کشف دوباره هنر
مجید روانجو_نویسنده و روزنامهنگار
به تماشای فیلمی در قاب سینما یا تلویزیون مینشینیم. از همان ابتدا انتظار نداریم که با روایت تصویری مشحون از هنر هفتم روبهرو شویم. همه ابزارهای خاص این صنعت مدرن به اضافه اندیشهای خلاقانه دست بهدست هم دادهاند تا اثری مفرح، سرگرمکننده و متکی برسلامت قوای مغزی انسان و البته «هنری» پدیدآید. پیداست که چنین اثری نمیتواند و نمیشود سراسر «هنری» باشد. جلوههای متفاوتی از هنر روایی، یا هنر تصویری، یا هنر گفتوگو نویسی یا هنر موسیقیایی ممکن است خود را به منصه ظهور برساند که با تماشای چند باره آن، شاید به صید تماشاگر هوشیار درآید.
به دیدار یک تابلوی نقاشی از بهزاد، فرشچیان، پیکاسو، مونه یا هر نقاش هنرمند دیگری میرویم. خطوط و رنگها و نورهایی که به چشم میآید ماوا و قرارگاه و جلوه گاه هنری است که هنرمند نقاش آن را برای چشمها و اندیشه ما تدارک دیده است. کشف هنر و بیان هنری و درک آن به قدر کفایت به مخاطب آرامش میبخشد و شعف و نگاهش را به جهان اطراف یا دنیای دوردست تلطیف و دیگرگون میکند. قطعه ای شعر از سعدی، حافظ، مولوی، نیما، فروغ، شاملو، سپهری یا هر شاعر واقعا شاعر دیگری میخوانیم یا میشنویم. طبیعی است که همه واژگان بهکار گرفته شده در اثر ادبی بیانکننده جوهر ذاتی هنر در شعر نیست. همیشه بخشی از کار هنرمند، مرهون سعی و ممارست او در به کارگیری انظار و مصالح مورد نیازش است. در هر غزل از سعدی و حافظ و مولوی یا هر شعری از شاعران نوپرداز، چون نیک بنگریم خواهیم دید که چیدمان بسیاری از کلمات در کنار هم، مبین سخنی است منظوم یا منثور و نه شعر. شعر جایی اتفاق میافتد که هنر رخ بنماید و هنر شعر آن جاست که جز به زبان شعر، به زبان دیگری نتوان بیانش کرد.
تصور کنید مرد یا زنی که خوشیها و راحتی زندگی متعارف خود را رها میکند و به جست و جوی طلا یا دیگر زیرخاکیها میرود. او که مجهز به ابزار طلایاب یا فلزیاب است، منطقه مورد نظر را میشناسد. به آنجا میرود. میداند که همه منطقه دربردارنده طلا یا اشیای گرانبها نیست. پس سانتی متر به سانتی متر و وجب به وجب خاک محل را با دستگاه توأم به حوصله و شکیبایی و با چشمانی باز میپوید و میکاود تا بوق و نورچشمک زن طلا یاب اورا خبر دهد که زمین این نقطه را باید شکافت و به حاجت رسید. چارچوب و کلیت کار هنرمند نیز بیشباهت بهکار جوینده طلا نیست. هنرمند که کارش را انجام داد و اثرش را در اختیار مخاطب قرار داد به حکم و اقتضای کار هنری، کنار میرود. از آنجا به بعد کار مخاطب حساس و پروسواس آغاز میشود برای کشف دوباره هنر هنرمند و کژیها و کاستیها و درستیهای کار او.
این سخن را تعمیم دهیم به گنج ور گنجینه خلقت بشری، یعنی انسان. گوهر آفرینش در ذخایر وجودی هر انسانی به ودیعه نهاده شده. تنها انسانی به سعادت حقیقی دست مییابد که هنر و گوهر وجودی خود را کشف میکند و آن را به منصه ظهور میرساند.