روایت صبوری و استقامت اهالی بریانک در روزهای تلخ موشکباران تهران
زمستان سیاه بریانک
محمدرضا محمدیتاش
قرار آتشبس بود. روزهای آخر اسفند 66 همه مشغول خاتهتکانی شبعید بودند. خانهها از تمیزی برق میزد. اهالی در تدارک استقبال از جشن باستانی نوروز بودند. اما واژه آتشبس فراتر از حد و درک دیکتاتوری صدام بود. او 48 ساعت بعد از اعلام آتشبس با روانه کردن موشکهایش به تهران و محله بریانک قاعده آتشبس را ناجوانمردانه شکست. شکست این آتشبس شب تلخ و سیاه اهالی محله بریانک را طی چند دقیقه با برجای گذاشتن دهها شهید رقم زد. البته بر اساس آمارهای رسمی، 32 شهید از این محله در همان موشکباران تقدیم دفاع از تمامیت ارضی کشور شد. یکباره محله بریانک تبدیل به ویرانهای شد و از خانههایی که برق تمیزیشان چشم را میزد جز تلی از خاکستر باقی نماند. در این گزارش راهی محله بریانک و مسجد امام حسن عسگری(ع) شدیم و با اهالی و کسانی که در جریان موشکباران عزیزانشان به شهادت رسیدند، گفتوگو کردیم.
وقتی صدام آتشبس را شکست
«شنبه شب، دم غروبی دلشوره عجیبی گرفتم. آتشبس اعلام شده بود، اما همچنان قانونی خاموشی در تهران به قوت خود پا برجا بود. دلیل دلشورهام را نمیدانستم. زندگی در حال و هوای جنگ و موشکباران این نگرانیها و دلشورهها را هم اقتضا میکرد. آن موقع من فقط 22 سال داشتم. قرار نبود همه اعضای خانواده دور هم جمع شویم اما...»
«مرتضی حسینپرست» از اهالی محله بریانک و کوچه «برادران رزمجومین» این را میگوید و خاطره تلخ شهادت برادرانش را در شب اصابت موشک در محله بریانک تعریف میکند: «یکشنبه 23 / 12 /66 بود. هنوز یک سال از مرگ پدرم نگذشته بود و علت دور هم جمع شدن ما برای تدارک سالگرد پدر بود. اما آن شب هیچ قراری نداشتیم. ساعت نزدیک 9:30 شب بود که به خانه برگشتم. مادرم تنها بود. بیبرنامهریزی 2 برادر دیگر هم از راه رسیدند. یکی از برادرهایم مجرد بود و دیگری هم همراه همسر و فرزند خردسالش آمدند. در کمتر از 10 دقیقه دور هم جمع شدیم. یکی از برادرهایم به خاطر شیفتکاری غایب بود. به دلیل اعمال قانون خاموشی معمولاً اعضای خانوادهها زیاد دور هم جمع نمیشدند یا اینکه بساط مهمانیها به سرعت جمع میشد.»
آقا مرتضی بنا بر قاعده روزهای جنگ این دورهمی غیرمنتظره را در آن شب تلخ عجیب میدانست. او ادامه میدهد: «سفره شام را پهن کردیم. مادر برای آوردن شام به آشپزخانه رفت و پسر یک سال و نیمه برادرم روی پایم نشسته بود. خانه ما دوطبقه بود. یکدفعه دیدم سقف شکاف عمیقی برداشته است. فقط فکر حفاظت از جان برادرزادهام بودم. محکم در آغوش گرفتمش و به کنج اتاق رفتم تا آوار روی سرش نریزد. دیگر هیچ نفهمیدم. همه این اتفاقات چند ثانیه هم طول نکشید. بعد از یک ساعت متوجه ماجرا شدم. در این حادثه 2 برادرم و همسر برادرم شهید شدند. مادرم که در آشپزخانه بود، دچار شکستگی استخوان شد. زخم جسمیاش خوب شد، اما جراحت روحیاش هرگز.»
وضوی شهادت
31 شهریور 59 هرگز فکرش را نمیکردیم جنگی آغاز خواهد شد که در آن، عزیزان زیادی را در کمترین زمان چه در میدانهای جنگ و چه بر اثر موشکباران شهرها در مقابل چشمانمان از دست میدهیم. شهید «محمدنقی احمدی» یکی از دیگر همسایههای ما در محله بریانک بر اثر موج انفجار موشک به فیض شهید رفیع شهادت نایل آمد. «عباس احمدی» فرزند این شهید با گفتن این جملهها درباره نحوه شهادت پدرش میگوید: «آن شب تلخ هرگز از ذهنم پاک نمیشود. ساعت 10 دقیقه مانده به 10 شب بود. من و پدر و مادرم در خانه بودیم. پدرم لب حوض رفت تا برای نماز خواندن وضو بگیرد، اما موج انفجار موشک جانش را گرفت و خانهمان بر اثر اصابت موشک تبدیل به ویرانه شد.»
شبی که هیچکس نخوابید
«شب موشکباران محله بریانک همراه مرحوم پدرم از وارمین به خانه باز میگشتیم. برای خرید خانه رفته بودیم. 48 ساعت بود که آتش بس اعلام کرده بودند و خیالمان از بابت موشکباران راحت بود. سوار ماشین حوالی کشتارگاه (میدان بهمن فعلی) بودیم که رادیو آژیر قرمز کشید و بلافاصله اعلام کرد تهران موشکباران شده و نخستین موشک به محله بریانک اصابت کرده است. پدرم گفت: علی گاز ماشین رو بگیر زود بریم خونه. «علی کرباسی» از اهالی محله بریانک و مسئول بسیج مسجد امام حسن عسکری(ع) و برادر شهید «دکتر مهدی کرباسی» از شهیدان والفجر 8 که در منطقه فاو به شهادت رسید، با بیان این مطلب سر صحبت را باز میکند و میگوید: «مادر و برادرم در خانه بودند و حسابی نگران بودیم. به سرعت خودمان را به چهارراه رضایی رساندیم. خیابان را بسته بودند. طنابکشیده بودند و به کسی اجازه ورود نمیدادند. رفتم جلو گفتم خانه ما در محدوده اصابت موشک است. دیدم بخشی از خانه ما خراب شده است. جلوتر که رفتم مادرم را دیدم. صورتش پر از خرده شیشه بود. بر اثر موج انفجار در آهنی خانه پیشانی برادرم را شکافته بود و برای درمان راهی بیمارستان شدیم.»
آقای کرباسی با اشاره به همدلی مردم و همسایهها و بسیج برای امدادرسانی، از ماجرای سرقت از خانههای ویران شده یاد میکند: «در ماجرای موشکباران محله بریانک تعداد 3 شهید در بهشتزهرا(س) ثبت شده است. از اول شب تا صبح به امید زنده بودن افراد زیرآوارمانده کسی نخوابید و همه کشتهشدگان را از آوار بیرون کشیدیم. حدود 7 تا 8 خانه با خاک یکسان شد و از آنها جز تلی از خاکستر باقی نمانده بود.»
تا چشم کار میکرد خاکستر و دود بود
مسیر اصابت موشک به محله بریانک از غرب به شرق بود و بر اساس یک قاعده نظامی اگر موشکی به یک محدوده اصابت کند، برای دفعه بعد این اتفاق تکرار نمیشود. «منوچهر ملکی دبیری» از دیگر اهالی کوچه شهید سیار و مسئول هیئت امنای مسجد امام حسن عسکری(ع) با بیان این مطلب تعریف میکند: «ساعت 8 شب روز موشکباران از منزل یکی از بستگان به خانه برگشتیم. یک دفعه شیشههای آشپزخانه ما خرد شد. به همسرم گفتم موشک به محله ما اصابت کرده است، اما دیگر محله ما بر اساس یک قاعده نظامی موشکباران نمیشود. مادرم در نزدیکی ما ساکن بود و نگران او شدم. از خانه که بیرون زدم تا چشم کار میکرد، خاکستر و دود بود. سعی کردیم با همکاری نیروهایی بسیج و همچنین کمک گرفتن از اهالی مسجد امام حسن مجتبی(ع) وضعیت محله و همسایهها را ساماندهی کنیم.»به گفته آقای ملکی دبیری، در این حادثه افرادی از خانوادههای سریدار، احمدی، رزم جومین، استوار کشاورز و صدیق به شهادت رسیدند.
شهادت کل یک خانواده
طبق قاعده روزهای جنگ و موشکباران مردم اغلب برای حفظ جان خود به شهرها و روستاهای اطراف تهران سفر میکردند تا از گزند موشک و بمبارانهایگاه و بیگاه جان سالم به در ببرند. «مسعود ستوده» از دیگر شاهدان عینی اصابت موشک به محله بریانک و عضو هیئت امنای مسجد امام حسن عسکری(ع) میگوید: «ساعت 8 شب به تهران رسیدیم. به خیال آتشبس و خاموش شدن سر و صداها در واقع سر خانه و زندگیمان برگشتیم. پدر مرحومم برای خوابیدن آماده میشد. در فاصله چشم برهم زدنی شیشههای خانه شکست و در چشم پسرم ریخت. به سرعت به بیمارستان منقلش کردیم تا آسیب جدی وارد نشود. خانه ما به نسبت خانههای ویرانشده محله صدمه کمی دید و طاق یکی از اتاقها لق شد.»
آقای ستوده در میان شهدای محله به شهادت دستهجمعی خانواده قاجار اشاره میکند و میگوید: «خانواده قاجار شب موشکباران جشن تولد داشتند و اقوام و آشنایانشان از شهرستان مهمان خانهشان بودند. بعد از پایان مراسم جشن تولد که طبق روال آن زمانها به دلیل خاموشی و موشکباران زود به پایان میرسید، یکی از پسرهای خانواده برای تهیه دارو راهی داروخانه میشود که در این فاصله با اصابت موشک به خانه کل اعضای این خانواده شهید میشوند و فقط همین یک پسر از آنها زنده میماند.»
شیشه شکسته بیخ گلوی پسرم
«وقتی موشک به محله بریانک اصابت کرد، حال و هوای محله شبیه فیلمهای ترسناک شد. در آن لحظه هیچ چیزی قابل دیدن نبود. همه دستپاچه و مستاصل دنبال راهی برای حفظ جان بودیم.» «عزیزالله قنبری» این را میگوید و در ادامه تعریف میکند: «خانه ما شمالی بود. بعد از شکستن شیشههای پنجره یک تکه شیشه بزرگ مستقیم روی پتو زیر گلوی پسرم پرت شد، اما خوشبختانه اتفاق تلخی نیفتاد و این بلا رفع شد. همدلی مردم در آن روزها بینظیر بود. برای مثال آقای ملکی دبیری همراه یکی از شیشهبرهای محله در همان روزها راه افتاده بودند در محله و شیشههای شکسته خانه اهالی را تعمیر میکردند.»