شهرام فرهنگی ـ روزنامهنگار
1ـ رانندگی در تهران چند سطح دارد؛ سطح یک: ذهن روی برداشتهای اولیه (سطحی) تمرکز میکند. اینها برداشتهایی هستند که همان ثانیههای ابتدایی بعد از شروع به فکرکردن، پشتهم در ذهن ردیف میشوند. خروجیهای ابتدایی در فکر کردن به «رانندگی در تهران» چنین مواردی هستند: بوق، سروصدا، دود، قرمز، زرد، بوق. پا را بیشتر روی پدال گاز فشار دادن، هنگام نزدیک شدن به خطکشی عابر. پیچیدن در راه دیگران برای فقط یک اتومبیل جلوتر افتادن در ترافیک همت، حکیم و... . تبدیل کردن ظرفیت بزرگراه از 4خط به 8خط در ترافیک همت، حکیم و... . صدای موزیکهای درِپیت. گاهی کتککاری همراه با عربده و غیره. گاهی هم جشن عروسی وسط نیایش، همراه با موزیکهای درِپیت و حرکات ناموزون و بوق... . سطح اول پر از اتفاقهای مضحک است. در این سطح، نوشتن از رانندگی در تهران کاری مفرح بهنظر میرسد. آدم میتواند روی بالکن، پشت پنجرهای، جایی، بایستد و به همهچیز- حتی- بخندد. در واقع چنین ایدهای قبلتر در همین خیابانهای تهران اجرا شده. یک بازیگر، شاعر، مجری، ترانهسرا، نویسنده، نمایشنامهنویس و موارد دیگر، مقابل پیادهرو، پردهای رو به خیابان کشید و برای بینندهها هم در پیادهرو صندلی چید. تماشاگرها که سرجایشان نشستند، پرده رو به خیابان را کنار کشید: تماشا کنید.
2ـ سطح2 یعنی کمی بیشتر زیر شلاق گرفتن ذهن، برای بیشتر بیرون کشیدن از آنچه دوروبرمان هنگام رانندگی در تهران میبینیم. تحلیل دادهها، یک سطح پایین، کمی عمیقتر و... . البته در همین وضعیت هم آدم میتواند همچنان روی بالکن، پشت پنجره و جاهای دیگر بایستد و همهچیز را نگاه کند، فقط دیگر از نمایشی که میبیند به خنده نمیافتد. نمیتواند به خنده بیفتد.
روانشناسها فکر میکنند این امکان وجود دارد که از رفتارهای روزمره آدمهای دوروبر به خصلتهای آنها پی ببریم؛ یعنی به فرض، آنچه در رفتارهای رانندهها به وضوح میبینیم، میتواند مسیری برای کشف خصلتهای واقعی آنها باشد؛ آنچه واقعا هستند یا اگر شرایطش پیش بیاید، میتوانند باشند؛ چه خوب و چه حالتهای دیگر... . در این سطح، نوشتن از رانندگی در تهران به جاده لغزنده نزدیک میشود؛ احتمال سقوط به دره ممیزی بسیار است. خودخواهی، منفعتطلبی، زیادهخواهی، زورگویی، بیتفاوتی، دگرآزاری و... . باید به سلامت از این پیچ عبور کنیم، پس در همین حد «توقف» میکنیم که این سطح اصلا خندهدار نیست، چون به هرحال این عادتهای رانندگی- اگر روانشناسها درست گفته باشند- تمام واقعیتهایی هستند که حتی در روزهای رعایت دقیق فاصلهگذاری اجتماعی هم فاصله ما و آنها بیشتر از 2متر نیست. سطح 2، بیشتر از یک سطح تفاوت ترسناک است.
3ـ سطح3 به ترسناکی سطح2 نیست. در واقع وقتی متوجه میشوید که «اصولا» در ترس زندگی میکنید، دیگر بیشتر ترسیدن درون ترس به لحاظ منطقی نمیتواند مفهومی داشته باشد. «رانندگی تهران» یا همان «رانندگی در تهران» شهرتی جهانی دارد. همین چند روز پیش ویژهنامهای برای «روز تهران» در روزنامه همشهری منتشر شد که در یکی از گزارشها از قول ژولیت بینوش، رانندگی در تهران «وحشتناک» توصیف شده بود؛ به اندازهای وحشتناک که او جرأت نکرده بود پشت فرمان نشستن در این شهر را- حتی- امتحان کند. البته از نگاه ما- که در این شهر حل شدهایم و آن هم به نوبهخود در ما- این رفتار کمی اغراقآمیز بهنظر میرسد. لازم نیست حتما ژولیت بینوش باشید تا متوجه وخامت اتفاقهای دوروبر بشوید، ولی به هرحال، به هر صورت، به هر دلیل و به هر ترتیب، ما همچنان به رانندگی در همین وضعیت ادامه میدهیم؛ در همین وخامتی که شهرتی جهانی دارد.
4ـ سطح3 ترسناکتر از سطح2 نیست. حالا چون به ترس عادت کردهایم یا به هرحال با آن کنار آمدهایم، دیگر از هیچ اتفاقی شگفتزده نمیشویم. وضعیت تاریکی بهنظر میرسد ولی دستکم تکلیفمان را با زندگی پیشرو روشن میکند؛ همین است که هست. حالا میتوانیم- حتی در همین وضعیت- به امور معمول زندگی برسیم. حتی ذهن میتواند به جوریدن «رفتارهای پشتفرمانی» ادامه بدهد و دلایل را بیرون بکشد. چرا حین رانندگی، این همه ناهنجاری از آدمهای پشت فرمان بیرون میریزد؟ اینکه خودخواهی همهجا دیده میشود- با همه ترسناکیاش- در سطح2 اتفاق افتاد و حالا با آن کنار آمدهایم. سطح3 ذهنمان را کمی بیشتر در این (...) فرو میبرد، کمی پایینتر، به دلایل وجود این همه خودخواهی در همهجا. حتی آن استدلال کلیشهای جامعهشناسی هم دیگر کار نمیکند. فشار ویرانگر زندگی، آدم را تبدیل به آدم دیگری میکند؛ بیکاری، محرومیتها و درکل، نارضایتیهای اجتماعی... . اینها ممکن است به یقین نزدیک باشند، ولی فقط تا جایی که ذهنمان هزار و بینهایت تصویر و مدرک مستند از آدمهای طبقه مادون خط فقر رو میکند که «با اینهمه» همچنان شریف زندگی میکنند. با این حساب، فکر کردن به رانندگی در تهران (براساس ضوابط و قوانین) باید در همین سطح متوقف شود. البته که سطوح دیگری هم وجود دارند که با نوشتن از آنها میشود متنی درباره رانندگی در تهران را ادامه داد، ولی نه برای بقای ذهن مفید است و نه این متن.
خط ترمز ممتد
در همینه زمینه :