• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
دو شنبه 12 آبان 1399
کد مطلب : 114563
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/G6K80
+
-

«پردل» بود

عبدالعلی دستغیب، منتقد و مترجم، درباره جهان نوشته‎‌‎های جلال آل‎‌‎احمد می‎‌‎گوید

«پردل» بود

 فرشاد شیرزادی 

عبدالعلی دستغیب، منتقد پیشکسوت و سرآمد ایران، آثار بسیاری از نویسندگان شاخص یکصد ساله ادبیات داستانی کشورمان را در کتاب‎‌‎های مجزا نقد کرده است. شاید کسی را در ایران، به اندازه او شایسته ندانیم که درباره جلال آل احمد سخن بگوید؛ آن هم درباره نویسنده‎‌‎ای که برآمده از جریان چپ دوران خود بود و مخالفتش را با محمدرضا پهلوی، چه در مقاله‎‌‎ها، سفرنامه‎‌‎ها و چه داستان‎‌‎های کوتاه و بلندش با صدای رسا، عنوان می‎‌‎کرد. به زعم دستغیب البته شاخص‎‌‎ترین آثار آل احمد، سفرنامه‎‌‎های اوست که در تاریخ نثرنویسی ایران باقی می‎‌‎ماند. گفت‎‌‎وگوی ما را با این پیشکسوت ادبیات، نقد و فلسفه از دست ندهید.

دیگران چه در تأیید و تکذیب جلال آل‎‌‎احمد مطالب فراوان منتشر کرده‎‌‎اند. اما می‎‌‎خواهم از زبان شما که کتاب مجزایی هم درباره او نوشته‎‌‎اید، بیشتر بشنویم. آیا جلال آل‎‌‎احمد را دیده بودید؟
بله. از نزدیک با او آشنا بودم و به همین دلیل و ارتباطی که با بسیاری از نویسندگان داشته و دارم آنها را در یک کلام «مظلوم» می‎‌‎بینم. فرض بفرمایید، با ابراهیم گلستان هم‎‌‎صحبت نشده بودم و دورادور چندبار او را دیده بودم اما 3-2 سال پایان عمر جلال، با او معاشرت زیادی داشتم. با هم بحث و گفت‎‌‎وگو می‎‌‎کردیم.

جلال را کجا می‎‌‎دیدید؟ 
روزهای دوشنبه از کافه فیروز به همراه سیمین دانشور به منزل آل‎‌‎احمد می‎‌‎رفتیم. روزهای جمعه هم هر 3 به کوهنوردی می‎‌‎رفتیم. شاید بیش از چند صد ساعت با هم دو نفری بحث می‌کردیم. الان افسوس می‎‌‎خورم که ‎‌‎ای کاش صدای او و گفت‎‌‎وگوهایمان را همان زمان ضبط می‎‌‎کردم. بحث‎‌‎های ما با او و نقد و نظرهایمان 3-2 سال ادامه داشت. جلال برخی از حرف‌هایش را شفاهی می‎‌‎گفت و در کتاب و مقاله‎‌‎هایش نمی‎‌‎نوشت.

کمی از شخصیت آل‎‌‎احمد برایمان بگویید تا سپس به جایگاه او در ادبیات داستانی بپردازیم. طی سالیان آشنایی با او، آل‎‌‎احمد را چگونه دوستی یافتید؟ چه ویژگی‎‌‎ها و سجایای برجسته و ممتازی داشت؟
خیلی پردل بود. با نگاهی به جریان روشنفکری در ایران به سادگی می‎‌‎توان دریافت که بسیاری از روشنفکران ما وقتی خطری نیست، شعار می‎‌‎دهند اما هنگامی که خطری آنها را تهدید می‎‌‎کند، راه گریز پیش می‎‌‎گیرند. آل‎‌‎احمد چنین نبود. کوشا و پرکار بود. وقتی به شیراز آمد، در همان چند روز محدود از من خواست تا نویسندگان شیراز را به او معرفی کنم. وقتی از اماکن تاریخی دیدن می‎‌‎کرد، جا به جا یادداشت برمی‎‌‎داشت. کتیبه‎‌‎هایی را که می‎‌‎دید، با قلم خود در دفترچه یادداشتش ثبت می‎‌‎کرد. ندیدم که یک لحظه بیکار باشد. وی قدری عجول هم بود. اغلب کارهایش را شتابزده پیش می‎‌‎برد. عنوان یکی از مجموعه مقالات او هم «ارزیابی شتابزده» است. صبر و قرار نداشت و از سوی دیگر صریح به‎‌‎نظر می‎‌‎رسید. اگر مطلبی را می‎‌‎خواست عنوان کند، به صراحت می‎‌‎گفت. به‌هیچ وجه اهل پنهان‌کاری نبود. در یک کلام، پشتکار داشت و نترس بود و از این نظر کسانی که به او نزدیک می‎‌‎شدند، با وجود اختلاف‌نظرهای ممکن، سریع می‎‌‎توانستند با او صمیمی شوند. گرچه بین غلامحسین ساعدی و جلال اختلاف نظر وجود داشت اما کسانی که به آل‎‌‎احمد نزدیک می‎‌‎شدند، به او علاقه پیدا می‎‌‎کردند. خونگرم و دهان‌گرم و خوش‌سخن بود. حرف‎‌‎های فشرده و با معنی می‎‌‎زد. ساعدی هم او را دوست می‎‌‎داشت.

مهم‎‌‎ترین داستانش به‎‌‎نظر شما کدام اثر است؟
به‎‌‎نظرم نفرین زمین، مهم‎‌‎ترین کار اوست. تعدادی مقاله نوشته و ترجمه کرده. علاوه بر اینها، شماری سفرنامه نیز در کارنامه کاری خود دارد. سفرنامه آمریکا، روسیه، خسی در میقات، سفر به ولایت عزرائیل که منظورش همان اسرائیل است.

در کنار ترجمه از فرانسه، او مرتب نقد می‎‌‎کرد. نقدهای او از چه عیاری برخوردار است؟
نقدهایی درباره نیما و اخوان نوشته که اولی نامش «پیرمرد چشم ما بود» است. این مقاله هنوز خواندنی است. وقتی بر آثار هدایت و جمالزاده و دیگران هم نقد می‎‌‎نوشت، سنگ‌تمام می‎‌‎گذاشت.

داستان‎‌‎ها و رمان‎‌‎های او در ادبیات داستانی یکصد ساله ایران، از نگاه نقادانه شما چه جایگاهی دارد؟
از نظر من داستان‌نویس نبود. داستان‎‌‎های او صرفاً صورت داستان‎‌‎نویسی دارد. در ایران و در مقایسه با جلال، صادق چوبک را داریم که با همان مجموعه نخستش در قامت داستان‎‌‎نویسی طراز‌اول ظاهر می‎‌‎شود. او البته به سبک نویسندگان آمریکایی داستان می‎‌‎نوشت. پیش از جلال آل‎‌‎احمد نویسندگانی را داریم مانند بزرگ‌علوی که «چمدان» را در زمان رضاشاه و سال1313 چاپ می‎‌‎کند. همین نویسنده «چشم‌هایش» را نوشته است. صادق هدایت را داریم که «بوف کور» و «توپ مروارید» را نوشته است. بزرگ علوی در داستان چمدان، داستان‌نویس است اما در آثار آخرش مانند «موریانه‌‎‌‎ها»، «روایت» و «سالاری‌‎‌‎ها» داستان‎‌‎نویس نیست و در مجموع داستان‎‌‎نویس ضعیفی به‎‌‎حساب می‎‌‎آید. صادق چوبک، داستان‌نویس قدرتمندی است اما پس از «تنگسیر» و «سنگ صبور» افول می‎‌‎کند. آل‎‌‎احمد داستان و رمان را نمی‎‌‎شناخت. این خصیصه البته صرفاً مختص او نیست. به فرض محمود دولت‌آبادی نیز نمی‎‌‎داند رمان چیست و آنچه نوشته و بسیاری از کسانی که راجع به دهات داستان نوشته‎‌‎اند، داستان‌نویس نبوده‎‌‎اند. ازجمله «کلیدر» دولت‌آبادی که زمانی بازار هم داشت، امروز مخاطب ندارد. جمله نویسندگان ما غیر از چند نفر، فکر می‎‌‎کردند که وظیفه داستان‌نویسی، مبارزه با حکومت شاه است و باید در داستان، انقلاب و شورش درست کرد. در رمان کلیدر، ایلی چند نفری انقلاب می‎‌‎کنند؛ البته به‎‌‎عنوان منتقد ادبیات داستانی ایران هنوز هم نمی‎‌‎دانم که ما تا چه زمانی به این روش نادانسته و نافهمیده ادامه خواهیم داد و نمی‎‌‎خواهیم بدانیم که فلسفه، مدرنیته، جامعه و انقلاب چیست و رمان‌نویسی و داستان‌نویسی قاعده دارد و هر کسی نمی‎‌‎تواند داستان‌نویس شود. هنوز هم می‎‌‎بینم مثلا کسی داستان می‌نویسد و می‎‌‎خواهد ادای جیمز جویس را درآورد. آل‎‌‎احمد تخصصی در هنر داستان‌نویسی نداشت.

داستان‎‌‎های کوتاهش چطور؟ رمان «مدیر مدرسه» که برخاسته از تجربه‎‌‎های شخصی او در کسوت معلمی بود، چطور؟
مدیر مدرسه، یک داستان کوتاه است. معلمی وارد مدرسه‎‌‎ای می‎‌‎شود و مدیر می‎‌‎شود و درمی‌یابد که در این مدرسه فساد رواج دارد. نمی‎‌‎تواند مبارزه کند، بنابراین استعفا می‎‌‎کند. خودتان بفرمایید که این شد داستان؟ یا در «نفرین زمین»، زن مالکی وجود دارد که سخنان مارکسیستی می‎‌‎زند. همان‎‌‎طور که گفتم نمونه این تجربه‎‌‎ها در تاریخ یکصدساله داستان‎‌‎نویسی ما زیاد است.
دولت‌آبادی برای نوشتن کلیدر رمان «دن آرام» را جلو رویش گذاشته و از آن گرته‌برداری کرده. باید گفت که خود شولوخوف چه تحفه‎‌‎ای است که کپی ایرانی‎‌‎اش چه باشد. خود شولوخوف در دن آرام که احمد شاملو آن را ترجمه کرده، از نظر صحنه‎‌‎سازی‎‌‎ و شخصیت‌پردازی، به میزان قابل ملاحظه‎‌‎ای، تحت‎‌‎تأثیر لئون تولستوی است. بگذریم... آل‎‌‎احمد داستان‎‌‎نویس نبود و مقاله می‎‌‎نوشت. مقاله‎‌‎های انتقادی‎‌‎اش خوب بود. نثرش هم همانطور که خودش گفته، نثری فشرده، تلگرافی و مقطع است. در ادبیات عرفانی‌مان هم نظیرش را داریم اما آل‎‌‎احمد این طرز نثرنویسی را از سیمین و کامو گرفته است. در مورد مقاله‎‌‎هایش هم البته باید گفت از نظر انتقادی، او انتقاد ادبی بلد نبود. بیشتر انتقاد سیاسی می‌کرد و چون در حزب توده، کار کرده و مقام خوبی هم به‎‌‎دست آورده بود و بعدها انشعاب کرد، این حالت مبارزه‌جویانه و مخالفت‌آمیز را همانطور که خودش هم می‎‌‎گوید و در جایی عنوان می‎‌‎کند چنین می‌نویسد: «من از آن حزب یاد گرفتم». در عین حال این می‎‌‎تواند از تربیت خانوادگی او نیز سرچشمه گرفته باشد. اشتراک‎‌‎هایی در این زمینه هست. آل‎‌‎احمد به‎‌‎عنوان داستان‌نویس، امروز اعتباری ندارد. همچنان که دولت‎‌‎آبادی، احمد محمود و نادر ابراهیمی اعتباری ندارند. اینها در حقیقت نویسندگان دوره‎‌‎ای بوده‎‌‎اند. وقتی داستان‎‌‎های نخستین احمد محمود را می‎‌‎خوانید درخواهید یافت که نوشته‎‌‎هایش فقرنگاری است و داستان به‌شمار نمی‎‌‎رود. آنها برای مخالفت با رژیم شاه این کتاب‎‌‎ها را می‎‌‎نوشتند و تا مدتی هم خریدار و خواننده داشت و فاقد هرگونه اسلوب داستان‎‌‎نویسی، شخصیت‌پردازی و آنچه به‎‌‎عنوان اسکلت داستان می‎‌‎شناسیم که به آن می‎‌‎گویند «پلات»، است. در فارسی این واژه را «پیرنگ» ترجمه کرده‎‌‎اند. اسکلت داستانی این نویسندگان در بهترین حالت مصنوعی است. سالاری‌ها و موریانه بزرگ علوی، «درخت انجیر معابد» احمد محمود و کلیدر و «روزگار سپری شده مردم سالخورده» دولت‌آبادی داستان نیست. فضایی هم ایجاد نشد که کسی درباره این آثار نقد بنویسد؛ چرا که در پایان دوره پهلوی فضایی به‎‌‎وجود آمد که این آثار خریدار داشت اما هم‎‌‎اکنون کسی سراغ چنین آثاری را نمی‎‌‎گیرد. تأکید دارم که آل‎‌‎احمد داستان‌نویس نبود و انتقادهای ادبی‎‌‎اش هم بیشتر ایدئولوژیک بود. او به ساختمان داستان و شعر توجه نداشت. یکی از نمونه‎‌‎های کارهایش نقدی است که بر آثار جمالزاده نوشته است. خواندنی است اما نکته‎‌‎ای به‎‌‎دست شما نمی‎‌‎دهد. آل‎‌‎احمد به‎‌‎عنوان یک مبارز سیاسی که مخالف حکومت شاه بود و مدتی هم در حزب توده مبارزه می‎‌‎کرد، چه چیزی دارد که به ما و به نسل بعد بدهد؟ در کتاب‎‌‎هایی که درباره آل‎‌‎احمد نوشته‎‌‎ام در یک کلام اشاره کرده‎‌‎ام که آل‎‌‎احمد نویسنده توانای سفرنامه است. او وقتی گل می‎‌‎کند که سفرنامه می‎‌‎نویسد. وقتی سفرنامه‎‌‎هایش را می‎‌‎خوانید از موفقیت‎‌‎های هنری آل‎‌‎احمد کیف می‎‌‎کنید. البته نه آنطور که ناباکوف گفته؛ یعنی به فرض کلیدر را بخوانید و با هم در بیفتید یا درخت انجیر معابد را بخوانید و بخواهید در مبارزات شرکت کنید. ناباکوف می‎‌‎گوید: شما فقط باید در ستون فقرات‌تان لرزشی احساس کنید. در اینجا می‎‌‎توانیم در مقام مقایسه بگوییم که شما وقتی «آناکارنینا» را می‎‌‎خوانید لذت می‎‌‎برید. همه آثار هنری از شاهنامه فردوسی گرفته تا مولوی و جویس و رومن‌گاری و وولف یک هسته مرکزی هنری دارند. در حقیقت یک دروغ است که هنرمند می‎‌‎گوید و راست از آب درمی‎‌‎آید؛ یعنی مخاطب پی می‎‌‎برد که واقعیتی بود، درون واقعیت آشنا همان ناآشنا بود. آل‎‌‎احمد به‎‌‎عنوان یک تئوریسین سیاسی، با نگاهش امروز کهنه شده. امروز کسی این حرف‎‌‎ها را نمی‎‌‎زند و غرب‎‌‎زدگی معنایی ندارد. اوایل مشروطه و تا مدتی تا زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی اینگونه اندیشه‎‌‎ها مد بود اما امروز دیگر چه‎‌‎کسی به فکر انقلاب کمونیستی و این حرف‎‌‎هاست. انقلاب اکتبر که انقلاب نیست. انقلاب چین که انقلاب نیست. آن حرف‎‌‎ها با سقوط شوروی از بین رفت. این حرف‎‌‎ها شاید در کشورهای خیلی عقب‌مانده و قبایل دوره زراعتی و صحرانشینی که می‎‌‎خواهند ضربه بزنند و انتقام بگیرند، خریدار داشته باشد.
در دوره مدرنیته همانطور که شما پوشاکتان، وسیله سفر و طرز غذاخوردنتان عوض شده، شیوه مبارزه هم عوض می‎‌‎شود. دیگر کسی تفنگ دست نمی‎‌‎گیرد و فرض بفرمایید به کاخ سفید برود تا رئیس‎‌‎جمهور آمریکا را بکشد تا کار درست شود چون با این اقدام‎‌‎ها که کار درست نمی‎‌‎شود. اگر می‎‌‎خواست درست شود، در انقلاب روسیه درست می‎‌‎شد که 4سال جنگ داخلی رخ داد و در جنگ دوم جهانی هم حدود 20میلیون تلفات دادند. دستگاه حکومت پهلوی امروز از بین رفته و شاه هم مرده است. بنابراین آنچه از آل‎‌‎احمد باقی می‎‌‎ماند، ملاحظات انتقادی و صراحت اوست. در فعالیت‎‌‎های اجتماعی آل‎‌‎احمد می‎‌‎توان این نکات را برشمرد که می‎‌‎گوید ما روشنفکران دور هم جمع می‎‌‎شدیم و مثلا از هویدا بدگویی می‎‌‎کردیم. آنچه از آل‎‌‎احمد می‎‌‎ماند، سفرنامه‎‌‎اش است. اگر کسی سفرنامه آمریکای او را بخواند پی خواهد برد که او چگونه شخصیتی بود و چه اندیشه‎‌‎ای داشت و متوجه می‎‌‎شود آنچه درباره آل‎‌‎احمد می‎‌‎گویند، غالباً واهی است. همان موقع هم با غربزدگی آل‎‌‎احمد مخالف بودم و ساعت‎‌‎های طولانی در این‎‌‎باره با هم صحبت می‎‌‎کردیم. اگر مخالفم منظورم این است که به گمانم شیوه و راهش این نیست. این نکته را هم در پایان بگویم که آل‎‌‎احمد ازجمله نویسندگانی بود که من آنها را خیلی دوست می‎‌‎داشتم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :