لیلا داریوش مهرجویی،1375
تسویهحساب
خسرو دهقان
1 آقای داریوش مهرجویی در یک نگاه کلی و عمومی، «آری» است. گرایش مثبت به ایشان به طور عموم و نزد منتقدین، همچنان آری است. ایشان سرجمع و در یک معدلگیری ساده، رأی بالا میآورد و پذیرفتنی است. نقزدنها بیشوکم، اندک است. کمتر جایی از او چهره منفی منعکس میکنند و اگر حرف و صحبتی است بیشتر معطوف به این سالهاست که خود، قصه جداگانهای است... که البته داوری دقیقی هم نیست و بماند... .
2 مهرجویی بیتردید سینماگر مهمی در نیمقرن اخیر سینمای ایران است. ایشان یکی از چند آدم مهم آغازگر موج نوی سینمای ایران است (شخصا ترجیح میدهم که «سینمای دیگر» را جایگزین موج نو کنم. این به دلایلی یک رویکرد خصوصی و شخصی است که باز خود حکایت دیگری است).
3 مهرجویی با 2فیلم، نقل محفلهاست؛ «گاو» و «هامون»... که اتفاقا شباهتهای بسیاری به هم دارند. همه خصایص او در قالب و فرمت جدید و به عنوان عرفان جدید، در هامون جلوهگر میشود.
4 مهرجویی همیشه و همواره مفهومی و موضوعی بررسی میشود که این روش و سیاق و جریان غالب و عمده نقدنویسی در ایران است... که خود باز حکایت دیگری است و بماند.
اما به هر حال کمتر کسی تمایل به صحبت درباره جنبههای فنی ایشان دارد. مهرجویی یکی از پرنگاتیوترین فیلمسازان این دیار است؛ یعنی هر صحنه را با کلوزآپ، مدیومشات و لانگشات از زوایا و جهتهای مختلف میگیرد؛ با وسواس، سختگیری، حوصله و دقت؛ محض احتیاط.
و نتیجه و دسترنج کار گروه فنی را میگذارد روی میز مونتاژ و دودستی تقدیم میکند به تدوینگر که حالا تصمیمگیرنده، اوست.
مهرجویی همیشه و در حد امکانات، قابلترین و تواناترین آدمهای فنی سینمای ایران را به خدمت میگیرد و آنها را مدیریت میکند. مدیریت ایشان خوب و شایسته است و به زبان خودمانی و ساده، حرف ندارد. از این مسیر است که او کارش را به پیش میبرد.
و بدیهی است که در مورد «لیلا» هم ایضا... .
5 لیلا در زمان خودش و با یک نگاه عمومی و کلی، قابلیتها و تواناییهایش مورد توجه قرار نمیگیرد. مردم برایش سر و دست نمیشکنند و منتقدین هم باهاش «ای...» برخورد کردند. فیلم چندان گل نکرد؛ شکست هم نخورد، اما... . مردم و تماشاگران عادی را میفهمم که چرا نه، چون بهراستی و در واقع راز اقبال تماشاگر، همیشه سربهمهر در طول تاریخ سینمای ایران و جهان باقی خواهد ماند و اگر این حکایت، رمزگشایی میشد، شاید که نه بلکه حتما تاریخ سینما جور دیگری ورق میخورد و هر تهیهکننده و سرمایهگذاری به اکسیر فروش دست مییافت؛ آنوقت، خلاص و پایان قصه و جدل و نقطه سرخط و... .
نتیجه بلافاصله اینکه حتما چندوچونی در لیلا بوده (و هست) که در گیشه جواب نداد و آن نشد که میتوانست بشود. شاید سوزوگداز ملودرام فیلم، کافی نبوده است و دهها شاید دیگر و... .
و اما منتقدان و همکاران و همقطاران را نمیفهمم. اشکال حتما در آنها نیست. مشکل به من برمیگردد. من نمیفهمم که چرا آنها «نه» هستند. اما باورکردنی نیست و غریب و عجیب است. به هر حال این حرف و سخن ساده باقی میماند و میتوان ادعا کرد که فضای روشنفکری فیلم و سینما با ملودرام میانه خوبی ندارد و ملودرام را خوار و خفیف میانگارد. و ملودرام به هر شکل و وجه و با هر نوع ساخت و سخن، جایی در فرهنگ و ادبیات سینمایی نقد و نقدنویس و نقدنویسی ندارد. و عجبا...
6 اما من فیلم را دوست دارم. و حتی خیلی. از فیلمهای جزیرهای من است تا آنجا که داریم درباره سینمای ایران صحبت میکنیم. لیلا در میان 15-10 تا فیلم محبوب من در کل تاریخ سینمای ایران است؛ یک فیلم خوب، باورکردنی، تاثیرگذار، ماندگار و خوشساخت. همه مهرجویی در فیلم، قابل ردیابی است؛ یک مهرجویی بیادعا و ساده در یک فیلم ساده با مواد ساده و همه چیز ساده و دستیافتنی؛ یک فیلم گرم و خودمانی و آشنا؛ سهل و نه اما پیشپاافتاده. من هنگام تماشای فیلم (و در هر نوبت) از این همه صفات که به قصه فیلم و شخصیت مرکزی فیلم مینشیند و میآید، در حیرتم؛ قصهای تند که تندیاش شاید فقط در دنیای درام و نمایش و فیلم و سینما معنی میدهد و نه در دنیای واقعی.
7 حرف فیلم و موضوع مرکزی فیلم، بسیار غریب و نادر است و رگه این نوع قصه را در سینمای ایران کمتر سراغ داریم؛ یک موضوع بهظاهر عادی و در عین حال بسیار دراماتیزه و پربرخورد و پرکشاکش؛ هم کشاکش بیرونی و هم کشاکش درونی (در لیلا)؛ اما همه چیز قصه به آرامی و نرمی؛ نرمشی حیرتانگیز و نامحسوس؛ غلیانی از درون؛ جوششی از عمق. همه چیز از درون چشمه میآید.
8 موضوع فیلم درباره سرحرفایستادن است؛ بهایش را پرداختن؛ درباره دلدادگی و عشق و وفاداری به آن است؛ درباره جانفشانی سر اعتقاد و ایمان برای حفظ زندگی عاشقانه است؛ درباره خرجکردن به پای چیزی است که دوستش داریم؛ درباره مایهگذاری. برای کنترل و بهراهآوردن زندگی عاشقانه، از خود باید بگذریم، حتی به رغم طبیعتمان... و مثلا حرکت در مسیر عکس خلقوخویمان. فیلم درباره عاشقعشقبودن است. فیلم درباره پرداخت صورتحساب است. زندگی حساب و کتاب دارد؛ دخلوخرج مادی و معنوی دارد؛ فراز و فرود دارد. صورتحسابش را باید هرکس بپردازد؛ به نوعی و به طریقی و به قیمتی. بابت چیزی که میخواهیم بسازیم، ناگزیریم قیمتش را بپردازیم. پرداخت صورتحساب ساختن زندگی و عشق توأمان، موضوع فیلم است.
9 از کلیشه که دور میشویم، درستش این است که به «شخصیت» نزدیک و نزدیکتر شویم. گاهی این اتفاق میافتد و تقریبا در بیشتر فیلمها نمیافتد. در لیلا افتاده و ما صاحب شخصیت در فیلم هستیم؛ با همه چموخمها و چندوچونش. فیلم، لیلای فیلم لیلا را از آب درآورده؛ منباب شخصیتپردازی؛ شخصیتی نادر در تاریخ سینمای ایران که در معدود فیلمها اتفاق میافتد. شخصیت این فیلم، نقطه قوت و در مرکزیت و گرانیگاه است که موضوع و ساختار فیلم را هدایت میکند و همه چیز حول او میزانسن میگیرد و معنی مییابد. شخصیت لیلا در فیلم دارای خصایص ویژهای است به این شکل: باورکردنی، یکدنده، لجوج، مصرّ، سر موضع، روی یک خط، یک هدف و بالاخره... یک مسیر، از آغاز تا انجام (به هر قیمت). او نمیبخشد و اما فراموش هم نمیکند و گلایه نمیکند و ضجه نمیکند و گریه نمیکند و التماس نمیکند. کم حرف میزند و عمل میکند به آنچه برای بقای عشق و صلاح تشکیل خانوادهاش میداند.
و عملکرد لیلا در فیلم:
کوشش برای وصلکردن و حل مشکل؛ رودررونشدن و دعوا و بلوا راهنینداختن؛ به خواستگاری رفتن برای شوهر (بسیار غریب و عجیب)؛ کوشش تا سر حد توان؛ کوشش برای اثبات عشق و عهد و وفا؛ تلاش برای حفظ کیان خانواده؛ بهنمایشدرآوردن مظلومیت زن؛ حرکت و حرکت و حرکت بدون چشمداشت به نتیجه کار و کوشش برای نفس کوشش؛ و بالاخره پرداختکننده اصلی حساب میز زندگی؛ یک پایمرد واقعی.
10 اما جمعبندی نهایی:
همه مهرجویی و رگه همه فیلمهایش در این فیلم هست؛ اما نامحسوس و نیمهپنهان و نیمهآشکار و کمی زیرپوستی؛ طوری که به نظر میرسد هرگز این جور مهرجوییای نداشتهایم؛ یک استثنا و یک جور منحصربهفرد؛ فیلم بدون زوم و تاکید؛ دوربین با نگاهی آرام و بدون دلشوره و گزارشی و عادی.
2صحنه را برای نمونه، یادآوری میکنیم که گویای ساختار فیلم و حرف فیلم و شخصیت مرکزی فیلم و نحوه کار مهرجویی است.
1) صحنه پارهکردن و ریختهشدن دانههای گردنبند به دستشویی.
2) صحنه عروسی که لیلا تاب نمیآورد و میزند بیرون و راه میافتد تا پیش مادرش. التهاب و هیجان و غم و اندوه و همهچیز به روی هم تلنبار میشود و در صدای تقتق تقتق کفش پا در دل شب نمود پیدا میکند و به رخ کشیده میشود. نقش کلیدی را صدا پیدا میکند؛ به بهترین شکل و آسانترین روش و راه؛ برای القای همه حس صحنه و حس و حالوروز لیلا؛ گویا و تاثیرگذار. و بسیار کوتاه.
و اما زن، لیلا.
همهچیز به بهانه او و درباره اوست؛ درباره کرامت زن (لیلا) و حرمت زن (لیلا). این زن، لیلا، همهجا میتواند باشد. زن روز نیست؛ زن همیشه تاریخ و همه عرصه کره زمین است. در کشاکش و تلاش زن و مرد، مرد در یک سو میتازد؛ هم زنش را میخواهد و هم مادر و هم بچه... و هم تجدید فراش و هم کیان خانواده و هم زندگی و... همهچیز و درواقع هیچ چیز و این نمیشود. نمیتواند تصمیم بگیرد، نمیتواند انتخاب کند. زن، لیلا، اما انتخاب میکند و در همان شاهراه انتخاب، حرکت میکند... و در یک شاهراه. یک... مرد حرف میزند و زن، لیلا، عمل میکند. فیلم درباره تفاوت دنیای حرف و عمل است.
مناقشه و درام فیلم ناشی از پول، قدرت، شغل، اختلاف طبقاتی، تفاوت ایدئولوژی، مقام و... نیست. جدال و درام فیلم، ریشهایتر و عمیقتر است و وصل به یک فاکتور نیست؛ یک جور راز بقاست برای حفظ و بهکنترلدرآوردن زندگی.
فیلم، دلی است؛ از دل میآید. سینما و فیلمهای موفق سینمای ایران، محصول اندیشه و علاقه و فنسالاری و اینجور چیزها نیستند؛ محصول دلاند. هر فیلمی که از دل فیلمساز دلی برمیآید قابل اعتناست ولاغیر. و لیلا نمونه یک فیلم دلی است. مهرجویی دلی و همهچیز و همه عوامل، دلی.
بسیار عجیب و غریب است که فیلم لیلا منفی ندارد. عجیب است که چطور فیلمی بدون منفی راه میرود. و غریب است که اینچنین فیلمی چگونه ساخته میشود، سرپا میشود، روی پرده دیدنی میشود، به تماشاگر منتقل میشود، دوام میآورد و تا فرداها در تاریخ سینمای ایران ماندگار میشود و به زندگی ادامه میدهد. و به یک اثر جزیرهای تبدیل میشود.
یادمان نرود، تا آنجا که داریم درباره لیلا درک و داوری میکنیم و حرف میزنیم، باید حواسمان ششدانگ جمع باشد که صورتحساب را چه کسی و چگونه پرداخت میکند.
و بالاخره عدل و انصاف و تعادل به ما گوشزد میکند که سهم نویسنده قصه فیلم، خانم مهناز انصاریان را از یاد نبریم... که خود حکایت دیگری است.