محمدناصر احدی_روزنامهنگار
1. زمانی که پرویز مشکاتیان درگذشت، در سوگ او نوشت: «موسیقی او در فراز و نشیب روزگار همراه ما بود، با محنت ما گریست، با شادیهای ما شادی و با شور و امید ما همدلی کرد. در آثار او صدای قلبی را میتوان شنید که برای وطن و آزادی میتپد. کمتر هنرمندی را توان آن است که رنجها و آرزوهای مردمش را در هنر خویش بازتاباند و ترجمه صادق و راستین زمانه خود باشد. پرویز یکی از این اندکشماران است، موسیقیدانی که ذوق تصنیفسازیش، مهارت گروهنوازیش، لطافت شاعرانهاش و تعهدش به آرمانهای مردم، خاطره او را در هنر ایران زمین ماندگار خواهد ساخت. من مرگ هنرمندی چنین را باور ندارم. پرویز مشکاتیان در قلب و ذهن ما زنده است.» در میان این قومِ نادرهکار، استاد محمدرضا شجریان از مهتران بود. اعتقاد داشت موسیقی باید روح زمانه را بشناسد و به نیاز جامعه پاسخ دهد. او نه فقط روح زمانه را فهم میکرد، که خوب میدانست چه درمانی با دردِ روزگار موافق میافتد. طبیب روح زمانه بود و قدر مسیحانفسان را خوب میدانست.
2. درگذشت همایون خرم را چنین تسلیت گفت: «حیف و صد حیف که هر از گاهی یکی از فیروزهها و تابشهای فروغ مهر و هنر این سرزمین به خاموشی میگراید، سوگ آن عزیز در دل بیقرار بسی سنگین است و دردش بیدرمان.» حیف و صد حیف که در این روزگارانِ درد و خسران، داغی دیگر بر دل این خاک نشست. استاد محمدرضا شجریان درد را میشناخت که چنین گنجینهای از درمان از خود به جای گذاشت.
3. پس از رفتن جلیل شهناز از او چنین یاد کرد: «خداوندگار تار، استاد جلیل شهناز، آن یگانه دوران که نوای جانبخش سازش همواره سازگاری زمان با دلها بود، آهنگ سفر کرد. این بار سازش به جا ماند اما کاروان دلها را به یادگار خاطرهها با خود برد، و نواهای برخاسته از دلش را به نشانه دلهای عاشق به جا گذاشت.» استاد محمدرضا شجریان قافلهسالار کاروان دلها بود و عمری با سروشهای نهاد مردم پاکطینت و راست و درست سر و کار داشت. او برای دلهایی که با دم مسیحایی او مشق عشق کرده بودند، نواهای برخاسته از دلش را به جا گذاشت.
4. در سوگ محمدرضا لطفی، او را اینگونه در یاد آورد: «او تمام زندگیاش تلاش و دقت و وسواس در موسیقی نژاده و ردیف بهجا مانده از میراثداران موسیقی کهن و آموزش به شاگردان بود. دستی توانا در نواختن و فکری سنتی در اصالت تاریخی آهنگ و نغمه با حال و هوا و شور و شیدایی خاص خود داشت. از شروع زندگی موسیقائیاش به شکلی تأثیرگذار در عرصه هنر و جاودانگی سنتهای آن راه پیمود و به انجام رساند. همواره دلسوز طبقه کارآمد کمدرآمد بود. حیف و صد حیف که زود درگذشت و ما را سوگوار کرد.» مگر زندگی استاد محمدرضا شجریان چیزی جز تلاش و دقت و وسواس در موسیقی نژاده و حفظ و حراست از موسیقی کهن و آموزش آن به شاگردانش بود؟ مگر خسرو آواز ایران از شروع زندگی موسیقاییاش به شکلی تأثیرگذار در عرصه هنر و جاودانگی سنتهای آن راه نپیمود و به انجام نرساند؟ مگر او نیز همواره در کنار مردمش نایستاد و صدای آنها نبود؟ برای او و همنفسانش که جملگی دم مسیحایی داشتند، هر گاه که میرفتند زود بود. حیف و صد حیف که زود درگذشت و ملت رنجیده سوگواری را دردمندتر کرد. اما او طبیب روح زمانه بود و چون درد را میشناخت، گنجینهای از درمان از خود به جای گذاشت.
طبیب روح زمانه
قافلهسالارِ نادرهکاران پر کشید
در همینه زمینه :