
در یاد مردی از ماه مهر
به استاد سلام برسانید

علی مولوی:
بین سالهای 1381 تا 1384، روزهای فرد هفته را در دوچرخه کار میکردم و روزهای زوج را هم در کتابفروشی نشرباغ. کتابفروشی کوچکی بود و فضای کوچکی هم برای موسیقی داشتیم. اگر نوجوان امروزی هستید، نمیدانم هیچوقت نوار کاست داشتهاید یا نه، اما آنسالها هنوز نوار کاست رواج داشت و سیدی موسیقی، پدیدهی تازهای بود. سیدی خیلی گرانتر از نوار بود. هرنوار بین 400 تا 800 تومان بود، اما سیدیها عموماً سههزار تومان. اکثر ماشینها و ضبطهای خانگی هم فقط پخش کاست داشتند. برای همین بیشتر مشتریها دنبال نوار کاست بودند.
چون فضای ما کوچک بود، از آلبوم تازهای که میآمد، فقط دو تا پنج عدد سفارش میدادیم تا تنوع کاستهایمان را از دست ندهیم. اما این جریان، فقط دو استثنا داشت. یکی زمانی بود که «گروه آریان» آلبوم «تا بینهایت...» را وارد بازار کرد. حوالی سال 1383 بود و آنها آنقدر هوادار داشتند که باید هربار کارتن 100تایی سفارش میدادیم که کم نیاوریم. دیگری هم استاد شجریان بود. خوب یادم است آلبومهای «بیتو بهسر نمیشود» (1381) و «فریاد» (1382) در زمان انتشار، آنقدر هوادار و خواهان داشتند که باید هربار به شرکت «دلآواز»، یک کارتن سفارش میدادم. شرکت فرهنگیهنری دلآواز، مؤسسهی انتشاراتی آثار استاد شجریان بود و باید مستقیم به خود مؤسسه سفارش میدادیم و آثارشان مثل آلبومهای دیگر، دست شرکتهای پخش موسیقی نبود.
در کتابفروشیمان، دو پیشخان شیشهای داشتیم که زیر شیشهها کاستهای قدیمیتر را به ترتیب خواننده میچیدیم. بیش از نیمی از پیشخان متعلق به آثار استاد شجریان بود. همیشه سعی میکردم همهی آلبومهایشان را به ترتیب شماره بچینم و هرچه تمام میشد، سریع تلفنی سفارش میدادم. هربار که به مؤسسه زنگ میزدم و سفارش میدادم، در پایان مکالمه به خانم پشت تلفن میگفتم: «به استاد سلام برسانید!» و آن خانم هم با روی خوش تشکر میکرد. هیچوقت نفهمیدم هیچکدام از سلامهایم به گوش استاد شجریان رسیده یا نه، اما آنسالها نکتهی مهمی را فهمیدم؛ که برخلاف تصویر رایج، موسیقی سنتی ما هم به اندازهی موسیقی پاپ پرهوادار است و استاد شجریان هم، نگین و نگاهبان جریان موسیقی سنتی است. [و تا همیشه خواهد بود.]