• دو شنبه 8 بهمن 1403
  • الإثْنَيْن 27 رجب 1446
  • 2025 Jan 27
پنج شنبه 3 مهر 1399
کد مطلب : 111119
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/G6zA7
+
-

زنان در سینمای جنگ

نام من کیمیاست
سریال کیمیا

سریال کیمیا را جواد افشار کارگردانی کرده و مسعود بهبهانی‌نیا به همراه زهرا پارسافر آن را نوشته‌اند. سریال 110قسمت داشته و از این حیث جزو ۳-۲ سریال اول در فهرست طولانی‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی ایران است. سریال در لوکیشن‌هایی چون تهران و آبادان و خرمشهر و گرجستان و... فیلمبرداری شده است؛ در واقع شخصیت اصلی سریال، دختری به نام کیمیاست که در سه فصل، زندگی او روایت می‌شود؛ روزگار قبل از انقلاب و روزگار انقلاب و جنگ و روزگار بعد از آن. اما بیشتر بخش‌های این سریال در همان روزگار جنگ اتفاق می‌افتد و به واقع اگر فصل میانه این مجموعه را حذف کنید، دیگر زمان پایانی آن را هم نمی‌توانید دنبال کنید. بازیگرانی چون مهراوه شریفی‌نیا، پوریا پورسرخ، مهدی پاکدل، آزیتا حاجیان، حسن پورشیرازی، رضا کیانیان و... نیز در آن ایفای نقش کرده‌اند. با اینکه نقدهایی به این سریال هم وارد بود، ولی باید آن را بازتاب وقایع تاریخ معاصر و مخصوصاً جنگ تحمیلی، در زندگی و نگرش یک زن ایرانی دانست؛ زنی به نام کیمیا پارسا. او در میانه اتفاقات هولناک زندگی خود که بازتابی از وقایع اجتماعی زمانه او نیز هست، سعی می‌کند خودش را به‌عنوان یک زن قوی جا بیندازد؛ هرچند فیلمنامه سریال نتواند این وضعیت را خوب پشتیبانی کند.

صدای آرامش
شیدا

وقتی که درباره زنان و دفاع‌مقدس صحبت می‌کنیم، طبیعی است که پای ماجراهای عاشقانه هم به میان بیاید. درست مثل اتفاقی که در فیلم «شیدا» افتاده است. در واقع در شیدا، دو نقش اصلی به نام‌های فرهاد با ایفای نقش پارسا پیروزفر و شیدا با نقش‌آفرینی لیلا حاتمی را پیش رو داریم. فرهاد که فرزند یک خانواده مرفه است، برخلاف رضایت خانواده به جبهه رفته است. پدر او سعی می‌کند حالا که پسرش به جنگ رفته، دست‌کم در یک پادگان دور از خاکریزهای خط مقدم او را مستقر کند. اما فرهاد بعد از دوره آموزشی به‌صورت ناگهانی به جبهه و خط مقدم می‌رود. همین‌جاست که بینایی‌اش را به‌طور موقت از دست می‌دهد. در بیمارستان، شیدا فاطمی، در نقش پرستار، برای او قرآن می‌خواند تا آرام‌اش کند. همین صدا و همین قرائت قرآن است که باعث می‌شود تا رابطه‌ای عاطفی و معنوی بین این دو شکل بگیرد. فرهاد به‌شدت راغب است که صاحب این صوت و آرامش را ببیند. لیلا حاتمی به قدری در این نقش خوب ظاهر شد که حتی در هفدهمین جشنواره فیلم فجر، نامزد دریافت جایزه بهترین نقش اول زن هم شد. فیلم شیدا را کمال تبریزی کارگردانی
کرده است.

رنج بزرگ
گیلانه


فیلمی درخشان از رخشان بنی‌اعتماد و محسن عبدالوهاب. نمی‌دانیم این اثر سینمایی درخشان را باید اثری ضد‌جنگ بدانیم یا اثری صلح‌محورانه. در این فیلم، فاطمه معتمدآریا یک ایفای نقش بی‌نقص را در کنار بهرام رادان و باران کوثری تجربه کرده است؛ ایفای نقشی که او را نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم فجر هم کرد. فیلم در واقع درباره تبعات منفی جنگ است. گیلانه، پسری دارد به نام اسماعیل که همه امید مادرانه‌اش را برای روزهای پیری و کوری به او بسته است و او را، حلال همه مشکل‌ها تصور می‌کند. تا اینکه اسماعیل راهی جبهه شده و بعد از مدتی بر می‌گردد؛ اما یک پسر جانباز که چیزی از جوانی و قدرت او باقی نمانده است. گیلانه حالا، باید بار پسرش را هم به دوش بکشد و همین، باعث می‌شود تا این فیلم سینمایی به پیش برود؛ لحظه‌های رنج و ناامیدی مادری که همه امیدش را در پسرش جمع کرده بود و حالا، امیدش ناامید شده. این فیلم، اثری درخشان در رنج‌های مادرانی است که به ناحق، از جنگی که به آنها تحمیل شد، ضربه خوردند. حال اسماعیل روزبه‌روز بدتر می‌شود و این گیلانه است که خودش را به آب و آتش می‌زند تا شاید بتواند کاری برایش بکند.

زادگاه من
روبان قرمز

یکی از خاص‌ترین فیلم‌های دفاع‌مقدس را باید و قطعاً همین «روبان قرمز» ابراهیم حاتمی‌کیا بدانیم؛ فیلمی که با حضور ۳ شخصیت اصلی و در لوکیشنی که سخت در آن می‌شود قصه‌ای را روایت کرد، قصه‌ای را چنان روایت می‌کند که تا پایان فیلم، نتوانید از دنبال‌کردنش دست بکشید. آزیتا حاجیان در این فیلم به قدری عالی نقش ایفا کرده که جایزه بهترین بازیگر نقش اول بین‌الملل جشنواره فجر را هم گرفته است. فیلم درباره محبوبه، زن جوان جنگ‌زده‌ای است که سال‌ها پیش زادگاه خودش را ترک کرده بود. او حالا به مزرعه پدری‌اش در جنوب کشور بازگشته تا ببیند که ارث پدری باقیمانده برایش چیست و می‌بیند که مزرعه پدری آنها محصور در میان روبان‌های قرمز است. آنجا داوود، با بازیگری پرویز پرستویی، را می‌بیند که از پایان جنگ سرگرم خنثی‌کردن مین‌های کارگذاشته شده در این منطقه است. جمعه، مرد افغانی که رضا کیانیان ایفای نقش آن را عهده‌دار شده است نیز نگهبان گورستان تانک‌هاست. محبوبه به زادگاهش برگشته تا ریشه‌ها و خاطراتش را دنبال کند. با اینکه ۲ بازیگر قدرتمند دیگر هم در کنارش حضور دارند، اما همه‌‌چیز با حضور او به هم می‌ریزد. او به واقع دنبال آرامش و گنجی است که در خواب دیده است.

سفر در زمان
 برج مینو

بیشتر فیلم‌هایی که در آنها به نقش زن در دفاع‌مقدس پرداخته شده، متعلق به حاتمی‌کیا و ملاقلی‌پور هستند. حاتمی‌کیا در سال1374 نیز، فیلمی دیگر با موضوع بازگشت به گذشته و خاطرات دفاع‌مقدس ساخته است؛ به نام برج مینو. در فیلم  زوج نیکی کریمی و علی مصفا نقش‌آفرینی کرده‌اند. از نکات جالب فیلم، آن است که بهرام بیضایی عنوان سرپرست تدوین را داشته است؛ امری که الان شاید کمی برای ما عجیب به‌نظر برسد. فیلم در سال1375 اکران شده است. ماجرا، درباره مینو است. او به تازگی با موسی ازدواج کرده و در حال جابه‌جایی اسباب زندگی و جهیزیه خود در خانه جدید است. تا اینکه نامه‌ای به موسی می‌رسد. او باید به جزیره مینو رفته و دکل ققنوس را در این جزیره جمع کند. موسی رغبتی به انجام این کار ندارد و می‌خواهد که جنگ را در ذهنش تمام‌شده بداند. او دوست دارد برای‌ ماه عسل به اصفهان برود. اما این حرکت اتفاق می‌افتد، به‌دلیل اصرار مینو. فیلم در جزیره مینو، به زمان جنگ برگشت می‌خورد؛ به زمانی که موسی با منصور برادر مینو که در جنگ شهید شده، در حال ساخت دکلی برای شناسایی بودند.

فریاد در کولاک
 اشک سرما

این فیلم را، باید به واقع فیلمی ضد‌جنگ هم بدانیم. فیلم را عزیزالله حمیدنژاد کارگردانی کرده و پارسا پیروزفر و گلشیفته فراهانی هم که نقش‌آفرینان اصلی آن بوده‌اند. تدوین آن نیز کار هایده صفی‌یاری است که از تدوینگران معتبر سینمای ایران است. فیلم در سال1382 ساخته شده و در کردستان ایران اتفاق می‌افتد. زمان آن هم که به جنگ ایران و عراق برمی‌گردد. در درگیری‌های کردستان، کومله بخش‌هایی از منطقه را مین‌گذاری کرده و افراد زیادی بر اثر این مین‌کاری‌ها کشته می‌شوند. کاوه کیانی، تنها 4‌ماه از خدمت سربازی‌اش باقی مانده. او که در خنثی‌سازی مین‌ حرفه‌ای است،
برای این مأموریت خطرناک انتخاب می‌شود. در ابتدای امر هم مدام به او می‌گویند که نباید با محلی‌ها ارتباط بگیرد و ممکن است جاسوسی در میان باشد و شبیه این. او در مأموریت خودش با دختر چوپانی به‌نام روناک آشنا می‌شود که در واقع برای کشتن او آمده است و از سوی یک گروه معاند این مأموریت را یافته. در نهایت روزی، آنها دچار سرما و کولاک شده و به غاری پناه می‌برند. دست و پای روناک یخ می‌زند. اشک سرما را باید یکی از آن خاص‌ترین نگاه‌ها به جایگاه زن در جنگ بدانیم.

هویت گمشده
 سریال خاک سرخ


ابراهیم حاتمی‌کیا در سریال «خاک سرخ»، همان دغدغه‌های همیشگی‌ خودش در حوزه دفاع‌مقدس و مسائل مربوط به آن را دنبال کرده. یک درام جنگی که در زمان خودش، حسابی تماشاگران عام را پای گیرنده‌های خودش نشاند. این سریال با هنرنمایی بازیگرانی چون پرویز پرستویی و مهتاب کرامتی و حبیب رضایی و لاله اسکندری و بهناز جعفری و... به تلویزیون آمد و البته با آهنگسازی محمدرضا علیقلی. ایده اصلی فیلم نیز برگرفته از ایده‌ای رایج بود؛ ناگهان یک نفر متوجه می‌شود که خانواده‌اش، همان خانواده‌ای که او را بزرگ کرده‌اند یا در آن بالیده است نیستند و در نتیجه دچار گسست هویتی می‌شود. حاتمی‌کیا در این سریال، به خوبی توانسته این اتفاق را روایت کرده و به سرانجام برساند. این سریال در سال 1381از شبکه اول تلویزیون پخش شد. سریال، درباره لیلاست؛ دختری که سال‌ها قبل از انقلاب از خانواده‌اش جدا شده و حالا متوجه شده که خانواده اصلی‌اش کجا هستند. لیلا در شب عروسی‌اش متوجه این قضیه شده و راغب است که به‌دنبال هویت اصلی‌اش بگردد. به همین دلیل با همسرش راهی خرمشهر می‌شود. همسرش در بمباران‌ها جانش را از دست می‌دهد. او در شهری غریب، ولی سخت آشنا، دنبال مادر و پدرش می‌گردد و سرانجام نیز آنها را پیدا می‌کند.

تا آخرین رمق
نجات‌یافتگان

فیلمی دیگر از زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور؛ با بازی عاطفه رضوی و علی یعقوب‌زاده و جمشید اسماعیل‌خانی و... . موسیقی اثر هم کار علیقلی است. ایده پرستاران جنگ، ایده‌ای خوب است؛ زنانی که برای نگهداری از رزمندگان مجروح و کمک به آنها راهی جبهه‌ها شده‌اند. اما ملاقلی‌پور برای اینکه فیلمش بیشتر دیده شود و سینمایی‌تر باشد، یک پرستار زن را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد. فیلم در یک بیمارستان صحرایی دنبال می‌شود. بیماران به همراه مددکاران و پزشکان، بعد از بمباران عراقی‌ها راهی مریوان می‌شوند. در بین راه آمبولانس دچار حمله شده و راننده و چند تن از مجروحان شهید می‌شوند. تنها مددکاری به‌نام مریم و مجروحی جنگی به نام رضا زنده می‌مانند. رضا قطع‌نخاع شده، ولی مریم او را به برانکارد می‌بندد و راه می‌افتد. بین راه دیالوگ‌هایی اتفاق می‌افتد؛ از طعنه و کنایه مریم به رضا تا گفت‌وگوهای بعدی. در میانه راه سربازی عراقی به‌دست رضا کشته می‌شود. پدر سرباز هم که در ابتدا می‌خواسته به آنها آب برساند، قصد حمله می‌کند. اما نظرش عوض شده و به آنها کمک می‌کند. این فیلم در واقع، بازتاب جنگ در واکنش‌های یک مددکار زن است که به خوبی توسط ملاقلی‌پور روایت شده است.

چشم انتظار اسیران
بوی پیراهن یوسف

این یکی هم البته آهنگش از خودش به‌شدت معروف‌تر شده است؛ کاری از مجید انتظامی؛ طوری که گاه و بیگاه در برنامه‌های ریز و درشت، از آن استفاده می‌شود. نقش اول فیلم کیست؟ علی نصیریان. اما بیراه نیست اگر بگوییم که فیلم، حول نیکی کریمی می‌چرخد و اوست که دارد همه‌‌چیز را به هم وصل می‌کند. هرچند که شاید هم بتوان ادعا کرد که نقش این دو، شانه به شانه هم پیش می‌رود. اما این نیکی کریمی است که از خارج کشور می‌آید و دنبال برادرش و نیمه‌گمشده‌اش می‌گردد. در مسیر همین هدف است که با علی نصیریان آشنا می‌شود. نصیریان نیز فرزندی گمشده دارد. دایی غفور، همان راننده تاکسی فرودگاه که نصیریان نقش‌اش را بازی می‌کند، باید باور کند که پسرش یوسف به شهادت رسیده؛ چرا که همه نشانه‌ها از این امر سخن می‌گوید. او حتی پلاک یوسف را که در شکم یک کوسه یافته‌اند، باور ندارد. تا اینکه در مسیر کاری‌اش با شیرین، با بازیگری نیکی کریمی، آشنا می‌شود. خسرو، نام برادر شیرین است که برای یافتنش از اروپا به ایران آمده. خسرو در واقع شهید شده، ولی همرزم او نمی‌تواند حقیقت را به شیرین بگوید. آنها سرانجام یوسف را پیدا می‌کنند.

برای سمیره
 روز سوم

یکی از فیلم‌های تحسین شده محمدحسین لطیفی را باید روز سوم بدانیم؛ فیلمی پرچهره با موضوع دفاع‌مقدس  که اتفاقاً غیرکلیشه‌ای از کار درآمده است. در فیلم پوریا پورسرخ، باران کوثری، حامد بهداد، برزو ارجمند و... ایفای نقش کرده‌اند. موضوع، درباره روزهای آخر مقاومت در بخش غربی خرمشهر است. سمیره و رضا، خواهر و برادری هستند که با باقی شهروندان خرمشهری دارند مقاومت می‌کنند. حلقه محاصره تنگ‌تر می‌شود و پای سمیره هم شکسته است. در نتیجه او را در خانه باقی می‌گذارند، در موقعیتی خاص با مقداری غذا. در واقع تصمیم می‌گیرند او را خاک کنند تا عراقی‌ها متوجه‌اش نشوند. بچه‌های خرمشهر تصمیم می‌گیرند که شب برگردند و او را همراه ببرند. خواستگار قدیمی سمیره هم که حالا به عراقی‌ها پیوسته، به خرمشهر آمده و خانه آنها را اشغال می‌کند. رضا و دوستانش برای نجات سمیره، جانشان را از دست می‌دهند. در این فیلم، سمیره نمادی از ایران است. گفته می‌شود که این فیلم، از یک ماجرای واقعی برداشت شده است. فیلم، روایتی غیرکلیشه‌ای از دفاع‌مقدس دارد و در روایت خود، دچار لکنت هم نشده است. هرچند که برخی منطق باقی ماندن سمیره را چندان باورپذیر نمی‌دانند اما در نهایت اینجا عالم هنر است.

نوستالژی دهه
سریال گل پامچال

البته شاید بیشتر از خود سریال، آهنگ آن باشد که مشهور شده؛ آهنگی که برای ابتدای دهه 70، یک سنت‌شکنی خاص بود و حتی به قدری مورد توجه قرار گرفت که در ساعت‌های زنگ تفریح و جشن‌ها در مدارس و... پخش می‌شد. سریال «گل پامچال»، در زمان خود سر و صدای زیادی به پا کرد و بهترین سریال سال هم لقب گرفت. محمدعلی طالبی، کارگردان و کامبوزیا پرتوی هم نویسنده‌اش بود. بازیگرانی چون فاطمه معتمدآریا و ستاره جعفری و داوود رشیدی و کیومرث ملک‌مطیعی و... هم در آن ایفای نقش کردند. موسیقی فیلم هم که اثر محمدرضا علیقلی بود. این سریال که محصول گروه تلویزیون شاهد بود، از شبکه اول سیما پخش شد. هنوز هم خیلی‌ها این سریال را به یاد دارند و به نوعی جزو نوستالژی‌های سن و سال‌دارها قرار گرفته است. این فیلم نیز چون باشو غریبه کوچک، از جنوب به شمال کشور می‌رسد. در واقع داستان، درباره دختری به نام لیلاست که زادگاهش مورد بمباران شدید قرار گرفته و همه اهالی و اعضای خانواده‌اش شهید می‌شوند. او هم به ناچار به پیرمردی پناه می‌برد تا بتواند کمکش کند که خواهرش را پیدا کند. آنها برای پیداکردن خواهر لیلا سر از شمال کشور در می‌آورند و باقی ماجرا.70

در انتظار گمشدگان
   بوسیدن روی ماه

این فیلم مادرانه دفاع‌مقدسی هم، به واقع در بستر همان گره محبوب فیلمسازان دفاع‌مقدس اتفاق می‌افتد؛ مادران چشم‌انتظار. البته این سوژه و ایده، ضمن اینکه خیلی خوب است ولی روایت و ساخت آن نیز به همین نسبت سخت است. به نوعی یک سهل و ممتنع است که هر کسی شاید از عهده‌اش برنیاید. اما فیلمسازی همایون اسعدیان و تدوین هایده صفی‌یاری، باعث شده است تا «بوسیدن روی ماه»، در روایت این موضوع خاص هیچ لکنت زبانی نداشته باشد و با شفافیت هر چه تمام‌تر این قصه را به روایت بنشیند. موضوع، زندگی احترام‌السادات و فروغ است که دو مادر سالخورده در همسایگی هم هستند که سال‌هاست چشم‌انتظار فرزندان به جنگ رفته خود هستند. به واقع این غم بزرگ، باعث نزدیکی بیشتر و عمیق‌تر این دو به هم شده است. هر هفته هم به ستاد شهدا می‌روند تا شاید که خبری از دردانه‌هایشان به‌دست بیاورند. تا اینکه احترام‌السادات یک روز به تنهایی به ستاد شهدا رفته و متوجه می‌شود که جسد پسرش پیدا شده و بازگشته است. اما او می‌خواهد که به فروغ، بگوید که این جسد، پیکر فرزند گمشده اوست. چرا که فروغ سرطان دارد و چند صباحی بیشتر زنده نیست. چه گره‌ای
دراماتیک‌تر از این؟

خانواده‌ها و جنگ
ویلایی‌ها


این فیلم را، یک کارگردان زن ساخته است؛ کارگردان زنی که البته «ویلایی‌ها» را باید بهترین اثر او بدانیم. فیلم کاملاً در حوزه رویکرد زنان و دفاع‌مقدس می‌گذرد. اصلاً فیلم درباره زنان دفاع‌مقدس است؛ زنانی که همراه با مردان خود به شهرکی در اطراف اندیمشک آمده‌اند تا هم به کارهای پشت جبهه کمک کنند، هم در کنار هم باشند و هم اینکه نزدیک به مردان خود باشند و بتوانند آنها را در فاصله زمانی کمتری ببینند. در این فیلم بازیگرانی چون طناز طباطبایی، پریناز ایزدیار، آناهیتا افشار، علی شادمان، صابر ابر، ثریا قاسمی و... ایفای نقش کرده‌اند. ویلایی‌ها، به‌عنوان یک فیلم با نگاه اجتماعی به جنگ، در زمان ارائه و نیز در جشنواره فیلم فجر تحسین‌های زیادی را برانگیخت. اساساً اسم فیلم از شهرکی ویلایی در اطراف اندیمشک گرفته شده است؛ جایی که پیش از انقلاب محل سکونت کارگران پیمانکار راه‌آهن جنوب بود. به واقع بیننده در این اثر، به ژرفنای زندگی این خانواده‌ها می‌رود؛ خانواده‌هایی که همه مدل شخصیت و رویکرد و نگاه فرهنگی و اجتماعی هم داخل آنها هست. پس نگاه ما به جنگ  را کمی دچار کلیشه‌شکنی می‌کند؛ نگاهی که زن‌ها دارند برای ما روایت می‌کنند؛ درباره زنان دفاع‌مقدس.

او یک مادر بود
شیار 143

این فیلم هم اثری است که از زنان دفاع‌مقدس روایت می‌کند. به همین‌خاطر است که به‌شدت فیلمی زنانه و البته مادرانه از آب در آمده است. به راستی که مهری بالاتر از مهر مادرانه در جهان نمی‌توان یافت؛ مهری که همه واقعیت‌ها را به نفع خودش عوض می‌کند. ماجرا درباره مادران چشم به راه عزیز است. اساساً چشم به‌راه‌بودن عزیز، جزو گره‌های داستانی دراماتیک در ادبیات داستانی و سینمای ما بوده و هست. به همین دلیل است که از این دست آثار سینمایی زیاد می‌بینیم. در «شیار 143»، مادری را مشاهده می‌کنیم که متعلق به روستایی دورافتاده از حوالی کرمان است. اما این مادر، چه چیزی می‌تواند برای روایت داشته باشد؟ به‌خاطر باید داشته باشید که جزئی‌ترین احساسات آدمی، قابلیت تبدیل‌شدن به کلان‌ترین احساسات هنری را دارد. او منتظر پسر خود است؛ پسری که می‌گویند مفقودالاثر و مفقودالجسد است. اما مگر مادر می‌تواند این حرف‌ها را باور کند؟ او رادیویی به‌خود بسته و مدام اخبار آزادی اسرای ایران و عراق را دنبال می‌کند تا نشانه‌ای پیدا کند. زمانه می‌گذرد ولی مهر او کم نمی‌شود. همه اهالی روستا و کسانی که درگیر خبر آوردن و بردن از اسرا و جانبازان و... هستند، مستأصل شده‌اند.

همه فرزندان من
باشو، غریبه کوچک


«باشو، غریبه کوچک» در لوکیشن‌های دفاع‌مقدسی اتفاق نمی‌افتد اما از آنجا که جنگ، تنها مرزنشینان و سربازان را درگیر خودش نمی‌کند و یک جغرافیا با آن درگیر خواهند بود، پس می‌توانیم یکی از فیلم‌های شاخص با رویکرد زنان و دفاع‌مقدس را همین اثر بدانیم. هرچند برخی دوست دارند این اثر را، فیلمی ضد‌جنگ تلقی کنند که حالا اینها بحث‌هایی دیگر است و جایش در اینجا نیست. اما در این فیلم، ما با هنرنمایی بی‌بدیل سوسن تسلیمی روبه‌رو هستیم که می‌خواهد مادرانگی در جنگ را به رخ بکشد. طبیعی است که نمی‌توان انتظار داشت همه زنانی که به نوعی درگیر دفاع‌مقدس بوده‌اند، به یک سبک و یک نوع و مدل واکنش نشان بدهند. طبیعی است که تاریخچه شخصی هر کدام از این زنان، باعث می‌شود تا هر نقشی، بازتاب انحصاری خودش را داشته باشد. در فیلم باشو... ، شاهدیم که کودکی جنگ‌زده که نمی‌تواند به زبان فارسی صحبت کند، به اشتباه سوار بر یک کامیون، خوابش برده و سر از شمال کشور درمی‌آورد. تا همین‌جا هم یک تضاد منحصر به فرد هنری اتفاق افتاده. بعد از آن است که این تضاد و گره، آرام‌آرام رفع شده و تبدیل به یک فرایند عادی می‌شود؛ با پذیرش و مبارزه سوسن تسلیمی.

مهر مادری
کیمیا


قاعدتاً می‌دانیم که می‌دانید این اثر، با سریال کیمیا فرق می‌کند. در واقع کیمیایی که در حوزه سینما از آن صحبت می‌کنیم، فیلمی است که احمدرضا درویش کارگردانی کرده و بازیگرانی چون خسرو شکیبایی و بیتا فرهی و رضا کیانیان در آن هنرنمایی کرده‌اند. اما رویکرد اصلی این فیلم چیست؟ در واقع شخصیت‌های اصلی را باید رضا و شکوه و البته کیمیا بدانیم. غالب فیلم هم که درباره کیمیا و شکوه است و شیوه کنارآمدن شکوه با این واقعیت جدید. هرچند  از شخصیت رضا به‌عنوان یک مرد، انتظار خاصی نمی‌رود؛ انتظار می‌رود که بتواند به‌گونه‌ای با این ماجرا کنار بیاید. کیمیا، فرزند رضاست. رضا اهل خرمشهر بود که در زمان جنگ، همسر باردارش را به بیمارستان رساند و بعد، اسیر شد. همسر رضا هم موقع به دنیاآوردن کیمیا از دنیا رفت و این نوزاد تنها، با تقدیر شکوه، این جراح کارآزموده گره خورد. حالا سال‌ها گذشته و کیمیا به مدرسه می‌رود. رضا اما از اسارت بازگشته و فهمیده همه اعضای خانواده‌اش کشته شده‌اند، جز کیمیا. سرانجام حس مادرانگی کیمیا، رضا را وادار به کرنش می‌کند و عزیز دلش را به مادرانه‌های او می‌سپارد و برای همیشه می‌رود.

بازگشت به گذشته
هیوا

فیلمی دیگر درباره زنان و دفاع‌مقدس، به اسم «هیوا» که کاری از رسول ملاقلی‌پور است. در این فیلم گلچهره سجادیه، جمشید هاشم‌پور، آتیلا پسیانی و... ایفای نقش کرده‌اند. موسیقی اثر هم کار فریدون شهبازیان است. فیلم را خود ملاقلی‌پور نویسندگی کرده است. فیلم درباره همسر یک رزمنده است که او را در میانه جنگ از دست داده است. البته همسرش مفقودشده و خبری از او در دست نیست. هیوا اکبری تصمیم می‌گیرد که بعد از گذشت 15سال، به مناطق جنگی سری زده و از خانه‌ای که با همسرش در آن زندگی می‌کرد بازدید کند. او خاطراتش را مرور می‌کند و دنبال نشانه‌هاست. دوست حمید، امیر کرمی که حالا سفیر ایران در یکی از کشورهای خارجی است، قصد دارد که با هیوا ازدواج کند. اما هیوا اعتقادی دیگری دارد و نمی‌خواهد باور کند که حمیدش شهید شده. به همین دلیل به جست‌وجوی خودش ادامه می‌دهد. ایده بازگشت به خانه و مزرعه پدری و زادگاه و دنبال نشانه‌ها گشتن و نوستالژی‌بازی، از دیگر ایده‌هایی است که در فیلم‌های جنگی از این دست مشاهده می‌کنیم؛ خطی که در فیلم هیوا از ملاقلی‌پور هم مشاهده می‌شود. این فیلمساز در واقع علاقه زیادی به بازگشت به گذشته در فیلم‌هایش دارد.














 

این خبر را به اشتراک بگذارید