سعید مروتی ـ روزنامهنگار
بیش از 40سال گذشته و سینمای پس از انقلاب، همچنان به مسیر خود ادامه میدهد. سینمایی که گیج و سردرگم حرکتش را شروع کرد، در دهه60، حیات و موجودیتش با حمایتها و نظارتهای دولتی گره خورد. از دل تعاونیهای فیلمسازی، بخش خصوصی تازهای بهوجود آمد. در دهه70 بخش خصوصی هویت یافت. از دهه 80 بحرانهایش افزونتر و تماشاگرانش کمتر شد و در دهه 90 ترکیب ناموزون شکست و پیروزی را با ظهور نسل تازه و تغییر مناسبات تهیه و اکران، تجربه کرد. ۴دهه سینمای ایران در ۴پرونده «درنگ»، بررسی شد و حالا نوبت به مرور و جمع بندی رسیده است.
برزخیها/ انقلاب پیروز شده و هیچکس نمیداند چگونه باید فیلم بسازد و اساسا چه باید بسازد. با خروج ناگزیر بخش عظیم و قابلتوجهی از ستارگان، در یکی دو سال اول، بیشتر عوامل درجه 2 و 3 سینمای فارسی میکوشند قدرت انطباق خود را با شرایط تازه نمایان کنند. فیلمهای انقلابی از راه میرسند و فیلمهای قبلا ساختهشده با دوبله مجدد انقلابی میشوند. معیاری برای سنجش وجود ندارد و بیشتر تلاشها برای همراهی با نظام تازهتاسیس، به کوچه بنبست میرسد. فیلمفارسی انقلابی، تلاشی است ناموفق برای کسب مشروعیت حرفهای که در رفتوآمد مداوم مدیران، دوران برزخش را پشت سر میگذارد. موج نوییها هم با نخستین فیلمهایی که بعد از انقلاب میسازند دچار مشکل میشوند. فیلمها یا هرگز اکران نمیشوند (خط قرمز و مرگ یزدگرد) یا دیر (مدرسهای که میرفتیم) و بسیار دیر (حاجی واشنگتن). «برزخیها» فقط نام فیلمی از ایرج قادری نیست، نام یک دوران است؛ دورانگذار از سینمای فارسی به سینمای پس از انقلاب.
دهه تثبیت / داستان سینمای پس از انقلاب، عملا از سال ۶۲ شروع میشود. مدیران تازه میانهای با فیلمفارسی ندارند. اصلا میانهای ندارند و از هر آنچه تداعیکننده گذشته باشد گریزانند. در کنار تلاش برای فیلمفارسیزدایی، موجنوییها هم تا میانههای دهه60 کنار گذاشته میشوند. نسل تازهای با حمایت دولت وارد عرصه میشود؛ کارگردان از سینمای آزاد، بازیگر از تئاتر و تهیهکننده از دل تعاونیهای فیلمسازی. فیلمبردار و تدوینگر هم یا از تلویزیون میآیند و یا تربیت میشوند. انبوه فیلمهای زیر استاندارد این سالها محصول آزمون و خطایی گریزناپذیر هستند. چرخ تولید با حمایت دولت راه میافتد و سینما مشروعیت حکومت را بهدست میآورد. در سال۶۴ نتیجه تلاشها را میشود در اکرانی پررونق دید. در اوج جنگ، فیلمها تماشاگر دارند. سازندگان 2فیلم پرفروش «عقابها» و «تاراج» کنار گذاشته میشوند. آنها نسبتی با سینمای مطلوب مدیران ندارند؛ سینمایی که با راه انداختن نظام درجهبندی فیلمها، تعیّن مییابد. نیمه دوم این دهه سینمای نوین ایران با ترکیبی از قدیمیها (مهرجویی، نادری، تقوایی، کیمیایی، بیضایی، کیارستمی و...) و تازهنفسها (مخملباف، جعفری جوزانی، جلیلی، عیاری و...) شکل میگیرد. حالا همه از رشد و اعتلای سینمای ایران میگویند. سینمایی که در گلخانه رشد کرده، هم در داخل مخاطب دارد و هم در خارج از مرزها. سینمای ایران مهمترین سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی میشود. پایان جنگ و تلطیف فضا، به شکوفایی و رشد سینما یاری میرساند و از انتهای دهه60 تا ابتدای دهه70، همه بهترین فیلمهایشان را میسازند.
گلها و گلولهها / تغییر مدیریت فرهنگی، تغییر فضای فیلمسازی را هم به همراه دارد. محدودیتها، اکشنسازی را به گزینهای ناگزیر تبدیل میکند. بخش خصوصیای که با اکران شهرستان نفس میکشید، راحتتر فیلم میسازد. اکشن لوله بخاری از راه میرسد و جمشید هاشمپور ترکتازی میکند تا تماشاگران مشتاق، هیجان را با فیلمهایی چون «گلها و گلولهها» تجربه کنند. از تقوایی و بیضایی خبری نیست، ولی کیمیایی و مهرجویی و کیارستمی مشغول کارند. مجید مجیدی و ابراهیم حاتمیکیا بهترین فیلمهایشان را میسازند. اختلاف دیدگاه میان مدیران و طیفی از فیلمسازان وجود دارد و نوستالژی دهه60 از همینجا آغاز میشود.
نسیم دوم خرداد / دوم خرداد ۷۶ که از راه رسید همهچیز را به قبل و بعد خودش تقسیم کرد. در بهار ۷۶ احتمالا هیچکس آمادگی به قدرت رسیدن جناح چپ را نداشت (از جمله پیروز انتخابات که با کمترین امید وارد عرصه شد). دوم خرداد جامعه ایران را با تغییراتی گسترده مواجه کرد. دامنه این تغییرات به سینما هم سرایت کرد. نسیم دوم خرداد که به سینما وزید دورهای تازه شروع شد؛ دورهای که عملا کمتر از 4سال طول کشید و از دلش «دو زن»، «سگکشی»، «اعتراض»، «عروس آتش»، «قرمز»، «شوکران»، «بوی کافور، عطر یاس» و... متولد شدند و «آدمبرفی» و «دیدار» از محاق درآمدند. چپهای دیروز که حالا اصلاحطلب نام گرفته بودند، گشایشی را رقم زدند که تقریبا تا پایان دولت هفتم طول کشید. در دولت دوم اصلاحات، فشارهای بیرونی در حوزه فرهنگ هم تأثیراتش را گذاشت. سینمای ایران محافظهکار شد. ریزش مخاطب هم شدت گرفت.
به رنگ ارغوان / از اواسط دهه80، سینمای ایران بازهم به تغییر تن داد. «اخراجیها» از راه رسید. «سنتوری» آمد و به محاق رفت. فیلمهای انتهای این دهه را نمیشد با فیلمهای اواخر دهههای60 و 70 مقایسه کرد. التهابهای سیاسی انتهای دهه80 دامن سینما را هم گرفت و اختلافنظر به دشمنی آشکار تبدیل شد. در همین دوران اما، سینما در حد مقدور و ممکن، تصویری از جامعه ایران ارائه داد که تا اندازهای اسنادی بود.
دوران تازه / اگر دهه60، پایمان به جشنوارهها باز شد، در دهه70 نخل طلای کن و در دهه80، خرس طلایی و نقرهای برلین را بردیم، در دهه90، 2جایزه اسکار بهدست آوردیم؛ اولی را با شایستگی تمام و بدون هیچ حرف و حدیثی دریافت کردیم و دومی هم به لطف دشمنی ترامپ بهدست آمد. در دهه90، جوانهایی از راه رسیدند که فضای فیلمسازی ایران را هم تا اندازهای متحول کردند. کمدیهای نهچندان محترمانه، درامهای نه چندان معقول و انبوه فیلمهای میانمایه، واقعیتهای غیرقابل انکار سینمای ایران در یک دهه اخیر بودند. ولی میان این همه فیلم، همیشه نقاط روشنی هم وجود داشت. در دهه90 فیلمسازی بهنظر سادهتر شده بود. با دوربینهای سبک دیجیتال، نگاتیو به خاطرهها پیوست و جوانها راحتتر فیلم ساختند. ولی از سوی دیگر، نقش کارتلهایی که در این دوران قدرت گرفته بودند هم در تعیین مناسبات تولید و اکران پررنگتر شد.
سینمای دهه90 تقریبا هیچ شباهتی به سینمای دهه60 ندارد. جنس، لحن، قواعد بازی، فیلمسازان مهم، ستارهها، شکل اکران و... همه تغییر کردهاند. سینما همانقدر عوض شده که جامعه ایران. بازگشت به گذشته با وجود برخی رؤیاپردازیها غیرممکن است و تن دادن به تغییرات گریزناپذیر. در آخرین سال دهه90، عملا اکرانی هم در سینماها در کار نبود. کرونا روزی خواهد رفت یا دستکم مهار خواهد شد، اما در این فاصله اتفاقهایی رخ داده؛ ازجمله سرعتگرفتن آهنگ تغییرات در فرهنگ تماشا. انقلاب تکنولوژیک فقط دامن ابزارهای فیلمسازی را نگرفته و در قرنی که در راه است احتمالا باید به استقبال تحولاتی برویم که شاید همهچیز این سینما را دگرگون کند؛ آیندهای که در آن شاید پلتفرمها مهمتر و تأثیرگذارتر از سالنها باشند.
ابد و یک روز
در همینه زمینه :