سال تازهرسیدهها
نویسندههای جوان به عرصه ادبیات داستانی ایران وارد شدند
محمد مقدسی
در این سال نویسنده تازهنفسی پا به صحنه ادبیات داستانی ایران گذاشت. احمد اعطا که قبلا تعدادی از داستانهایش را در مجله «امید ایران» چاپ کرده بود، مجموعه داستانی با نام «مول» را منتشر کرد. با درخشش احمد اعطا که بعدها کتابهایش را با نام احمد محمود منتشر میکرد، نسل جدید داستاننویسان ایران پا به عرصه ادبیات داستانی ایران گذاشتند. مول، مجموعهداستانی بود که سایه هدایت و چوبک بر سر آن سنگینی میکرد. محمود هنوز صدا و نگاه منحصربهفرد خود را پیدا نکرده بود و نگاه غالب داستانها بیهودگی و تاریکی بود. شخصیتها هم مستقل و هنرمندانه پرورش نیافته بودند و تنها بازتاب چهره نویسنده در آن زمان بودند. در آن سال، کسی نمیدانست که نویسنده این مجموعه ناپخته، بعدها یکی از بزرگترین رماننویسان ادبیات داستانی ایران خواهد شد. «مردی که در غبار گم شد» نخستین و تنها کتاب داستانی شاعر معروف معاصر ایران، نصرت رحمانی بود. این اثر که ابتدا بهصورت پاورقی منتشر شده بود، داستانی زندگینامهای بود که در 28یادداشت روزانه روایت میشد. حوادث داستان حول عشق ناکام و درگیری قهرمان با اعتیاد میگذشت. تصویر اجتماعیای که رحمانی از جامعه روایت میکرد، یادآور محمد مسعود مرحوم بود اما خبری از عصبیت و ستیز مسعود نبود و جای آنها را مواد مخدر و نشئگی گرفته بود. روحیه شکستخوردگی پس از کودتا هنوز دست از سر نویسندگان و روشنفکران برنداشته بود و هر کدام برای مواجهه با این شکست، راهحلی در داستانهایشان روایت میکردند. عدهای از نویسندگان به تاریخ ایران پناه برده بودند و از دل آن، افسانههای قدیمی را بازآفرینی میکردند. ارسلان پوریا در قالب داستانی، افسانه آرش کمانگیر را روایت میکرد. «آرش شیوا تیر» که زبانی شاعرانه و حماسی داشت، ایران پس از شکست از افراسیاب را توصیف میکرد؛ آرش برای نجات ایران از خدایان اوستایی مدد میگرفت و برای ایران جان میداد. جور دیگر واکنش به دوران شکست، رویکرد انحطاط بود؛ رویکرد نویسندگانی که نه راه دلمردگی را میرفتند، نه در پی تاریخ ایران برای بازیابی غرورشان بودند. آنها بهخاطر سرخوردگی از فضای جامعه، در پی آزادی جنسی در آثارشان میرفتند و آثاری که میآفریدند، کپیهای دستچندم آثار غربی اینچنینی بود که ماندگاری چندانی نداشتند؛ مانند مهین توللی که با مجموعه داستان «سنجاق مروارید» زندگی بیبندوبار زنی را با جزئیات روایت میکرد. اثر دیگر اینچنینی، رمان «قوس و قزح» از نورالله خرازی (نوری) بود. نوری در آثارش از علی دشتی تقلید میکرد و سعی داشت آزادیهای باب روز غربی را در برابر زندگی سنتی شرقی قرار دهد، اما چیزی که در واقع شکل میگرفت تعداد زیادی صحنههای روابط جنسی بدون فرم چشمگیر یا مضمونی ارزشمند بود.