• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
چهار شنبه 14 آبان 1399
کد مطلب : 114702
+
-

نورِ چشمی

«اردشیر زاهدی» ۱۲ دی 1349 در وزارت امورخارجه ابقا شد

نورِ چشمی

  حمیدرضا محمدی 

شاه، با اینکه پدر اردشیر از کسانی بود که حکومتش را برگردانده بود، اما او را بیشتر دوست داشت. به همین دلیل هم بود که او را به دامادی خود برگزید. اسدالله علم، در خاطرات خود، در روزنوشت چهارشنبه 16دی1349 نوشته است: «اردشیر را با همه دیوانگی‌هایش از جهت صمیمیت او، دوست می‌دارم.»
و این اردشیر، اردشیر زاهدی است. او جز نخست‌وزیری، به همه مناصبی که مطلوب یک کارگزار سیاسی در آن زمان بود، رسید؛ 2سالِ پایانی دهه 30، سفیر ایران در بریتانیا شد، نیمه اول دهه 40و 5‌سال منتهی به انقلاب به سفارت ایران در آمریکا رسید و البته در این اثنا، یعنی نیمه دوم دهه 40، وزیر امورخارجه در دولت هویدا بود.
یکی از وجوه کمتر گفته شده زندگی او، واسطه‌گری‌اش در پیوند شاه و فرح بوده است. ماجرا به توصیه «اسفندیار دیبا، دندانپزشک که او هم آجودان کشوری اعلیحضرت و از دوستان نزدیک من» برمی‌گردد که درباره برادرزاده‌اش گفته بود: «این دختر از مشخصات لازم برای همسری اعلیحضرت برخوردار است».
 فرح دیبا، آن‌موقع در مدرسه عالی معماری پاریس درس می‎‌خواند. زاهدی ترتیب دیدار را فراهم کرد. شاه خوشش آمد و گفت: «من مایلم قبل از بازگشت ایشان باز هم دیداری داشته باشیم و بیشتر آشنا شویم». و دیدار فردا، «گردش با هواپیما بر فراز تهران» بود. ملکه مادر «هم خیلی پسندیدند» و «در همان ایام که سفارش لباس عروس در پاریس داده می‌شد»، خبر پخش شد.
قرارها گذاشته شد اما در روز عقد، اتفاقی افتاد که زاهدی به داد آنها رسید؛ «خطبه عقد را امام جمعه جاری کرد و متعاقبا می‌بایستی حلقه‌های انگشتری مبادله شود. خانم دیبا با اشاره از من سؤال کرد. تازه دریافتم که انگشتری فراموش شده است... معطلی جایز نبود... یک انگشتری زمرد آماده کرده بودم که کادوی عروسی تقدیم اعلیحضرت کنم. حلقه عروسی خودم را هم درآوردم و لای قرآن گذاشتم تا موقتاً استفاده شود. انگشتری‎‌ها مبادله شد و مراسم عقد انجام گرفت».

این خبر را به اشتراک بگذارید