• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
دو شنبه 12 آبان 1399
کد مطلب : 114570
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/PNJQn
+
-

مصادره مصادره گر

درباره جلال آل‌احمد که زود از دنیا رفت

یادداشت اول
مصادره مصادره گر

علی عمادی
جلال آل‌احمد شخصیتی چندوجهی است؛ هم سلوک سیاسی و حزبی دارد و هم منش نویسندگی. رفتار روزنامه‎‌‎نگارانه او نیز قابل‌تامل می‎‌‎نماید؛ با اینها او هم مانند بسیاری از مردمان این سده بیش از آن که بداند «چه می‎‌‎خواهد»، باور داشت که «چه نمی‎‌‎خواهد»؛ و شاید همه از این شاخ به آن شاخ شدن‎‌‎هایش حاصل همین باشد. شخصیت اثرگذار او موجب شده از او زیاد بگویند و بنویسند؛ هم در تکثیر نثرش و نیز در باب آرا و عقایدش. هرچه هست او با زود رفتنش کار دیگران را برای قضاوت‎‌‎هایشان راحت کرد؛ چه آن که بود دیگر توان این همه مصادره نداشتند. جلال آل‎‌‎احمد چند ویژگی داشت که شاید برخی دیگر یک یا دو از آن داشتند اما مجموع آنها فقط در او جمع بود.‏
جلال آل‌احمد درباره هر موضوعی می‎‌‎نوشت. خودش در یک مصاحبه طولانی با چند روزنامه‎‌‎نگار و منتقد مطرح در شب قبل از عزیمتش به حج که با عنوان «یک گفت‎‌‎وگوی دراز» در «ارزیابی شتابزده»‏‎‌‎اش به چاپ رسیده در جواب آیدین آغداشلو که پرسیده: «... اصولا یک تخصص رو دنبال می‎‌کنید یا در هر موردی که دلتون بخواد مقاله می‎‌‎نویسید؟» گفته است: «من در هر موردی که به خودم بتونم اجازه اظهار‌رای بدم، مقاله می‎‌‎نویسم.» و بعد برای دلیل این کار خود، آغداشلو را به نوشته‎‌‎ای از سارتر ارجاع داده و گفته: «این بابا حرفش اینه که میگه وقتی نویسنده به قول شما شناخته شد و ازش پذیرفتند که چیز بنویسه، به محض اینکه در مورد مسئله معینی سکوت کرد، شما که خواننده‎‌‎اید حق دارید یقه‎‌‎اش رو بگیرید و بگید چرا در این مورد سکوت کردی؟ ... یعنی که تو در فلان مورد می‎‌‎نویسی چرا در فلان مورد دیگر نمی‎‌‎نویسی؟ باید بنویسه. حتی در مسائلی که تخصصش نیست. چون ماشین در زمان من مسائل رو به صورتی درآورده که برای دیدنش هیچ نوع تخصصی لازم نیست؛ حتی برای نقاشی؛ حتی برای فیلم. برای مسائل دقیق. مزقون - موسیقی... موسیقی‎‌‎دونم اصلا نیستم اما «ریم بارام بام» رو که می‎‌‎تونم ضرب بگیرم...».‏
لحن «تهرونی» جلال، در قلمش نیز جاری بود. غیر از شکسته‎‌‎نویس‎‌‎هایش، کنایه‎‌‎های تند و نیش قلم او از همین «بچه تهرونی»‏‎‌‎اش می‎‌‌تراوید. در هر موضوعی که می‎‌‎نوشت، بدا به‎‌‎حال آن که با او چپ می‎‌‎افتاد یا کارش را نمی‎‌‎پسندید. در همان گفت‎‌‎وگو، و در مقاله‎‌‎ای دیگر در همان کتاب، نویسنده «شوهر آهوخانم» را مورد تفقد قرار می‎‌‎دهد؛ تازه این درحالی است که آن را پسندیده؛ «...نویسنده‎‌‎اش بعد یا درخواهد موند یا خواهد ترکید. یک کدوم از این دوتا. بخصوص که خیلی هم باد توی بوقش کردند... کتاب بسیار خوبی هم هست ولی لازم بود این بابا کتاب رو بده دست یک آدمی 500 صفحه این کتاب رو وردارند...» یا در جای دیگر، از ماجرایی گفته که «... ده - یازده صفحه‎‌‎ای نوشتم و پیرمرد (جمالزاده) رو سخت آزردم. پشیمون بعد نشدم البته.» با این همه بر خودش بیش از دیگران سخت می‎گرفت و شلاق نقدش تن خودش را بارها نواخت؛ نمونه‎‌‎اش «یک چاه و دو چاله» یا حتی «سنگی بر گوری».‏
جلال، خلق و منش آزادگی داشت. در هر جامه‎‌‎ای که بود از آن نمد برای خودش کلاه نمی‎‌‎دوخت. نزدیک شدن به قدرت هرگز برایش لطفی نداشت. در برو‎‌‎بروی جبهه‌ملی وقتی قرار شد به ناز شست حمایت از دولت، بروند خانه مصدق و اعضای کمیته مرکزی حزب زحمتکشان نیروی سوم هول می‎‌‎زدند، به خیابان کاخ که رسیدند، سید قزوینی (اصغر سیدجوادی) را کشیدند کنار که «حالش را داری به جای این مراسم برویم جای دیگر؟» و دو نفری به جای خانه مصدق راهی جای دیگری در خیابان کاخ شدند.‏
«می‏‎‌‎دونید حضرت، شما جوونید، می‎‌‎رسید به سن ما. توی این ولایت و شرایط کار، آدم صاحب قلم رو سر یک دو راهی میذارن. سر یک دو راهی که یک راهش به نیماست و یک راهش به خانلری. یکیش به فضاحت رفاه زندگی و ته چاه ویل قدرته، و یکیش ته چاه انزوای سکوت. من نمی‎‌‎خوام هیچکدوم از این دوتا باشم... این دو راهه رو همه جوونا باید متوجهش باشند. یعنی یا خرت می‎‌‎کنند؛ سوار قدرتت می‎‌‎کنند؛ آن وقت عقابت میاد زاغ میشه، یا نیما رو چنان بهش سخت می‎‌‎گیرند که حقیر میشه.» (بخشی دیگر از همان یک گفت‎‌‎وگوی دراز)‏
درکنار اینها، جلال مصادره‎‌‎گر هم بود. اتفاقات را به سود جریانی که طرفدارش بود، می‎‌‎چرخاند. شهیدسازی می‎‌‎کرد تا به نتیجه دلخواهش برسد که اغلب هم رسید؛ ولی خودش هم در همین کوزه افتاد. خط عوض‎‌‎‏‌کردن‎‌‎هایش به دهان آنها که سالیان بعد او را به نفع خود مصادره کردند، مزه داد و از او تندیسی تراشیدند که اگر خود بود و می‎‌‎دید، شاید آن را با همه توانش می‎‌‎شکست. بخت یار آنها بود که جلال زود رفت و نماند که اگر بود و می‎‌‎ماند، بدجور بر مصادره‎‌‎گران امروزش می‎‌‎تاخت؛ بدجور!‏
 

این خبر را به اشتراک بگذارید