
بیم و امید
بیشتر محصولات سینمای فارسی در سال ۳۹ با شکست مواجه شدند

سعید مروتی
کسادی گیشه، انتقاد مطبوعات؛ این وضعیت سینمای فارسی در سال ۳۹ است؛ سالی که بیشتر فیلمهای ایرانی یا شکست میخورند و یا به فروشی متوسط میرسند. خبری از فاتحان گیشه نیست. به ندرت فیلمی اکران میشود که شوری برانگیزد و واکنش مطبوعات به بیشتر فیلمها منفی است؛ جوانانی که در نشریات نقد فیلم مینویسند سینمای فارسی را دوست ندارند و رویکرد اغلب نقدها و یادداشتها تحقیر فیلمفارسی است.
«بیم و امید» (گرجی عبادیا) و «آیینه تاکسی» (عزیز رفیعی) از فیلمهای مهم سال ۳۹، اهمیتشان را از تصویری که از تهران انتهای دهه30 بهدست میدهند کسب میکنند. در بیم و امید، فیلمساز کوشیده کمرنگ بودن خط داستانی را با نمایش پرجزئیات خیابانهای تهران جبران کند. برای نخستینبار در سینمای فارسی شخصیت محوری، کودک است؛ دختر بچهای که برای یافتن داروی مورد نیاز پدر بیمارش تهران را زیر پا میگذارد. از حوالی میدان 24 اسفند (انقلاب) تا سبزهمیدان در قاب دوربین فیلمساز قرار میگیرد. آنچه فیلم گرجی عبادیا را در گذر زمان جالب توجه کرده همین تصویر شهر است.
در آیینه تاکسی هم فیلمساز با رانندهای همراه میشود تا به نمایش پایتخت بپردازد. آیینه تاکسی مثل بیم و امید به تصویر شهر بسنده نمیکند. فیلم لحنی انتقادی دارد و جزئیاتی از شهر و آدمهایش ارائه میدهد که در زمان خود تازه است.
دهه30، دهه معصومیت سینمای فارسی، دهه کمدیهای روحوضی، فیلمهای تاریخی پارسفیلم و ملودرامهای اخلاقی و مردمان نابکار شهری و روستاییان ساده و باصفا، با بیم و امید به پایان میرسد و سینمای فارسی به استقبال دهه40 میرود.