کارنامه 40 ساله
سینمای پس از انقلاب چه مسیری را طی کرد و با چه فراز و نشیبهایی مواجه شد
مسعود پویا ـ روزنامهنگار
کولهباری از افتخار یا انبوهی از ضعفها و مشکلات؟ درخشش یا شکست؟ ایستادن روی پای خود یا تداوم وابستگی به دولت؟ سینمای ایران را که دوره میکنیم و این 40سال را روی یک دور تند از نظر میگذرانیم مقابل کدامیک از این گزینهها مهر تأیید میزنیم؟ سینمایی که در منطقه مشابهی ندارد؛ بیشترین افتخارات بینالمللی را بهدست آورده و با تولید ملی، خوراک سالنهایش را تامین کرده و به لحاظ تعداد فیلمهای شاخص و سرمایه نیروی انسانی در حوزههای مختلف(کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه، صدا، بازیگری و...) همیشه دست پری داشته است. سینمایی که با درخشش تک چهرههایش مهمترین قلههای افتخار را فتح کرده است. سینمایی که تماشاگران مشتاق را در طول ۴ دهه جذب سالنهای سینما کرده و خاطره ساخته. این سینمای ایران است. سینمایی که با بودجه و حمایت و نظارت دولت شکل گرفته؛ مجری طرح خواستههای مدیران دولتی بوده؛ به گرفتن وام و اعتبار و کمک مالی عادت کرده و مستقیم و غیرمستقیم از پول نفت ارتزاق کرده (درست برعکس سینمای قبل از انقلاب که بیش از ۹۰درصد تولیداتش محصول سرمایه واقعی بخش خصوصی بود)، یاد گرفته کاری به خواست تماشاگر نداشته باشد و در تولید به سود برسد و نه در اکران. این هم سینمای ایران است. سینمای پس از انقلاب را با تمام ابعاد و ویژگیهایش ببینیم و قضاوت کنیم. وقتی از دهه60 میگوییم، کنار تأیید درخشش «اجارهنشینها» ،«ناخدا خورشید»، «باشو غریبه کوچک»، «سرب»، «دندان مار»، «هامون»،«مادر» و نهایتا سی، چهل فیلم دیگر، به انبوه فیلمهای ضعیف و امروز غیرقابل دیدن هم اشاره کنیم. اگر به سینمای جشنوارهای بیمخاطب و بنجل اشاره میکنیم حواسمان باشد که مثلا سینمای کیارستمی با شایستگی جهانی شد یا «دونده» نادری (فارغ از سلیقه شخصی ما که دوستش داشته باشیم یا نه) با سینمای پویا، دینامیک و متفاوتش چشمها را بهخود خیره کرد. یا از طرف دیگر اگر به جعلی و بیهویت بودن بخش قابل توجهی از فیلمهای این سالها اشاره میکنیم، حواسمان به فردیت ارزشمند سینماگرانی هم باشد که نگاه و سیاق شخصیشان را به هیچ موج زودگذری نفروختند. کارنامه چهل ساله سینمای ایران را با تمام ابعادش بررسی کنیم.
1 سینمای پس از انقلاب روی ویرانههای سینمای فارسی بنا شد. این واقعیتی غیرقابل انکار است که سینما در سالهای قبل از انقلاب اهمیتی برای حاکمیت نداشت. دستگاه ممیزی هر آنچه را که نمایشاش را به صلاح نمیدانست حذف میکرد. عوارض از محل بلیتفروشی دریافت میشد. ورود فیلم خارجی تقریبا هیچ ضابطهای نداشت و رقیب قدرتمند همیشه حی و حاضر بود. سینمای ایران با سرمایه بخش خصوصی شکل گرفته و به حرکتش ادامه میداد. در نظام عرضه و تقاضا فیلمها ساخته و اکران میشد. دولت نه انتظاری از سینما داشت و نه حمایتی از آن میکرد. تنها راه بقا فروختن بود. فیلمهای روشنفکرانه خارج از جریان اصلی که با بودجه نهادهای دولتی، حاکمیتی تهیه میشد، بخش اندکی از تولیدات سالانه را تشکیل میداد. این روند قبل از پیروزی انقلاب به بنبست رسید و فرصتی هم پیش نیامد تا سینمای فارسی راههای تازهای برای خروج از بنبستی که دچارش شده بود را امتحان کند. دوره بلاتکلیفی ۵۸ تا ۶۲ که پشت سر گذاشته شد، دولت پای کار آمد تا سینما مسیری را طی کند که پاسخگوی انتظارات باشد. سینمای دهه60 اینگونه شکل گرفت. اگر سینمای ایران در دهه 50 برای رقابت با فیلمهای خارجی، غیراخلاقی شده بود، سینمای دهه 60منادی اخلاق بود. عصر معصومیت سینمای ایران آغاز شده بود. عصر ملودرامهای خانوادگی؛ عصر «پرنده کوچک خوشبختی»و «گلهای داوودی». دوران فیلمهایی که مبارزات انقلابیون علیه حکومت پهلوی در آنها به تصویر کشیده میشد؛ دوران «بایکوت»، «تیرباران» و «ترن». در تنگنای مضمون و دوران سختگیری در ورود به دوایر ملتهب، سینمای ایران ژانرهای تازهای را کشف میکرد؛ مهمترینش سینمای دفاعمقدس که کاملا محصول این دوران بود. فیلم جنگی متعارف و کلاسیک مورد پسند مدیران نبود. مدیرانی که حادثهپردازی را دوست نداشتند. «عقابها» را دوست نداشتند، پس به حمایت و تربیت نسلی تازه میپرداختند که از دلش «پرواز در شب» و «دیدهبان» بیرون میآمد. پروژه سینمای نوین ایران هم محصول همین دوران است. «جادههای سرد» و « آن سوی آتش» و «نارونی» از نسل پس از انقلاب کنار «دونده» و «خانه دوست کجاست؟» از نسل قبل از انقلاب، پای سینمای ایران را به جشنوارههای جهانی باز کردند. همان قدر که شکوفایی سینمای دهه60 محصول حمایت و پشتیبانی دولت بود، ضعفهای این سینما هم از همینجا ناشی میشد؛ سینمایی که به گرفتن پول نفت عادت کرد و دولتی که با نظام درجهبندی فیلمها، مناسبات اکران را به دلخواه خودش تعریف میکرد. دولت نقش پدر را برای سینمای ایران بازی میکرد. فیلم خارجی را بهعنوان مهمترین رقیب فیلم ایرانی کنترل کرده بود و در روزگار تلویزیون با دو شبکه و پخش تنها دو فیلم سینمایی در هفته، این طفل نوپا میتوانست در میدانی که برایش خالی شده بود جولان دهد. سینمای دهه 60 فرزند این مناسبات و این دوران بود.
2 دهه 70، دهه آغاز تغییرات بود. جامعه پس از جنگ، تغییر میکرد و سینما هم همگام با این تغییر و البته تحولات سیاسی، اجتماعی باید راهی برای خود مییافت. بخش خصوصی شکل گرفته در دهه 60، در این دهه به پختگی نسبی رسید ولی نقطه اتصالش به حمایت دولت قطع نشد. سینمای عادت کرده به پشتیبانی دولت نمیتوانست بدون حامی به حرکتش ادامه دهد. در دهه 70 سینمای ایران هر جا که توانست و امکانش پیش آمد و گشایشی حاصل شد افقهای تازه را جستوجو کرد. این تلاش را میشد مثلا در «همسر» یا «لیلی با من است» مشاهده کرد. فضای غالب فیلمسازی اما متاثر از سلیقه مدیران تازه بود. مناسبات دهه 60 همچنان پابرجا مانده بود، فقط مدیران عوض شده بودند و سلایق متحول شده بود. فیلمهای همسان و هم شکل سالهای ۷۴ تا ۷۶ این سلیقه را بروز میداد. تحول سیاسی جامعه ایران در نیمه دوم دهه70، سینمای ایران را هم متاثر کرد. در این فاصله سینمای نوین ایران هم همچنان با تکستارههایش تا فتح نخل طلای کن پیش میرفت. جدای از نمونه اصیل و اورژینال عباس کیارستمی که با «طعم گیلاس» اوج موفقیت سینمای جشنوارهای را تجربه کرد و ظهور مجید مجیدی که شکل تازهای از سینمای موفق در خارج و واجد مقبولیت در داخل را با «بچههای آسمان» به نمایش میگذاشت، لشکری از مقلدان بیهنر هم وجود داشتند که از راههای ساده و با سینمای آسان، با فستیوال گردی ارتزاق میکردند. سینمای جریان اصلی در این سالها توانست بازتابدهنده بخشی از آن چیزی باشد که زیر پوست جامعه در جریان بود. آنچه سینمای جسور اجتماعی خوانده شد در همین سالها شکل گرفت و البته دولتش مستعجل بود.
3 سینمای ایران در دهه 80، باید با تلویزیونی که با شبکههای متعدد، انبوهی فیلم ، سریال ، مسابقه و برنامه سرگرمکننده روی آنتن میبرد رقابت میکرد. اتفاقی که از دهه 70 شروع شده بود در دهه 80 به اوج رسید. تازه ماهواره هم از راه رسیده بود که خودش اقیانوسی بود. دسترسی به فیلم خارجی هم اکران در پیادهرو را جذابتر از پرده سینماها کرده بود. تنها چیزی که جلویش گرفته شده بود اکران فیلم خارجی بود که در این دهه تقریبا از میدان خارج شد و همان فرصتهای محدود دهههای 60 و 70 را هم از کف داد تا میدان کاملا در اختیار فیلم ایرانی باشد. چند سالی بود که صنف به نیابت از دولت برای اکران تصمیم میگرفت ولی این تصمیمگیری هم در موارد زیادی صوری بود. مهمترین مشکل سینمای ایران در این دهه بحران ریزش مخاطب بود. هر سال چند فیلم انگشتشمار با موفقیت در گیشه، شکست بیشتر فیلمها را به نوعی «کاور» میکردند. فاصله طبقاتی صدر جدول فروش با انبوه فیلمهای میانه و انتهای جدول، نشانهای آشکار از شکست بود. در این دهه هنوز پول نفت به کفایت وجود داشت و دست سیاستگذار باز بود که از بودجههای عمومی آنطور که میپسندد و دلخواهش است هزینه کند. سینما در دهه 80، ظاهرا در اختیار بخش خصوصی اما عملا و در نقاط حساس و بحثبرانگیز تا حد زیادی دولتی بود. پدیده «اخراجیها» بهعنوان مهمترین دستاورد مورد تأیید دولت احمدینژاد، اساسا محصول حمایت دولت مهرورز بود. طبقه متوسط هم با افول بزرگان و نامداران، توسط چهره ویژه این دهه اصغر فرهادی نمایندگی میشد. طبقهای که از اواسط دهه 80آشفتگی و بحران را در ابعاد مختلف تجربه کرد نمود این اضمحلال را در فیلمهای فرهادی میدید. حالا سینمای جشنوارهای هم با الگویی متفاوت مواجه شده بود که دستاوردهایش هر فیلمسازی را وسوسه میکرد در این مسیر گام بردارد.
4 دهه90، دهه اسپانسرها و حامیان مالی بود. دهه کمرنگ شدن حمایت مالی دولت و حکایت سینمایی که بدون حامی نمیتوانست گام بردارد. سینمایی که بدون درنظر گرفتن نظام طبیعی عرضه و تقاضا متولد شده و شکل گرفته بود، در دوران تازه منابع تازه را جستوجو میکرد. دهه90 دهه شکل گرفتن نهادهای قدرتمندی بود که نه خصوصی بودند و نه دولتی. خصولتیها به همه عرصهها ورود کرده بودند و طبیعی بود که سر و کلهشان در سینما هم ظاهر شود. در عصر پردیسهای مدرن چند سالنه و چند کارتل قدرتمند که به شکل توامان سالنداری، پخش، اکران و تولید را در اختیار گرفته بودند، فاصله طبقاتی در سینمای ایران رشد کرد. از میانههای این دهه نسل جوانی از راه رسید که تصویر طبقه متوسط را رها کرد و سراغ طبقه فرودست رفت. استقبال تماشاگر از این حاشیهنشینها و خلافکاران متاخر، سینمای اجتماعی را به خیابانهای پایین شهر بازگرداند. این رویکرد را شاید بتوان با فقیرتر شدن جامعه ایران و سقوط طبقه متوسط هم تفسیر کرد. در انتهای دهه90، وقتی کارنامه چهل ساله سینمای ایران را مرور میکنیم، با هنر- صنعتی مواجه میشویم که رشدش غیرقابل انکار اما نامتوازن، مشکلاتش بسیار اما در مواردی گریزناپذیر و محصول شکلگیری غیرطبیعی است. گلخانه دهه شصتی، در ادوار بعد مدام شکل عوض کرده اما از میان نرفته. این سینما که دو جایزه اسکار و انبوهی افتخار در کارنامه دارد همچنان نیازمند حمایت است. اگر فارابی نباشد هم ملالی نیست این سینما یاد گرفته منابع مالی را به هر شکل و از هرجا جستوجو کند و بیابد. سرمایه اگر مشکوک و پول اگر کثیف هم باشد، در جوی سینما جریان یافته و شسته میشود.
تابلوی افتخارات
دهه ۶۰
«دونده» (امیر نادری)؛ جایزه نخست جشنواره سهقاره نانت (مشترک با یک فیلم تایوانی)، ۱۹۸۵
«ناخدا خورشید» (ناصر تقوایی)؛ پلنگ برنزی جشنواره فیلم لوکارنو، ۱۹۸۸
«خانه دوست کجاست؟» (عباس کیارستمی)؛ یوزپلنگ برنزی، جایزه کنفدراسیون بینالمللی سینمای هنر و تجربه، جایزه مجمع سینماگران از جشنواره لوکارنو، ۱۹۸۹
«آب باد خاک» (امیر نادری)؛ فیلم برگزیده یازدهمین جشنواره سهقاره نانت، ۱۹۹۰
جایزه نخست جشنواره سینهدی بروکسل، ۱۹۹۰
« نار و نی » (سعید ابراهیمیفر)؛ جایزه نخست، لاله طلایی جشنواره بینالمللی استانبول، ۱۹۹۰
«دندان مار» (مسعود کیمیایی)؛ دیپلم افتخار ویژه هیأت داوران جشنواره فیلم برلین، ۱۹۹۱
دهه ۷۰
«زندگی و دیگر هیچ» (عباس کیارستمی)؛ برنده جایزه بخش نوعی نگاه از جشنواره فیلم کن، ۱۹۹۲
«بادکنک سفید» (جعفر پناهی)؛ دوربین طلایی جشنواره فیلم کن، ۱۹۹۵
«طعم گیلاس» (عباس کیارستمی)؛ برنده نخل طلا بهترین فیلم جشنواره فیلم کن، ۱۹۹۶
«بچههای آسمان» (مجید مجیدی)؛ نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان ۱۹۹۸، جوایز تماشاگران، فیپرشی و جایزه هیأت داوران جشنواره فیلم مونترال، ۱۹۹۷
«رنگ خدا» (مجید مجیدی)؛ جایزه بزرگ جشنواره فیلم مونترال، ۱۹۹۹
«باد ما را خواهد برد» (عباس کیارستمی)؛ جایزه بزرگ جشنواره فیلم ونیز، ۱۹۹۹
«دایره» (جعفر پناهی)؛ شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز، ۲۰۰۰
«زمانی برای مستی اسبها» (بهمن قبادی)؛ دوربین طلایی جشنواره فیلم کن، ۲۰۰۰
دهه 80
«آفساید» (جعفر پناهی)؛ جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره فیلم برلین
«آواز گنجشکها» (مجید مجیدی)؛ برنده خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد (رضا ناجی) از جشنواره فیلم برلین
«درباره الی» (اصغر فرهادی)؛ خرس نقرهای بهترین کارگردانی جشنواره فیلم برلین
«جدایی نادر از سیمین» (اصغر فرهادی)؛ خرس طلایی بهترین فیلم و خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد و زن (گروه بازیگران) جشنواره فیلم برلین
دهه ۹۰
«جدایی نادر از سیمین» (اصغر فرهادی)؛ برنده جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، ۲۰۱۲
نامزد اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی
برنده جایزه گلدنگلوب بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان
«قصهها» (رخشان بنی اعتماد)؛ جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم ونیز، ۲۰۱۵
«فروشنده» (اصغر فرهادی)؛ برنده جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، ۲۰۱۷
برنده جوایز بهترین فیلمنامه و بازیگر مرد (شهاب حسینی) از جشنواره فیلم کن