گفتوگو با «پدرام کازرونی»، تصویرگر و مجسمهساز
تصویرگرى را زندگى مىکنم!
نیلوفر نیکبنیاد
«پدرام کازرونی»، تصویرگر جوان و موفقی است که در سالهای اخیر بهخاطر فعالیتهای گسترده و حرفهایاش، نامش را زیاد میشنویم. او که از بچگی به نقاشی علاقه داشت و تصویر افراد خانواده را در وقت خواب نقاشی میکرد. کمکم در این مسیر جدیتر قدم گذاشت. نقاشی رنگروغن را شروع کرد، رتبههایی در زمینهی نقاشی آورد، وارد هنرستان شد و در دانشگاه، گرافیک خواند. اما از اواسط دوران تحصیل در دانشگاه بود که فهمید چیزی که میخواهد، تصویرگری است و هرچه که به تصویرگری مرتبط باشد. او هم تصویرگری میکند، هم حجمسازی. یک پل ارتباطی هم بین هنر و محیطزیست زده است؛ چون مدیر گروه هنری محیطزیستی «توما» نیز هست. با هم پای صحبتهایش بنشینیم.
با اینهمه علاقه به نقاشی در دوران کودکی، دوست داشتید چهکاره بشوید؟
همهی علاقهی من در زمان کودکی به حیوانات بود و تمام اسباببازیهایم حیوانات پلاستیکی بودند. شاید دلم میخواست در چنین حیطهای، مثلاً در پارک جنگلی مخصوص نگهداری حیوانات کار کنم. الآن آرزویم تغییری نکرده، اما تغییر شکل داده و آن هم فرهنگسازی برای کودکان و نوجوانان است که میتوانند کمک کنند تا جهانی زیباتر در کنار حیوانات داشته باشیم.
از چه زمانی بهصورت جدی به دنبال تصویرگری رفتید؟
از سال 1394، بهطور جدی بهدنبال تصویرسازی رفتم و در تمام این سالها تلاشم این بود که تجربیاتم را در تصویرسازی بیشتر کنم و بدانم از تصویرسازی چه میخواهم. چیزی که برایم بیشترین اهمیت را داشته، مفهوم بوده و اینکه تصویرگری چهطور میتواند مفهومی جدای از متن به کتابها اضافه کند.
مجسمهسازی یا تصویرگری؟ کدام را بیشتر دوست دارید؟
مرزی بین این دو نمیبینم. کسی که هدفی دارد، خودش را در چهارچوب اسمها قرار نمیدهد. همهچیز میتواند تصویرگری باشد. در واقع خودم را مجسمهساز نمیدانم. من کسی هستم که بعضی از تصاویر ذهنیام را جسمیت میبخشم و آنها را جدای از تصویر دوبعدی خلق میکنم. همیشه دوست داشتم سلیقهی جامعه را تا جایی که در توانم است، ارتقا بدهم. همین دیدگاه باعث شد حجمهای زینتی تولید کنم تا تصویرگریهای خودم را برای استفاده در خدمت دیگران قرار بدهم.
فکر میکنید چرا تصویرگری نوجوان کمتر شناخته شده است؟
دلایل گوناگونی دارد. یکی محدودیتهای موجود است. در واقع به تصویرگر پیشنهاد کار میشود و این پیشنهادها محدود است. مثلاً خود من دوست داشتم در حیطههای گوناگونی مثل آشپزی، کتابهای علمی، پرندهنگری، گونههای گیاهی و... تصویرگری کنم، اما معمولاً پیشنهادهای خوبی در این حیطهها به ما تصویرگران نمیشود. از طرف دیگر باید تعداد کتابهای نوجوان را هم در نظر بگیریم. تعداد کتابهای نوجوان در کشور ما که متن بلند دارند، نسبت به کشورهای دیگر بسیار کم است، گاهی این کتابها قابلیت تصویرسازی ندارند و گاهی هم ناشر تمایلی به تصویرگری کتابها ندارد.
شما از معدود تصویرگرانی هستید که تصاویرتان را روی اجسام اجرا میکنید. چرا این کار در کشور ما چندان رایج نیست؟
من تصویرگری را زندگی میکنم. در واقع تصویرگری مرا انتخاب کرده و در مسیر خودش قرار داده. این همان چیزی است که باعث میشود آدم نگاهش به زندگی فانتزیتر و تصویریتر شود. من سعی میکنم چیزهایی را که در زندگی میبینم، زیباتر کنم؛ چه کوزه باشد، چه قندان، چه گلدان، ماشین، دیوار یا هرچیز دیگری را که حس کنم با سلیقه و نگاهم، میتوانم در آن تغییری ایجاد کنم و آن را به سمت نگاه خودم سوق بدهم. ما این دنیای بیکران را برای تصویرگرانمان باز نکردهایم و در این زمینه، سنتی هستیم. متأسفانه خیلی به امکانات تصویرگری پی نبردهایم. ولی الآن که جهان برای تصویرگران ما بزرگتر شده و حیطههای بزرگتری را از طریق فضای مجازی تجربه میکنند، کمکم چنین استفادهای از تصویرگری در تبلیغات و تولید محصولات در حال رواج پیداکردن است.
چه شد که تصمیم گرفتید هنر را با محیطزیست پیوند بزنید؟
من همیشه درگیر محیطزیست، گونههای جانوری و گیاهی بودهام و دوست داشتم این دغدغه را یک جوری به دیگران هم منتقل کنم. شاید این قضیه از آنجا نشأت گرفته باشد. اینکه دلم میخواست این مسئله را برای افراد دیگر هم مطرح و آنها را با خودم همراه کنم. هرکس برای این کار زبانی دارد. زبان من هنر بود و سعی کردم از طریق تشکیل گروه توما که پیوند محیطزیست با هنر بود، این حرکت را شکل بدهم.