• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 5 مهر 1399
کد مطلب : 111190
+
-

نشان رسول

تیتریک
نشان رسول


سعید مروتی



ـ   جشنواره چهاردهم فجر به روزهای پایانی‌اش رسیده؛ جشنواره‌ای شلوغ با حضور بیش از ۶۰ فیلم ایرانی در 2بخش رقابتی سینمای ایران و فیلم‌های اول و دوم. جشنواره «ضیافت»،«بازمانده»،«بوی پیراهن یوسف»، «برج مینو»، «گبه» و «پدر». ملاقلی‌پور هم با دو فیلم«نجات یافتگان» و «سفر به چزابه»در جشنواره حاضر است؛ فیلم‌هایی که تا روزهای آخر هیچ واکنش و بازخورد خاصی را به همراه نداشته‌اند. نامزد‌های سیمرغ اعلام می‌شوند که در چند رشته بیشتر فنی نام سفر به چزابه به چشم می‌خورد(ملاقلی‌پور نامزد سیمرغ کارگردانی است) و نجات‌یافتگان در هیچ رشته‌ای نامزد نشده. نمایش دو فیلم ملاقلی‌پور برای مطبوعاتی‌ها به آخرین سانس‌های روز آخر جشنواره موکول شده؛ همزمان با برپایی مراسم اختتامیه و نتیجه آن د رسالن نسبتا خلوت سینما فلسطین است. تلاش تمام‌عیار برای دیده‌نشدن فیلم‌های ملاقلی‌پور . در چنین فضایی اول نجات‌یافتگان به نمایش درآمد و چشم‌ها را خیره کرد و بعد سفر به چزابه سیلی دوم را محکم‌تر و قاطع‌تر زد. در این فاصله فیلم پدر بیشتر جوایز اصلی را گرفت ولی آنها که شب ۱۱ اسفند در سینما فلسطین بودند (آن سال جشنواره به‌خاطر مصادف شدن دهه فجر با ‌ماه رمضان و شب‌های قدر 10روز دیرتر از همیشه شروع شده بود) مخاطبان خوش‌اقبالی بودند؛ چون بهترین فیلم‌های جشنواره چهاردهم همین دو فیلم ملاقلی‌پور بودند. در سالی که اتفاقا تعداد فیلم‌های جنگی حاضر در جشنواره به‌دلیل سیاست‌های تشویقی معاونت سینمایی زیاد هم بود، 2نگین جواهر نشان سینمای دفاع‌مقدس مهجور ماندند و نادیده گرفته شدند. این سرنوشت بهترین فیلم‌های ملاقلی‌پور بود که نجات یافتگانش سال‌ها توقیف بود و با تغییر نام، اکران کوتاه و مهجوری را تجربه کرد و سفر به چزابه‌اش هم که فیلم بدون مشکلی به‌نظر می‌رسید، جوری اکران شد که کمتر کسی آن را دید. (فیلم بعدها در نمایش‌های تلویزیونی‌اش دیده‌شد). تولید سخت و اکران بد، ترجیع‌بند بیشتر فیلم‌های ملاقلی‌پور بود؛ کارگردانی که صراحتش خیلی‌ها (از جمله و به‌خصوص مدیران دولتی سینما) را آزار می‌داد و البته آزار می‌دید. فیلمساز شهره به بدخلقی و خشونت کلامی که به‌عنوان یکی از دو کارگردان شاخص سینمای جنگ جایگاهی تثبیت شده داشت ولی برعکس سینماگر هم‌رده‌اش محبوب مدیران و منتقدان نبود؛ همچنان که از چهره جذاب و فتوژنیک و چشم‌های رنگی هم بهره‌ای نبرده بود. سیاست هم نداشت که کجا و چگونه رفتار کند تا دست‌کم راحت‌تر فیلم بسازد و رفیق چندانی هم در مطبوعات نداشت که هوایش را داشته باشند.
ـ   ما اما دوستش داشتیم؛ برای صراحت، صداقت و قریحه نابش. برای عصبیت و خشمش و آن همه احساسی که پشت آن خشونت و عصیانش برای ما مشهود بود ولی به چشم خیلی‌ها نمی‌آمد. فیلم‌هایش گاهی از هجوم حس و حساسیت و عصبیتش آسیب می‌دید و منتقدان در چنین لحظاتی آماده دریدنش بودند.
ـ   داستان ما و آقا رسول با «بلمی به سوی ساحل» شروع شد؛ فیلم پارتیزانی پرهیجان و خوش‌ریتمی که در ایام نوجوانی شیفته‌مان کرد و همکلاسی‌ام رضا لک‌زاده که در کربلای5 شهید شد، تک‌تک پلان‌هایش را حفظ بود. «پرواز در شب» حماسه شکست بود و «افق» تلاشی برای نشان دادن توانایی‌های حرفه‌ای؛ به‌خصوص توانایی ساخت فیلم پرفروش. پایان دهه60 پایان یک دوران با تمام آرمان‌ها و ویژگی‌ها و خصائصش بود. ملاقلی‌پور دوم بعد از جنگ متولد شد و دشمنی‌ها و کینه‌ورزی‌ها با او هم از همین دوران شدت گرفت.
«مجنون» فیلمی نبود که از سازنده «پرواز در شب» و «افق» انتظار‌می‌رفت؛ فیلم اجتماعی تلخی که در نوجوانی بارها و در طول دو‌هفته، تقریبا هر روز در سینما المپیا تماشایش کردم. ربط مجنون با ملاقلی‌پور در مصاحبه فریدون جیرانی با آقا رسول در گزارش فیلم مشخص شد؛ مصاحبه‌ای عجیب که در آن ملاقلی‌پور با صراحت و صداقتی بی‌نظیر در آن دوران، از گذشته‌اش گفته بود. از پدری که در کودکی از دنیا رفته بود و مادری که بچه‌های قد و نیم‌قدش را به سختی بزرگ کرده بود. ملاقلی‌پور برای نخستین بار از علاقه‌اش به کیمیایی گفت و از بزرگ شدن در کوچه‌هایی که پر از علی خوش‌دست بود. ریشه‌های مجنون اینجا بود. با همین مصاحبه داستان ملاقلی‌پور برای ما جدی شد. بعد از آن هرچه ساخت، چه منسجم، چه آشفته، برایمان مهم بود. رسول ملاقلی‌پور وارد دوره تغییر شده بود؛ تغییراتی که تا پایان عمر ادامه یافت، اما چیزهایی در او ثابت ماند. مثل تعلق‌خاطرش به بچه‌های جنگ و آن روحیه عدالت‌طلبی اجتماعی‌اش که در درام‌های تلخ شهری‌اش نمود‌می‌یافت. تصویری که از جنگ در فیلم‌هایش ارائه داد به مرور پیچیده‌تر شد ولی احترام عمیقش به نسل رزمنده‌ای که  ایستاد و از ناموس و وطن در برابر دشمن محافظت کرد، همیشه پابرجا ماند و البته هرگز جنگ را تقدیس نکرد. فیلم‌هایش حکم آینه را دارد و روحیه و حس و حال خالقش را بازتاب می‌دهد. مثل هر فیلمساز غریزی دیگری، فراز‌و‌نشیب در آثارش زیاد بود. آنقدر که بعد از بهترین فیلمش (سفر به چزابه) بدترین فیلم عمرش(کمکم کن) را ‌ساخت. هرچه گذشت ملاقلی‌پور تلخ‌تر شد. «مزرعه پدری»، آخرین فیلم جنگی‌اش، نقطه اوج این تلخی و اندوه عمیق است. اندوه برای از دست رفتن جان‌های شیفته که دوربین ملاقلی‌پور پرپر‌شدنشان را ثبت می‌کرد. شخصیت‌هایی که گرما، خون و هویت داشتند و با ما ماندند برای همیشه.
 ـ   با گذشت حدود ۱۴سال از درگذشت رسول ملاقلی‌پور حالا دیگر می‌شود با قاطعیت گفت او سردار بی‌مثال سینمای جنگ بود؛ سینماگری که در این سرزمین مشابه نداشت و ندارد. با وجود تأثیری که ملاقلی‌پور بر سینماگران نسل بعد از خودش گذاشت(مثل بهرام توکلی در «تنگه ابوقریب») سینمای او دست‌نیافتنی و تکرار‌نشدنی باقی‌ماند. «سفر به چزابه»، «نجات‌یافتگان»، «هیوا»، «قارچ سمی» و «مزرعه پدری» یادگارهای بی‌تکرار سینمای ایران از ۸ سال دفاع‌مقدس، همچنان در قله هستند و دست‌نیافتنی. بهترین لحظه‌های جنگی نفسگیر و تأثیرگذارترین فصل‌های دلیری بهترین فرزندان این سرزمین برای دفاع از وطن را در سینمای گرم و پر‌احساس او دیدیم. در این سال‌های فقدان ملاقلی‌پور، سینمای جنگ به لحاظ امکانات(چیزی که او به سختی به دستش می‌آورد) و تکنیک (که ملاقلی‌پور تسلط چشمگیری بر آن داشت و خوب می‌دانست چگونه خاکریزی که زیر آتش دشمن است را به تصویر بکشد و شب عملیات را جوری دکوپاژ کند که تماشاگر خود را در میانه آتش و خون ببیند) پیشرفت‌های قابل‌ملاحظه‌ای کرده. حتی نگاه ملاقلی‌پور به جنگ هم در این سال‌ها به فیلم‌های دیگر تسری‌یافته. آنچه غایب است امضای شخصی است و فردیتی که فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور را با تمام تفاوت‌هایشان به یکدیگر پیوند می‌داد.
ـ   فیلم‌های دوره اول فیلمسازی ملاقلی‌پور با تمام خام‌دستی‌هایشان، انعکاس صادقانه درک و دریافت او از جنگ بودند. فیلم پارتیزانی «بلمی به سوی ساحل» و فیلم حماسی و قهرمان‌پرورانه «افق» همان قدر برخاسته از دل فیلمساز بودند که فیلم تلخ و تراژیک «پرواز در شب». ملاقلی‌پور در حیطه‌ای بی‌الگو و بدون پشتوانه فیلم‌ساخت. همه تجربه سینمای ایران از فیلمسازی جنگ در تکرار الگوهای فیلم‌های خارجی خلاصه می‌شد، که خوب یا بد، ربطی به جنگی که ملاقلی‌پور از نزدیک دیده بود نداشت. اگر قائل به این موضوع باشیم که سینمای دفاع‌مقدس، ژانر اختصاصی سینمای پس از انقلاب است، رسول را باید یکی از معماران اصلی و آغازگر این ژانر بدانیم؛ سینمایی که با فیلم‌های او شناسنامه پیدا کرد و سال‌ها نادیده گرفته شدن و بی‌مهری و کم‌توجهی هم مانع تلاش‌اش برای ارتقای این ژانر نشد.
 ـ  ترکیب دیریاب قریحه فیلمسازی و تنفس در فضای جبهه در رسول ملاقلی‌پور به تمامی حاضر بود. اغلب فیلمسازان سینمای جنگ، یا اولی را نداشته یا کمتر داشته‌اند، یا از دومی بی‌بهره بوده‌اند. از دل ترکیب قریحه ناب و تجربه هم‌نفسی و همسنگری با رزمندگان است که شاهکاری چون«سفر به چزابه» خلق می‌شود. اینکه فیلمسازی با کمترین اطلاع از مبانی جریان سیال ذهن، منسجم‌ترین روایت سینمای ایران را مبتنی بر این جریان بنا کند، نشانه‌ای است آشکار از قریحه‌ای ناب و منحصر‌به‌فرد. اندوه ملاقلی‌پور بر از دست رفتن فرزندان ایران، دفاعش از مبانی و خشمش علیه ریاکاری، از اصالت نگاهش می‌آید. فیلم‌هایش امضایی شخصی دارند و برخوردار از کاریزمای خالقشان و بهره‌مند از حس و حالی صادقانه در هنگامه خلق، چونان سندهای تصویری قابل‌اتکا و باورپذیر از ۸سال جنگ مانده‌اند و گرد کهنگی بر پیکرشان ننشسته است.
حدود ۱۴ سال از درگذشت رسول ملاقلی‌پور گذشته و او همچنان زنده‌ترین فیلمساز سینمای جنگ است.


  خوشه‌های خشم 



رسول ملاقلی‌پور در فیلم‌هایش خشونتی را به تصویر می‌کشید که اصالت داشت و عارضی نبود. این خشونت از دل واقعه‌ای که به آن می‌پرداخت بیرون می‌آمد. از دل زیست شخصی و علائقش؛ مثل شیفتگی به سام پکین‌پا که نشانه‌هایی از تاثر و تأثیر از مثلا «صلیب آهنی» یا «این گروه خشن» را می‌شود در چند فیلمش مشاهده کرد. به‌عنوان فیلمسازی که من فردی نیرومندی داشت، هر پدیده‌ای را از زاویه دید خود روایت می‌کرد. سفارش‌پذیر نبود و با سازش میانه‌ای نداشت. خوب یا بد آن چیزی را مقابل دوربینش بازآفرینی می‌کرد که به آن اعتقاد داشت. سرسخت‌ترین منتقدانش هم آیینه‌وار بودن آثارش را تأیید می‌کنند. رسول ملاقلی‌پور با همه خشم و خشونت و عصبیتش، زلال بود. برای اثبات این ادعا، فیلم‌هایش هستند و شهادت می‌دهند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید