
یادداشت
نینی چشمهای بیقرار معمار عاشق
در سوگ فرهاد احمدی

لیلا گلپایگانی- پژوهشگر معماری
فرهاد احمدی را بیش از همهچیز، عاشق یافتم؛ عاشق در خلق فضا، در خوانش و کشف معنای فضا، عاشق در توجه به جزئیات پدیدهها، در معلمی، در شوندی دائمی و رو به کمال....
این همه شور و شیفتگی را میشد در نینی چشمهای بیقراری که در زوایای روشن و تاریک بناهای تاریخی بهدنبال کشف امکان و معنا میگشت، دید و او این تجلی نور را چه عالمانه به سنت هزارانساله این سرزمین که درپی کشفالمحجوب و نور بود، پیوند میزد.
نگاهی که هر بار به کشفی تازه میرسید، لبخندی بر آن چهره بیقرار مینشاند و شاگردانش را بیدریغ از تحفهای نوبهنو بهرهمند میساخت. و من ندیده بودم کسی چون او چنین زنده و امروزی، چنین سرشار از خلاقیت و شکفتگی معماری ایرانی را «بخواند».معماری برای او نه امری خلاصه شده در ظاهر و کالبد یا ابزاری برای تفاخر در مسابقهها و نه قدبرافراشتن بناها، و نه تکنیسیسم فنباورانهای که در پی کژخوانی مدرنیسم طبیعت و جهان را به مسلخ زیادهخواهی انسان برد، و نه ابزار سرمایه و... بلکه جهان زندگی بود؛ به قول گاستون باشلار، پناهگاه حفاظت و صمیمیت و جایگاه آشکارگی رویدادهای پیدرپی و بیوقفه و مکان آشنایی بیواسطه با جهان. معماری بهمثابه؛ جایگاه افشای جهان.
او که به سنت معماری ایرانی نه نگاهی نوستالژیک و ظاهرگرایانه یا ایدئولوژیک داشت و نه آن را امری متعلق به گذشته و تمامشده میدانست، بلکه آن را ریشهای میدانست که با هر بار رجوعکردن میتوان امکانمندیهای آن را برای امروز کشف کرد. از سوی دیگر او مدرنیته را خوب میشناخت؛ هم در سطح مدرنیسم بهمثابه «یک طرز نگاه»، در مقام روشنگری در سطوح علمی و دینی و فلسفی و هنری، هم بهمثابه وضعیتی که در سبک زندگی و ساختار شعور متعارف رخ داد و هم بهمثابه «ابزارسازی» و مدرنیزاسیون. و این نگاه عمیق و چندوجهی بود که در او بزرگترین آموزه مدرنیته یعنی نقد و پرسشگری را به ودیعه نهاده بود و او زوایای تاریک و روشن آن را در وجوه گوناگون زندگی انسانی و بهویژه معماری بهخوبی درککرده بود. از همین درک و شعور والا بود که منتقد دستکاریهای عظیم تکنیسیستی در طبیعت شده بود و بهجرأت میتوان گفت که ایده و جریان معماری پایدار را فرهاد احمدی در ایران آغاز کرد و پیش برد.
در یکی از کلاسها جملهای گفت بسیار تأثیرگذار که مسیری دیگر برای من گشود: اگر قرار بود نجات دهندهای در جهان مدرن ظهور کند بیش از هر چیز یک فعال محیطزیست میشد و بشریت را از بلایی که بر سر طبیعت آورده، انذار میداد. (نقل به مضمون). این احترام به طبیعت و تیمارداری از زمین را در همه پروژهها و طرحهایش رعایت میکرد و به شاگردانش میآموخت و امکانهای معماری ایرانی را نیز در این راستا کشف میکرد و بهکار میبست. در یکی از کرکسیونهای پروژه به ما گفت: در جهان امروز و با این وضعیت آسیب به طبیعت شاید بهترین معماری، معمارینکردن است. (نقل به مضمون). همین یک جمله را باید بر سر دانشکدههای قارچگونه معماری و اقتصادی زد که راه فربهی بیبنیاد خود را در افزایش و رونق ساختوساز میداند و فرهاد احمدی بهدرستی منتقد این کژکارکردی معماری و فروکاست آن به نما و سیما بود. و بالاخره من فرهاد احمدی را در یک شوندِ دائم و روبهرشد همیشگی و رشید یافتم؛ رشد بهمعنای رسیدن به حقیقت امر یا درستی راه و در تقابل با «غی» بهمعنای جهل و فرورفتن است و رشید بهمعنای کسی که تدابیر او در بستری استوار به غایت و کمال مطلوب میرسد.