• یکشنبه 17 تیر 1403
  • الأحَد 30 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jul 07
یکشنبه 13 مهر 1399
کد مطلب : 112171
+
-

آنها فقط می‌خواهند سرگرم شوند

گزارش همشهری از دلایل استقبال مردم از سریال‌های شبکه نمایش خانگی

آنها فقط می‌خواهند سرگرم شوند

محمدناصر احدی- روزنامه نگار

ممکن است برای برخی تحمل حتی چند لحظه از سریال‌های شبکه نمایش خانگی کاری طاقت‌فرسا باشد،
مشکل پسندان می‌پرسند که چطور این سریال‌ها با این کیفیت نازل، تماشاگر دارند؟  اما موضوع پیچیده‌تر از خوشایند و سلیقه من و دیگران است. مگر فوتبال‌های بی‌کیفیت و کسالت‌بار داخلی این همه طرفدار و سینه‌چاک ندارد؟ مگر فست‌فود‌های چرب و مضر و ناسالم در همین روزگار کرونا بی‌مشتری مانده‌اند؟ مگر سفر به شمال در تعطیلات چندروزه، با آن‌همه مصیبت در ترافیک جاده ماندن و خطر تصادف و آسیب جانی و مالی دیدن، از سکه افتاده است؟ از نگاه متفکران مکتب فرانکفورت، فرهنگ عامه مبتذل و مخرب است و به‌جز یاری‌رساندن به تسلط و استحکام دیدگاه‌های مسلط بر جامعه کارکرد دیگری ندارد. اما در مقابل، متفکری چون جان فیسک معتقد است این مصرف‌کنندگان هستند که سازنده فرهنگ عامه‌اند و تعیین می‌کنند چه چیز متناسب و درخور عامه است. با نگاه فیسک می‌توان استدلال کرد که سریال از طیف وسیع مخاطب برخوردار است و رسانه‌ها باید، فارغ از ارزش‌ها و ایده‌آل‌های گردانندگان‌شان، محصولی تولید کنند که با تجارب و علایق مردم ارتباط برقرار کند. از این منظر، مصرف سریال‌های عامه‌پسند شبکه نمایش خانگی می‌تواند نوعی از مقاومت در برابر فرهنگ رسمی غالب تلقی شود. برای تعمق بیشتر در این موضوع، به سراغ پرویز اجلالی، جامعه‌شناس رفتیم و از او پرسیدیم چرا سریال‌های بی‌کیفیت شبکه نمایش خانگی تماشاگر دارند؟ از آنتونیا شرکا، منتقد سینما، خواستیم نظرش را درباره تصویر زنان در این سریال‌ها با ما در میان بگذارد. شاهین شجری‌کهن، منتقد سینما هم دلیل رواج سریال‌های شبکه خانگی را در سال‌های اخیر توضیح داده است.

تقدم زیبانمایی بر واقع‌گرایی
پرویز اجلالی- جامعه‌شناس


نظریه‌ای که من برای پاسخ به این سؤال که چرا سریال‌ها حتی اگر محتواهای بسیار ضعیف و بی‌ارزش داشته باشند، باز برای تماشاگران جذاب هستند  ساخته‌ام، نظریه «شهرزاد قصه‌گو» است. همانطور که در «هزارویک شب» ـ که یکی از مبانی و پایه‌های داستان‌نویسی مدرن در غرب است ـ خوانده‌اید، شهرزاد محکوم به مرگ است، اما جذابیت قصه‌های تودرتویی که هر شب تعریف می‌کند، باعث می‌شود که شاه برای اینکه بقیه داستان را بشنود، یک شب دیگر به او مهلت حیات دهد؛ تا اینکه سرانجام شهرزاد پس از به پایان رساندن قسمت هزار و یکمین سریال داستانی که تعریف می‌کند از مرگ رهایی می‌یابد. راز جذابیت سریال‌ها به‌عنوان فرمی نمایشی در همین‌جاست: کنجکاوی پایان‌ناپذیر برای مطلع شدن از بقیه ماجرا.
نظریه دیگر که می‌تواند توضیح‌دهنده علت جذابیت سریال‌ها باشد، نظریه پنجره است. از آنجا که توالی زمانی سریال‌های امروزی با توالی زمانی حوادث زندگی خود تماشاگر یکسان است، باخبر شدن از اتفاقاتی که در یک خانواده دیگر (اعضای خانواده قهرمان سریال) در فاصله زمانی مساوی با فاصله زمانی واقعی‌ای که بر تماشاگر و اعضای خانواده‌اش گذشته، پس از چندی به عادت روزانه خانواده تبدیل می‌شود. مخاطب هر روز یا هر هفته داستان زندگی قهرمانان آشنای سریال را تعقیب می‌کند؛ درست مثل این است که هر هفته یا هر روز با تلفن از حوادث نزدیک‌ترین بستگانش مطلع می‌شود یا از خانم‌های همسایه درباره حوادث زندگی سایر خانواده‌های ساکن ساختمان خبر می‌گیرد. تماشای منظم سریال درست مثل این است که کسی هر روز در ساعت معینی از پنجره به گذران زندگی همسایه‌اش نگاه کند. سریال همزمان با زندگی مخاطبش جلو می‌رود و قسمت‌های خالی زندگی او را پر می‌کند و به زندگی او همان هیجانی را می‌بخشد که مخاطب با گفت‌وگو درباره زندگی نزدیکان یا همسایگان به‌دست می‌آورد. البته جذابیت سردرآوردن از بقیه ماجرا (نظریه شهرزاد قصه‌گو) و جذابیت همزمانی زندگی مخاطب و سریال (نظریه پنجره) تنها علل جذابیت سریال‌های داستانی نیست. سریال هم مثل فیلم سینمایی یک قالب سینمایی است؛ بنابراین تمام جذابیت‌های محتوایی و شکلی که در آثار سینمایی دیده می‌شود در سریال‌ها هم می‌تواند به‌کار گرفته شود. سریال‌ها معمولا از قواعد فیلم‌های عامه‌پسند پیروی می‌کنند، هرچند امکان‌پذیر است که در قالب سریال، فیلم‌های ارزشمند هنری هم ساخته شود. البته سریال‌های خوب نمی‌توانند زیاد طولانی باشند. یکی از علل به ابتذال کشیده شدن سریال‌های عامه‌پسند، کش دادن غیرمنطقی داستان برای طولانی کردن بیهوده سریال و سود بیشتر است.
این پرسش پیش می‌آید که سریال، هنر است یا سرگرمی؟ به هرحال یادمان باشد که از چشم اکثریت مخاطبان، فیلم و سریال سرگرمی است، نه هنر. فیلم برای گروه کوچک‌تر روشنفکران هنر است، نه همه مخاطبان؛ بنابراین سریال‌های بد و بی‌محتوا هم ممکن است مورد استقبال قرار گیرد. برای اغلب مخاطبان مهم نیست که داستان فیلم و سریالی که می‌بینند چقدر انسجام دارد و واقع‌بینانه است. اگر شخصیت‌ها بانمک باشند یا به‌اندازه کافی عواطف خانوادگی را تحریک کنند و اشک و خنده را باهم درآمیزند و اگر هنرپیشگان خوش‌چهره، صحنه‌آرایی زیبا و دیالوگ‌ها شیرین و بامزه باشند، مخاطب احتمالاً توجهی به انسجام و واقع‌گرایی محتوا نشان نمی‌دهد؛ زیرا می‌خواهد سرگرم شود و لحظه‌های شادی داشته باشد. در آثار عامه‌پسند حتی آثار عامه‌پسند خوب، زیبا‌نمودن بر واقع‌گرایی مقدم است؛ مثلا در سریال «هرکول پوآرو» که اتفاقا از تلویزیون ایران هم پخش شده است، خیابان‌های لندن، اتومبیل‌های در حال گذر و لباس‌های زیبای شخصیت‌های اصلی که اغلب از طبقه اشراف هستند، در سال‌های آغاز قرن بیستم آنچنان تمیز و براق هستند که در کنار هم ضیافتی برای چشم فراهم می‌آورند. اما ما از اسناد تاریخی می‌دانیم که در آن دوران، خیابان‌ها سنگفرش یا خاکی و جاده‌های بیرون شهر همه خاکی و تاریک بودند و چون هوای انگلستان اغلب بارانی است، بیشتر اوقات اتومبیل‌ها گلی بودند و گاه در جاده‌ها در گل می‌ماندند (اصطلاح گل‌گیر اتومبیل، مربوط به آن دوره است)؛ بنابراین اتومبیل‌ها و همچنین لباس‌های مردم نمی‌توانسته است همیشه تمیز و براق باشد. البته فرار از واقعیت در این سریال چندان قابل توجه نیست. شکل افراطی زیبانمایی دروغین را در سریال‌های مبتذل ترکیه‌ای می‌توان دید. در این سریال‌ها حتی لباس‌های کلفت‌ها را مزون‌های استانبول طراحی می‌کنند و دکوراسیون داخلی پلاتوها برای جلب توجه خانم‌های تماشاگر بسیار متنوع و زیبا طراحی شده است. تماشا و بحث درباره لباس‌های خانم‌های هنرپیشه این سریال‌ها یکی از جذابیت‌های آن برای خانم‎ها (یعنی اصلی‌ترین گروه مخاطبان آنها) بوده است. به‌طورکلی باید گفت جذابیت آثار نمایشی برای تماشاگر موضوع بسیارپیچیده اجتماعی است و از محتوا و ارزش‌های هنری فیلم و سریال فراتر می‌رود؛ بنابراین نمی‌توان از روی ارزش‌های هنری و محتوایی فیلم و سریال، میزان استقبال از آن را حدس زد.

زنان در جست‌وجوی هویتی متفاوت
آنتونیا شرکاء- منتقد سینما

به‌طور کلی فکر می‌کنم سریال پدیده‌ای است که در این سال‌ها در کل دنیا رایج شده و این فقط خاص ایران و سریال‌های ایرانی نیست. هم‌اکنون سریال‌های خارجی زیادی هستند که در ایران دست‌به‌دست می‌گردند. قصدم تأکید بر این نکته است که در همه جهان از سریال‌ها استقبال می‌شود، خصوصا در این دوره کرونا که امکان تماشای فیلم در سالن‌های سینما کمتر شده و‌ مردم ترجیح می‌دهند هر چه می‌بینند، در داخل خانه‌هایشان ببینند. سریال‌ها جذابیت‌های خودشان را دارند؛ هر لحظه که بخواهید می‌توانید به تماشای آنها بنشینید و دنبال‌شان کنید، یا قسمتی را که دیده‌اید مجددا ببینید و خلاصه مثل قصه دنباله‌داری است که چند وقتی به‌صورت پیاپی بشنوید یا بخوانید و این برای مخاطب جذاب است. بنابراین فارغ از اینکه محتوای سریال‌ها چه هست، نفس سریال‎های شبکه خانگی در این روزگار جذابیت‌های خودش را دارد.
من سریال‌هایی را که اخیرا در شبکه نمایش خانگی پخش شده‌اند، کمابیش دیده‌ام و می‌بینم، مثل «دل»، «هم‌گناه»، «کرگدن» و «آقازاده». در نگاهی کلی، زن در این سریال‌ها در همان جایگاهی هست که مرد هست. یعنی اینکه این نیست که زن‌ها به شکل مشهودی بیشتر از مردها تحقیر شوند. مثلا در سریال «دل»، اگر شخصیتی مثل «رستا» یا «رابی» مورد توجه و علاقه مردان بسیاری هستند که در زندگی سر راهشان قرار گرفته‌اند، در مقابل مردی هم داریم مثل آرش (با بازی حامد بهداد) که او نیز عشاق بسیاری دارد و همه می‌خواهند خودشان را به او برسانند. بنابراین، این نیست که این موضوع فقط خاص زنان باشد. در «دل» که اخیرا هم تمام شده، بحث تجاوز به عنف مطرح می‌شود که طرح این موضوع به‌خودی خود خوب است، فارغ از اینکه این تجاوز به واکنش‌هایی منجر می‌شود که حتی شاید به‌نظر ما حماقت‌بار بیاید. به‌عبارتی سریالی ساخته شده درباره تجاوزی که به‌جای اینکه از طریق شکایت و دادخواهی مسیر طبیعی خودش را طی کند، بی‌جهت بغرنج شده و زمان زیادی را صرف آن کرده تا دامادی که باید روز اول این موضوع را می‌فهمیده، در آخر ماجرا را بفهمد. روند سریال و کندی آن، غیرواقعی و مصنوعی بودن فضاها، لاکچری بودن لوکیشن‌ها به سبک سریال‌های ترکیه‌ای، نوع دیالوگ‌ها و حتی شکل رابطه آدم‌ها مورد نقد است. همچنین به منفعل بودن زنان در این سریال نیز نقد وارد است و با اینکه به‌نظر می‌رسد تحصیلاتی دارند و در سطوح بالای اجتماعی هستند، ولی درواقع آدم‌هایی هستند که یا اختیاری از خودشان ندارند یا مثل «رستا» به شکل بلاهت‎واری متوجه حقایق نیستند و نمی‌دانند در ابتدایی‌ترین حالت‌ها چه واکنش‌هایی از خودشان بروز دهند؛ یا مثل «آوا» بدجنس‌اند و توطئه‌هایی می‌چینند که بعید است در واقعیت چنین اعمالی از کسی سربزند و کسی علیه نزدیک‌ترین عزیزانش چنین کارهایی کند. و اما مثلا در سریال «هم‌گناه» با کاراکترهای خاص‌تری از زنان روبه‌رو هستیم و جنس روابط در این سریال با همه متفاوت و نامأنوس بودن اما قابل باور هستند. کلا در «هم‌گناه» زنانی راه پیدا کرده‌اند که شاید در اطراف خود با آنها آشنا هستیم اما هرگز در سینما یا سریال ندیده بودیم. و این یکی از نقاط قوت این سریال است. مثل زنی که با پسری به‌مراتب جوان‌تر از خود ازدواج می‌کند، دختری که برای تغییر جنسیت در مقابل خانواده می‌ایستد، دختری که می‌کوشد با پیوستن به خانواده‌ای بزرگ، کمبودها و تنهایی‌های خود را جبران و پرکند.
در سینما تنوع بیشتری داریم؛ خصوصا در سینمای هنروتجربه که رنگ‌بندی متنوع‌تری از زنان حاضر در جامعه دیده می‌شود که این نویدبخش بازنمایی جسارت بار و واقعی‌تری از جامعه ماست. زن‌ها فقط زنانی نیستند که در خانه نشسته‌اند و منفعل‌اند و حرکتی از آنها سر نمی‌زند و فقط منتظرند ببینند مردشان چه کار می‌کند. با آگاهی و تدبیر، نقش مؤثری در محیط اطراف خود دارند. چیزی که در سریال‌ها کمتر دیده می‌شود. اما اینکه چرا مردم این سریال‌ها را دنبال می‌کنند، به‌دلیل جذابیت‌هایی است که در آنها وجود دارد. باید امیدوار بود که سطح انتظار مردم فراتر از اینها برود و مردم هر سریالی را صرفا به این جهت که سرگرمی خوبی است و بازیگران مورد علاقه‌شان در آن بازی می‌کنند، تماشا نکنند.

حاصل عدم‌‌توازن
شاهین شجری‌کهن- منتقد سینما

درباره سریال‌های عامه‌پسند و موجی که این اواخر در شبکه نمایش خانگی به راه افتاده، تقریبا این اجماع بین منتقدان، مخاطبان و اهل سینما وجود دارد که کیفیت این آثار چندان مطلوب نیست و در مواردی حتی بسیار مبتذل، متکی بر کلیشه‌ها، سرهم‌بندی‌شده و دارای قصه‌هایی هستند که بیش از اینکه انسجام روایی و ارزش محتوایی داشته باشند، سوژه‌های اینستاگرامی و جذابِ عامه‌پسند را سر هم کرده‌اند و دارای چند خط دیالوگ هنجارشکن کنجکاوی‌برانگیز برای حساس کردن شاخک‌های جامعه و تصاویر خوش‌آب‌ورنگ از رفاه و روابط تودرتو هستند. این ضعف آشکار و عمومی نیاز به بحث و اثبات و استدلال ندارد. موضوع اصلی این است که در شبکه خانگی تیراژهای میلیونی، رقم‌های میلیاردی و میل به سرمایه‌گذاری در این حوزه نشان می‌دهد که حتما عرضه و تقاضا توازنی دارند که چنین تمایلی برای ورود به این عرضه وجود دارد و مخاطب هم بخشی از خوراک سرگرمی و تفریحش را در این چرخه معیوب پیدا می‌کند. نکته اینجاست که در 4دهه اخیر در محیط فرهنگی ما هرگز توازن وجود نداشته، یعنی ویترین متوازنی پیش روی مخاطب قرار نگرفته است. در یک محیط فرهنگی متوازن همچنان که آثار با ارزش سینمایی و تلویزیونی، تئاترهای جدی و آثار ادبی مهم و تفکربرانگیز را دارید، به همان نسبت آثار عامه‌پسند، کانال‌های مخصوص سرگرمی صرف، سیرک و در کل خوراک فرهنگی بی‌نیاز از تفکر داریم.  ما توازن فرهنگی  در کشور نداریم، چون دو سر طیف قیچی شده؛ نه آثار جدی سینمایی داریم، نه آثار کلاسیک‌مان را بازیابی می‌کنیم، نه تئاتر جدی و پرمغز و پرمحتوایی داریم که در جامعه موج ایجاد کند و از آن سر طیف، نه کانال‌ها و جریان‌های مؤثری داریم که سرگرمی صرف عرضه کنند. در طول چند دهه برای همه‌چیزمان بدیل ساخته‌ایم و سعی کرده‌ایم کپی همه‌چیز را بسازیم و خودمان عرضه کنیم و این برای سال‌ها رویکرد فرهنگی‌مان در کلان‌ترین سطوح بوده است. این وضع در سینما و تلویزیون ما هم وجود دارد. در همه‌جای دنیا این توازن و تنوع محیطی کمک می‌کند به اینکه هیچ‌چیز ناگهان عرصه را در اختیار خودش نگیرد و عرصه‌های دیگر را کم‌رنگ نکند؛ یعنی همانطور که 10درصد فضا اختصاص دارد به کارهای جدی، 10درصد هم به کارهای عامه‌پسند اختصاص دارد. در کشور ما همه‌چیز موجی است، در واقع ما فرهنگ و هنر موجی داریم. یک کار که می‌فروشد، پشت سرش کارهای دیگر ساخته می‌شود و بعد این به چشم می‌آید. آن‌وقت ناظران می‌پرسند در ایران چه خبر است که همه دارند سریال‌های بی‎ارزش و کم‌محتوا می‌بینند؟ و این نشانه اضمحلال و فروپاشی فرهنگی است. این قضیه به‌نظر من ریشه در آن عدم‌انسجام دارد و شاید بهتر باشد با تغییر در سیاست‌های کلی و رویکرد کنترلی که مخصوصا مدیران ارشد خیلی سفت‌وسخت به آن پایبندند و با تعدیل این سختگیری، اجازه بدهیم فضا چندصدایی بشود. کارهای عامه‌پسند و جدی سهم خودشان را از ویترین بگیرند و توازن فرهنگی ایجاد بشود. طبیعتا در این صورت سهم هر یک از این جریان‌ها که همگی هم برای جامعه‌ای سالم لازم هستند، به اندازه خواهد بود و شاهد این تشتت و بی‌تناسبی و آشفتگی فرهنگی نخواهیم بود. به این ترتیب، وضع آنقدر زننده نخواهد شد که سریال‌های بی‌ارزش و مبتذل داعیه‌دار و پرچم‌دار بشوند و عکس‌هایشان از درودیوار آویزان شود و آنهایی که عرصه فرهنگ برایشان جدی است، آزار ببینند یا احساس خطر کنند و بعد بخواهند جلویش را بگیرند. راهکار گریز از این موقعیت محدودیت بیشتر نیست، ایجاد تنوع و رواداری و آزادی بیشتر است.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید