اروپا، نگران قدرتگیری کشورهای اسلامی
گفتوگو با چنگیز تامر، استاد علوم سیاسی دانشگاه احمد یسوی ترکیه
سیاوش فلاحپور- روزنامهنگار
قطار بحران میان فرانسه و کشورهای اسلامی با سرعت به حرکت خود ادامه میدهد. در جریان آخرین تحولات، شهرهای نیس و آوینیون فرانسه شاهد 2حمله تروریستی بودند؛ حملاتی که به ادعای رئیسجمهور فرانسه توسط اسلامگرایان افراطی با هدف پاسخ به انتشار کاریکاتورهای توهینآمیز علیه پیامبر اسلام(ص) صورت گرفته است. از سوی دیگر، اعتراضات خیابانی شهروندان مسلمان علیه مراکز دیپلماتیک و فرهنگی فرانسه در نقاط مختلف جهان رو به افزایش است. درباره ابعاد مختلف این تحولات با چنگیز تامر، استاد تاریخ و علوم سیاسی و مدیر دانشگاه ترک-قزاق احمد یسوی ترکیه گفتوگو کردهایم.
دلیل مواضع منفی فرانسه نسبت به اسلام و مسلمانان چیست؟ آیا میتوان برای آن ریشههای تاریخی قائل شد؟
بدون شک این رویکرد دارای سابقه و ریشههای تاریخی عمیقی در اروپا بهطور عام و در فرانسه بهطور خاص است. میتوان گفت نگاه خصمانهای که در بستر تمدن مسیحی و ریشههای گریک-رومان آن نسبت به اسلام شکل گرفته از قرون وسطی و مشخصا از قرنهای هشتم و نهم میلادی آغاز میشود. رد پای این نگاه را هم میتوان در ترانههای دینی ضداسلامی و کتب باقیمانده از آن قرون به زبانهای مختلف اروپایی یافت. طبیعتا بررسی پیشینه تاریخی مذکور در این مجال کوتاه ممکن نیست اما آثار متعددی درباره آن تالیف شده، ازجمله مقالهای که من تحت عنوان ریشههای تاریخی دشمنی اروپا با اسلام در دانشنامه اسلامی سازمان دیانت به انتشار رساندهام. بنابراین در درجه اول باید به این نکته توجه داشته باشیم که ناخودآگاه عمومی و اذهان شهروندان فرانسوی، با چنین پیشزمینهای نسبت به اسلام مینگرد.
این بحران علاوه بر بعد تاریخی، ریشههای اقتصادی-اجتماعی نیز دارد. همانطور که میدانید پس از پایان جنگ جهانی دوم، آلمان و فرانسه برای بازسازی خرابیهای جنگ به کارگران ارزانقیمت نیاز داشتند؛ بخش عمده این کارگران در مورد آلمان از ترکیه و در مورد فرانسه از غرب جهان عرب (کشورهایی نظیر الجزایر، مراکش و تونس) تامین شدند؛ چراکه شهروندان عربی در این کشورها بهدلیل استعمار با زبان فرانسوی آشنایی داشتند. در نتیجه تداوم این فرایند، اکنون حدود 10درصد از جامعه فرانسه را مسلمانان تشکیل میدهند که بخش اعظم آنها، از کشورهای غرب جهان عرب هستند. اگرچه فرانسه در ابتدا به این جامعه کارگری نیاز داشت اما بهتدریج از دهه1970 با ظهور بحرانهای اقتصادی، افکار ضداسلامی نیز بار دیگر در قالبهای اقتصادی-اجتماعی علیه این اقلیت مسلمان-عرب بازتولید شد. جالب است بدانید حزب راستگرای افراطی لوپن نیز دقیقا در همین دهه تاسیس شده است. از سوی دیگر طی سالهای اخیر و در نتیجه سیاستهای اقتصادی اتحادیه اروپا، بسیاری از کشاورزان فرانسوی به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده و طبقهای بزرگ از فقرا یا به تعبیری پرولتاریای فرانسوی را شکل دادهاند. این طبقه از دوره سارکوزی به بحرانی جدی برای حاکمیت فرانسه تبدیل شده که روزبهروز ابعاد وسیعتری پیدا میکند. رهبران سیاسی در فرانسه، ازجمله شخصیتهایی نظیر لوپن یا مکرون تلاش میکنند برای مقابله با این پدیده از ابزار اسلامهراسی استفاده کنند. این مسئله نیز بعد روانی-سیاسی بحران را برای ما به نمایش میگذارد. بنابراین اسلامهراسی ریشه در تاریخ اروپا دارد اما سیاستمدارانی نظیر مکرون با اهدافی سیاسی-اقتصادی به اشکال گوناگون سعی در احیای آن دارند.
علاوه بر مناسبات داخلی فرانسه که به آن اشاره کردید، تقابل فرانسه با کشورهای اسلامی را چگونه میتوان در بستر مناسبات منطقهای و بینالمللی تحلیل کرد؟
پاسخ به این سؤال شامل 2بخش میشود. از یکسو ما با مناسبات داخلی اتحادیه اروپا روبهرو هستیم که بهطور جدی بر این مسائل تأثیر دارد. فرانسه بهدنبال رهبری بر اروپاست، همانطور که میدانید رهبری اقتصادی این قاره همچنان در اختیار آلمان است اما پس از برگزیت و خروج انگلیس، فرانسه تلاش دارد جایگاه رهبری نظامی در اتحایه اروپا را بهدست آورد. مکرون در این چارچوب میخواهد به رهبری نظامی تبدیل شده و بهعبارت سادهتر، ناپلئون دوم باشد. نشانههای این رویکرد در بسیاری از مواضع وی مشهود است، بهویژه جمله مشهور وی مبنی بر اینکه «ناتو دچار مرگ مغزی شده است». بنابراین میتوان گفت مکرون بهدنبال خلق مفاهیم و مناسبات جدیدی در اروپاست و بخشی از مواضع وی علیه اسلام را هم باید از این منظر تحلیل کرد. از سوی دیگر ما شاهد افزایش حضور فرانسه در منازعات عربی، خاورمیانهای و البته مدیترانهای هستیم؛ از لیبی گرفته تا لبنان، سوریه، عراق و... روشن است که فرانسه با انگیزههای مختلف بهدنبال احیای نفوذ خود در مناطق استعماری است. در این محور، بهطور طبیعی اصلیترین چالش فرانسه در تقابل با ترکیه و رئیسجمهور این کشور، رجب طیب اردوغان، بهعنوان شخصیتی که در میان کشورها و جریانات اسلامی از محبوبیت بالایی برخوردار است تعریف میشود.
بهنظر میرسد نوعی نگرانی نسبت به افزایش قدرت کشورهای اسلامی در غرب وجود دارد. آیا این گزاره صحیح است و در این صورت دلایل آن چیست؟
قطعا و با رجوع به تاریخ اسلام میتوان گفت این نگرانی از ابتدا در عقلانیت اروپایی وجود داشته است؛ نگرانیای که در دوره قدرت دولت عثمانی به اوج خود رسید. هماکنون نزدیک به 2میلیارد مسلمان در نقاط مختلف جهان ازجمله اروپا زندگی میکنند که ازقضا نقش مهمی هم در مناسبات داخلی این قاره دارند. از سوی دیگر ظهور قدرتهای اقتصادی-نظامی اسلامی نظیر ترکیه، مالزی و ایران بر این نگرانیها میافزاید. مخصوصا در مواجهه با اروپا و فرانسه، افزایش قدرت و نفوذ ترکیه بسیار نگرانکننده ارزیابی میشود. این کشورها عملا به صدای مسلمانان مظلوم در فلسطین، میانمار، کشمیر و سایر نقاط جهان تبدیل شدهاند، درحالیکه قدرتهای استعماری تا پیش از این صرفا با دیکتاتورهای عربی-اسلامی دستنشانده روبهرو بودند که تمایلی برای رویارویی با غرب از خود نشان نمیدادند. اگر به یاد داشته باشید موقعیت کنونی فرانسه تا حد زیادی یادآور فضای داخلی و سیاستهای خارجی آمریکا در دهه90 است؛ فضایی که پس از سقوط شوروی، دشمن اول خود را مسلمانان تعریف کرد و براساس آن نظریاتی همچون نبرد تمدنها از سوی هانتینگتون طراحی شد، تحولاتی نظیر 11سپتامبر رخ داد و... حالا البته آمریکا به شکل قابل توجهی از این نقش عقبنشینی کرده و فرانسه با تکیه به ریشههای کاتولیکی و صلیبی خود بهدنبال جایگزینی آن است.
رئیسجمهور ترکیه در واکنش به تحولات اخیر از کشورهای اسلامی خواسته کالاهای فرانسه را تحریم کنند. بهنظر شما این دعوت تا چه اندازه عملی شده و موفق خواهد بود؟
ببینید در اینجا باید میان حکومتها در کشورهای اسلامی و مسلمانان تفکیک قائل شویم. بسیاری از این حکومتها دارای روابط یا توافقهای اقتصادی با اتحادیه اروپا هستند یا به هر دلیلی نمیتوان آنها را نماینده مسلمانان بهشمار آورد. اما در این میان صدای مسلمانان بسیار مهم است. اگر 2میلیارد مسلمان برای تحریم کالاهای فرانسوی اراده جدی از خود نشان دهند بحران اساسی برای اقتصاد این کشور ایجاد میشود و این همان چیزی است که اروپا و یا حتی سرمایهداری را نگران کرده است. دعوت ترکیه متوجه ملتهای مسلمان و نه حکومتهای عربی- اسلامی است.