مرزهای سیاسی و رنجهای بشری
درد جدایی از پیکره اصلی
جمال رهنمایی
تاریخ طولانی چند هزار ساله ایران روزهای کشورگشایی و از دست دادن سرزمینهایی از خود را بارها تجربه کرده است. آخرین نمونه تاریخی این تغییرات سرزمینی، جدا شدن بحرین در سال 1349 و متعاقبا اعلام استقلال در سال بعد و به رسمیت شناختن آن توسط دولت و مجلس وقت ایران بود. مجادله سرزمینی بر سر جزیره بحرین از دوره حکومت ساسانیان تا به امروز ادامه دارد.
مرزهای سیاسی خطوطی هستند که در اتاقهای تصمیمگیری حاکمان ترسیم میشوند و توسط فرماندهان نظامی حفاظت یا جابهجا میشوند و قدرت یگانه عامل نگهداری و جابهجایی مرزهای سیاسی است. حیات گونههای بشری، گیاهی و حیوانات اما از این جابهجاییها آسیب میبینند. آدمهای جدا افتاده از هم در دو سوی این مرزها در برزخ فاصله از یکدیگر باقی میمانند و حیواناتی که دیگر نمیتوانند از سیمهای خاردار و میدانهای مین و موانعی از این قبیل عبور کنند و گیاهانی که جابهجاییهای مسیر آبها و راهها وتغییرات اکوسیستمی به حیات آنها پایان میدهد. سربازان مجروح جنگی و انسانهایی که در اثر حوادث بخشی از پیکر خود را از دست میدهند پدیده جالبی را گزارش میکنند. برای مثال آنها گاهی احساس میکنند که کف پایشان میخارد درحالیکه در میدان نبرد یا سانحه پایشان را از دست دادهاند. این اتفاق از آن روی میافتد که بخشهای مربوط به دریافت گزارش از عضو مربوطه در مغز سالم هستند و در اثر تحریک الکتریکی نرونهای مجاور به دلایلی که هنوز روشن نیست باردار شده وحس تحریک عضو از دست رفته را در مغز تداعی میکنند و شخص واقعا احساس خارش در محلی را میکند که وجود ندارد.
ساکنین مرزها و اقوام جدا شده در اثر تقسیمات مرزی و اشخاص آسیب دیده از این جداییها با این احساس جدایی زندگی میکنند و این احساسات زندگی آنها را با قدرت تحتتأثیر قرار داده و توان زندگی عادی را از آنها میگیرد. صرفنظر از اینکه تقسیمات مرزی براساس چه مصالح سیاسی، اقتصادی و موازنه قدرتی در کجای تاریخ اتفاق افتاده، درد جدایی این انسانها واقعی است و باید به رسمیت شناخته شود.
جالب اینجاست که تنها مخالف به رسمیت شناختن استقلال بحرین در مجلس شورای ملی وقت، نماینده حزب پان ایرانیست مجلس بود.
میتوان ملاحظات تاریخی و سیاسی را پذیرفت و دردهای جدایی سرزمینی را نیز درک کرد.