• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
سه شنبه 1 مهر 1399
کد مطلب : 110857
+
-

باده از ما مست شد نه ما ازو

احمد عطایی‌فر، رزمنده دفاع‌مقدس

... اولا جنگ یا در معنای کلی‌تر خشونت، مگر در شرایط اضطرار، بسته به موقعیت و شرایط استثنائی، اخلاقا مجاز و مطلوب نیست. لذا همواره و حتی‌الامکان باید از آن اجتناب کرد... اما یکی از وجوهی که کمتر در ادبیات جنگ تحمیلی به آن پرداخته شده و برای برخی، سوء تفاهماتی را ایجاد کرده، تجربه‌های معنوی و احساسات روحی و روانی متعالی و معرفت‌افزای کم‌نظیری است که برخی ایثارگران و رزمندگان به زبان عامیانه یا برخی اهل معرفت با زبان فنی‌تر گزارش کرده‌اند و برای برخی نخستین تجربه‌های معنوی و والای بدون تکرار عمرشان بوده و انعکاس این احساسات و احوال در رفتارهایی چون ایثار و از خودگذشتگی، خضوع و خشوع و فروتنی، دوستی و شفقت و جانبازی و... در عرصه‌هایی چون احساس آزادی، سبک‌باری، معلق شدن تعلقات و دلبستگی‌های خاکی و پست دنیایی، احساس یکپارچگی و یکی شدن وجودی با کل آفرینش پدیدار شد و تحولات عمیق انسانی و معنوی را برای برخی درپی داشت...
 اما نکته اینکه که برای اذهان جست‌وجوگر و پی‌جوی آن نوستالوژی، تحلیل نشد که ماجرا و علت این بی‌خودی‌ها چه بودند و چگونه می‌توانیم دوباره بازتولیدشان کنیم؟
 کمتر گفته شد و فهمیدیم این تحول احوال برای برخی، محصول توقیق اجباری روح ما بود که در یک بازه زمانی و موقعیتی در جبهه‌ها، در معرکه آتش و خون و در برهوت کویر، به قول مولانا: «اژدهای نفس به برف فراق رفته بود» و از خورشید عراق وکشاکش تعلقات ما و منی و خودخواهی‌های زندگی روزمره دمی ما را دورکرده بود، غبار کینه و خودخواهی و حسد و کبر و... را لحظاتی به اجبار به خفا برده و قلبمان مهیای پراکنش نور و بروز و ظهور خود علوی گردیده بود  و وقتی دوباره به خانه‌هایمان برگشتیم (و شاید سر اینکه حاضر نبودیم برخی از ما به خانه برگردیم فرار از خود بود) این مار نفس دوباره به خورشید عراق آمد، چون اژدهایی دوباره سربرآورد...
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
اما آن سوءتفاهم آن است که برخی، امثال این حقیر، گمان بردند آن نورانیت و صفا و دلخوشی و عرفان از جنگجویی و فضای ذاتی جنگ است و دوباره با جنگ برمی‌گردد و خودآگاه یا ناخوداگاه از این حیث، به بازتولید آن شرایط و حال و هوا از این زاویه برطبل جنگ می‌کوبند و قبحی در آن نمی‌بینند. شاید بازدید از جبهه‌ها برای برخی برنامه‌ریزان و مدیران فرهنگی و دیگران چنین نقش و فونکسیونی را ایفا می‌کند یا مبتنی بر این پیش‌فرض است؛ البته فارغ از کارکردهای مثبت دیگر..... اما توسط متولیان فرهنگی و اجتماعی در عرصه تبلیغ و نشر فرهنگ انسانی و ایثار، این امر کمتر متذکر و به آن پرداخته شده یا می‎توان متذکر شد که هم‌اکنون هم در جهادیم، به قول پیامبر و زبان منظوم مولانا:
بازگشته از جهاد اصغریم / با نبی اندر جهاد اکبریم...
ای شهان کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زان بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست / شیر باطن سخره خرگوش نیست...
سهل دان شیری که صف‌ها بشکند / شیر آن است، آن که خود را بشکند 
 از این زاویه توضیح این امرکه «با شستن چشمان‌مان جور دیگر دیدن» در همین زندگی، آن طراوت‌ها و صفای باطن و لذت‌های معنوی {جبهه} دریافتنی است، ابزار آن را هم داریم، نیازی به چله‌نشینی و هزار یا صد منزل مراحل سیر و سلوک نیست... صادق باش، دروغ نگو، تهمت نزن، آبروی کسی را نبر، حتی مخالف سیاسی‌ات.. با اهل حرمت و همسایه‌ات و اهل مدینه‌ات مهربان باش، شفقت و خضوع و خشوع و نیکخواهی داشته باش، آلت دست هیچ سیاستمداری نشو، شجاع و جسور در گفتن حق باش، مدافع مظلوم باش و تبری از ظالم کن در هر لباسی، زیست ساده داشته باش و..... بعد، همه آن کرامت و بزرگی و نور و عرفان و... که در بیابان‌های کرخه و دشت‌عباس و هویزه و... به توفیق اجباری یافتی، در این غبار نحس و تیره و دل‌آزار زندگی شهری با همه ریاکاری‌ها و تزویر و زور و ظلمش و تعفنش می‌یابی. آن احوالات، ذاتی جنگ و جنگجویی نیست. بودند کسانی که در آن عرصه‌های پیکار و خون که طرفی نبستند و حظی نبردند.... ز آنکه از قرآن بسی گمره شدند.... و باز به‌قول مولانا:
باده در جوشش گدای جوش ماست/ چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد، نه ما ازو / قالب از ما هست شد، نه ما ازو
ما چو زنبوریم و قالب‌ها چو موم / خانه خانه کرده قالب را چو موم

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :