ادبیات بهمثابه هنر
شمیم بهار
این نوشته از شمیم بهار نقدی بر نقدهای ادبی دهه40 است که شهریور 1344 برای انتشار در نشریه اندیشه و هنر مینویسد؛ نوشتهای که نقد هنری و نقد ادبی را تفکیک نمیکند و از ادبیات چنان سخن میراند که از هنر. در یک کلام، ادبیات بهمثابه هنر. اهمیت این نوشته گشودن مسیری تازه در ادبیات معاصر، بهمنظور نگاهی منتقدانه به آثاری است که در زمان خود بسیار مورد توجه بودهاند، ازجمله نقدهای جلال آلاحمد در کتاب «ارزیابی شتابزده»، «مرکب محو» از محمدعلی جمالزاده و «روز اول قبر» از صادق چوبک. شمیم بهار بهجای این نامهای آشنا از آثار دیگری سخن به میان میآورد که شایسته نقد بودهاند، اما درباره آنها سکوت میشود. او از «سرود سراب» نوشته امیر گلآرا، «غصهای و قصهای» نوشته محمود کیانوش و «پنجره» نوشته روستا باختری حرف میزند و مینویسد: «همیشه اما نمیتوان سکوت کرد». اما اکنون پس از گذشت سالها از انتشار این نوشته میدانیم دستکم در این سالها هنوز این نامهای ناآشنا، جای نامهای آشنا در ادبیات معاصر را نگرفتهاند. اگر باز به مسئله ادبیات بهمثابه هنر بازگردیم و این نقد را در زمینه تاریخی دهه40 نگاه کنیم، از میان این سطور میتوان به اهمیت نظری این نقد پی برد؛ نقدی که در پی ادبیات بهمثابه هنر است و هر اثر ادبی اجازه ورود به ساحت هنر را ندارد، مگر به اذن منتقد هنری/ ادبی.