ «امروز یک جنس را 10هزار تومان میفروشی و مردم هم به این قیمت عادت میکنند، فردا که 500تومان گران میشود، ناراحت میشوند و فکر میکنند ما گران میدهیم. مثلا لپه را خودمان بستهای 35هزار تومان خریده بودیم، فروختیم و الان که میخواهیم جایش را پر کنیم، بستهای 45هزار تومان شده. لیموعمانی را بستهای 19هزار تومان فروختم ولی از امروز 25هزار تومان شده. قبلا لیموعمانی بستهای 16هزار تومان بود، مشتری راحت یک بسته میخرید ولی الان نمیخرد، ترجیح میدهد از فروشگاه عطاری که لیمویباز میفروشد، خرید کند و به جای یک بسته، 3دانه لیمو بخرد.» دانهایخریدن تنها چاره برای کنارآمدن با گرانیهاست. مشتریان کاشف که این راه را انتخاب کردهاند؛ «مشتریای دارم که قبلا تخممرغ را شانهای میبرد ولی الان 2 تا دانه بیشتر نمیخرد. مردم دیگر مثل قبل لبنیات نمیخرند. اگر یکی در یک هفته 2 تا ماست دبهای میخرید، الان در2 هفته یک ماست کوچک میبرد. مردم هر شب تنقلات میخریدند، الان دیگر نمیخرند یا اگر هم بخواهند بخرند، 10قلم جنس را قیمت میکنند تا ارزانترین را بخرند. خودشان دیگر به زبان میآورند و میگویند که دیگر دخل و خرجشان با هم نمیخواند. مشتری دارم که دیگر فقط برای بچهاش میوه میخرد و میگوید 6ماه است که خودم اصلا میوه نخوردهام.» مریم، زنی که برای خرید آمده، تأیید میکند که دیگر مثل سابق نمیشود همه جنسها را یکجا خرید؛ «هر روز فقط هر چیزی را که برای آن روز لازم دارم، میخرم تا زیاد خرج نکنم. اما این هم مشکلی را حل نمیکند. بیشتر خودمان را گول میزنیم. به هر حال برای گذران زندگی باید خرید کنی، چه گران باشد چه ارزان.»
مواد شوینده هم مثل سابق مشتری ندارد. سمیه که همیشه از یک برند خاص صابون و شامپو میخرید، حالا مجبور است، ارزانترین صابون را بخرد؛ «صابونی را که 10هزار تومان میخریدم، 35هزار تومان شده، چرا باید این همه پول بدهم؟» کاشف در تأیید حرف سمیه میگوید: «شیشهشور قبلا 18هزار تومان بود و الان 35هزار تومان شده. مردم نمیخرند با آب خالی شیشهشان را تمیز میکنند». سمیه، سوسیس و کالباس را هم بهخاطر گرانی از خریدهای خانهاش حذف کرده؛ «ترجیح میدهم جنس خوب بخرم ولی وقتی گران است، همان بهتر که نخرم.» کاشف هم میگوید مشتری دیگر به کیفیت کاری ندارد؛ «قبلا مشتری دنبال جنس باکیفیت بود و برایش قیمت اهمیتی نداشت ولی الان میگوید ارزانترین را بده. مشتری شیشهمربای بزرگ را زمین میگذارد و مربا با بستهبندی کوچک را میخرد که ارزانتر است. نوشابه و دلسترش را حذف کرده و... .»
پولدارها هم کمتر میخرند
تصور عمومی این است که بالارفتن قیمتها روی قشر مرفه تأثیری ندارد اما واقعیت چیز دیگری را میگوید؛ گرانی آنجا هم تأثیر خودش را گذاشته. محمدی، صاحب سوپری در یکی از محلههای شمال تهران است، جلوی در ایستاده و مغازه خالی از مشتریاش را نگاه میکند؛ «اینجا یک روزی جای سوزنانداختن نبود اما حالا پرنده هم پر نمیزند.» باورش سخت است، شمال شهر و مردمی که برای خرید مشکل دارند؛ « این مردم هم مثل بقیه از کجا پول بیاورند و خرید کنند؟ باور میکنید مردم حتی دیگر شیر هم نمیخرند. هیچچیزی ارزان نمانده، همهچیز گران شده. ثانیهای قیمتها بالا میرود. شب میخوابی صبح میبینی همه قیمتها عوض شده.» محمدی، دلالان را مقصر اصلی این گرانیها میداند؛ «میگویند قیمت دلار گران است و همهچیز گران شده، گرانی دلار چه ربطی به قیمت گوجه و سیبزمینی دارد. مگر ما شیر را وارد میکنیم. این چیزها چرا باید گران شوند؟ اگر دلالان بگذارند، قیمتها ثابت میماند.» محمدی از اینکه بعضیها منتظر بودند تا بعد از انتخابات آمریکا، قیمتها کاهش یابد، عصبانی است؛ «انتخابات آمریکا به من و شما چه ربطی دارد؟ آنها کارشان سواست، دینشان سواست ما به این کارها چه کار داریم. باید مملکت خودمان را بچسبیم و درستش کنیم.» این گرانی محمدی را مجبور کرده تا کارگرانش را کم کند؛ «خریدهای بیرونبر کم شده و کارگرانی را که پیک بودند، بیرون کردم. ما3خانواده از این مغازه نان میخوریم.»
بعضیها هم هستند که در این چندماه اخیر سبد خریدشان تغییر کرده چون از اول این سبد کوچک بود. سامان یکی از آنهاست؛ «من قبلا هر چیز واجبی را که میخواستم میخریدم. هیچ خرید اضافی هم ندارم که بخواهم حذف کنم ولی سر هر ماه که خرید میکنم میبینم باید دوبرابرماه قبل پول بدهم.» سامان هم شاید مجبور شود از ماههای آینده بعضی از چیزها را از سبد خریدش بیرون بگذارد؛ حتی چیزهایی را که خریدشان واجب است.