انباشته از زندگی
داستان را غریزی مینوشت و با ذات رمان آشنا نبود
علیاکبر شیروانی
1323نخستین کتاب بهآذین با نام «پراکنده» منتشر شد و نویسنده دیگری پا به عرصه گذاشت که یک وجب از کاشهای ما برای رماننویسی ایران کوتاهتر بود. محمود اعتمادزاده که با نام مستعار بهآذین مینوشت، هم تحصیلکرده بود و هم انبانش از تجربههای زندگی پر بود و علاوه بر اینها، ذائقه و ذوق داستاننویسی داشت. اما با این همه، او داستان را غریزی مینوشت و با ذات رمان آشنا نبود و همین باعث شد داستانهایش عامهپسند بماند. گرایشهای مردمی بهآذین، نثر و زبانش را به سمت سادگی سوق میداد که بافت نوشتاری او نشان میدهد آگاهانه به سمت سادهنویسی رفته است و به اقتضای صحنهپردازی، توانایی غنای کلامی را دارد. «دختر رعیت» و «مهره مار» دو اثر بهآذین است که هماهنگی و توازن کامل میان زبان و مضمون در آنها دیده میشود و بعدها نویسندههایی که زمانی متأثر از قلم بهآذین بودند، از این دو اثر بیشتر از دیگر آثارش گرتهبرداری کردند.
«از آن روز تاکنون، خدا را شکر، کار ما بهتر از بهتر شد و قند و شیشه و آهن ما را به جایی رساند که امروز، بازار طهران مثل موم در دست ماست، و به هرسازی که بخواهیم مردم را میرقصانیم و گذشته از اتومبیل و خانه و باغ، یک زن خوشگل و نجیب گیرم آمده که هنوز هیجده سالش تمام نیست و مرا مثل خدا میپرستد و شاید تا سه چهارماه دیگر یک پسر کاکل زری در بغل ما بگذارد. چون سخن او به اینجا رسید چشمانش از شادی درخشید. با دست فربه و سنگینش به پشت من کوفت و گفت: بله آقای سروان... احمدی، نهتنها بازار تهران در دست ماست، بلکه ریش خیلیها هم... بله... خیلیها که پیش مردم عروتیزی دارند و پای حرف که به میان آمد، صدتا محمود نکارنک را سگ در خانهشان هم حساب نمیکنند».