• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
چهار شنبه 5 شهریور 1399
کد مطلب : 108620
+
-

3 روایت از

عروس خون

خون‌بس رسمی دیرین است که سال‌های سال زنان را قربانی صلح و پایان اختلاف‌هایی می‌کند که هیچ نقشی در آن نداشته‌اند و طرح ثبت ملی این رسم در فهرست آثار معنوی، خشم زنان طوایف را برمی‌انگیزاند

عروس خون

سیده زهرا عباسی_خبرنگار

 با یک چمدان رخت‌ولباس به خانه بخت می‌رود؛‌ خانه بخت که نه، تو بخوان قربانگاه. چمدان کوچک است و جمع و جور، اما بار هزار سال ماجراهای ناخیر و ریش‌سفیدی‌هایی که همیشه ختم به خیر نمی‌شود را با خود می‌کشد. عروسِ‌ «خون‌بس» حتما زیر بار این رسم می‌شکند. تاوان خون ریخته دیگری را با قلب و جان او می‌دهند. انگار زندگی‌اش تاوان زندگی‌های دیگری باشد. سخت است. جانفرساست. «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می‌خورد و می‌تراشد...» شاید... این پایانی برای انتقام و خونخواهی و خونریزی باشد، اما گویی برای این «شاید» او را قربانی می‌کنند. 

پاسوز برادر
«رقیه» یکی از همین‌هاست که می گویم؛ عروس خون‌بس. 60 سال از روزی که به عنوان «فصل» و در ازای زنده ماندن برادر، زن هفتم «عبدالامام» ‌شد‏، می‌گذرد. زن آرامی است و آن‌قدرها حرفی نمی‌زند. یعنی می‌گوید همه حرف‌ها و سختی‌های زندگی‌ را لابه‌لای روزگار دفن کرده و بعد از مرگ «عبدالامام» دیگر به چیزی فکر نمی‌کند. 
او خود را قربانی تقدیر و سرنوشت می‌داند؛‌ سرنوشتی که ندانم‌کاری برادر برایش رقم زد و دامن او و تنها دخترش را گرفت: «13 سال بیشتر نداشتم. برادرم در یک دعوا و از روی ندانم‌کاری و بچگی‏، پسری از طایفه دیگر را کشت. بزرگان دو طایفه نشستند و تصمیم گرفتند به جای قصاص، دعوا را با خون‌بس خاتمه دهند. سرانجام تصمیم بر این شد که من، یعنی خواهر قاتل به عنوان دیه، زن هفتم عبدالامام از طایفه مقتول شوم.»
بی‌هیچ تشریفات و مانند یک اسیر به خانه مردی رفت که نوه‌هایی هم سن‌و سال او داشت. رابطه زناشویی او و «عبدالامام» به همان شب عروسی ختم شد: «این سرنوشت فصیله‌هاست که کنار گذاشته می‌شوند و تا پایان عمر مانند یک کنیز به خدمت خانواده شوهر در می‌آیند و معمولا اجازه دیدن خانواده‌شان را هم ندارند. من هم همین شرایط را داشتم. تا وقتی عبدالامام زنده بود، کنیزی کل خانواده را می‌کردم. وقتی که او بیمار و زمین‌گیر شد همه رفتند و من و دخترم پرستار او شدیم.»
«رقیه»‌ از کتک خوردن و تحقیر شدن‌ها هم حرفی نمی‌زند. از همه آن سختی‌ها فقط بغضی ته گلویش مانده و سیاهی بر نِفنوف و شِیله (لباس و شال زنان عرب). سیاهی هم اما نمی‌تواند زیبایی چشم‌های طوسی او را در صورت گندم‌گونش پنهان کند. 
آن‌قدر مهربان است که حالا وقتی پسرهای «عبدالامام» گاه‌گاهی به دیدنش می‌آیند، همه‌شان را با روی باز می‌پذیرد. او هیچ‌کس را گناهکار نمی‌داند و معتقد است حتی مردان طایفه مثل شوهرش هم قربانی این رسم غلط بودند و تابع قوانین طایفه. با این همه اما طرح دوباره «خون‌بس» به عنوان اثر فاخر ملی! از سوی دادستان شوش داغ «رقیه» را تازه کرده. 

عروس فراری
«نازار» هم ‌سن و سال «رقیه» نیست. از سال‌های دوری که عروس خون‌بس شده فقط رد سوختگی روی صورتش به یادگار مانده و سایه غمی سنگین روی چشم‌هایش. به سختی و با واسطه راضی به صحبت می‌شود. او در سال‌های جوانی با صورتی که نیمی از آن در تنور خشم طایفه شوهر سوخته بود، از زادگاهش یعنی لرستان فرار کرد و به تهران پناه آورد. 
«نازار» مانند رقیه بعد از عروسی کتک خورد، تحقیر شد و چون بچه‌ای نداشت همه این‌ها برایش سنگین‌تر رقم می‌خورد: «یک روز کار از کتک و تحقیر گذشت. دو سه نفری سرم را گرفتند و داخل تنور بردند. صورتم سوخت،‌ اما جگرم بیشتر. مدتی بعد از این اتفاق بود که تصمیم به فرار گرفتم.»  همه عمر «نازار» خلاصه شد به اتاق محقری که همان سال‌ها به کمک دوستی در تهران اجاره کرد و از ترس آزار و شکنجه‌های طایفه همان‌جا ماند تا موهایش سفید شد. 

این حق من نیست

«پری» سن و سال دختر یا نوه «رقیه» یا «نازار» را دارد؛ متولد 1359. سرنوشت او هم چندان تفاوتی با نسل‌های قبلی که پاخونی (زنی که در ازای دیه به طایفه مقتول داده می‌شود) می‌شدند، ندارد. «پری» 16سال این سختی را با پوست و استخوان درک کرده است و حالا که 4 سال از جدایی‌اش می‌گذرد، به سختی توانسته خود را پیدا کند: «انگار در شهر و جامعه ما، همه قربانی‌ها خفقان گرفته‌اند. زن‌های قربانی به قدری تحت فشارند که گاهی دست به خودکشی می‌زنند، اما نمی‌توانند فریاد بزنند که این حق من نیست.»
«پری» مانند «رقیه» پاخونی نبوده. او برای پیوند صلح میان دو طایفه ازدواج کرده، ‌اما تراژدی زندگی او تفاوتی با پاخونی‌ها ندارد. چه فرقی می‌کند دختر به عنوان دیه‏ به طایفه مقابل برود یا وجه‌المصالحه زمین و آب؟! زندگی برای هر دویشان یک‌جور رقم می‌خورد. یک نفر باید قربانی شود. «پری» هم با همین شرایط تن به ازدواجی ناخواسته داده. خانواده مادری او از طایفه بختیاری و ساکن یک روستا در مسجدسلیمان بودند. در این روستا دو طایفه عرب و بختیاری در کنار هم زندگی می‌کردند و در دعوایی میان آب، دایی «پری» از سوی طایفه عرب کشته می‌شود. 
«پری» روایت می‌کند که طایفه عرب شاهدان قتل یعنی عموها و خانواده پدری او را تهدید می‌کنند و به همین دلیل آن‌ها وقتی پای قانون به میان می‌آید، شهادت نمی‌دهند. خون دایی پایمال می‌شود و بعد از این اتفاق، خانواده مادری با طایفه پدری قطع رابطه می‌کنند: «دایی دوم من هم در جنگ مفقودالاثر شد و همین داغ دایی مقتول را برای خانواده مادری تازه کرد. اختلاف‌ها ادامه داشت. حتی عمویم اجازه ازدواج خواهر بزرگترم را که برای پسرخاله بزرگم ناف‌برون کرده بودند، نداد و معتقد بود به خاطر اختلاف‌ها او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند. سال‌ها گذشت تا اینکه در رشته علوم‌تربیتی در دانشگاه قبول شدم. دخترخاله‌ام هم در همان دانشگاه قبول شد و از روی اسم، من را شناخت. بعد از این دیدار، طایفه مادری پیشنهاد آشتی را مطرح کردند و بعد به خواستگاری من آمدند؛ آن هم برای پسری که به خلافکاری و اعتیاد شهره بود.»

اعتراض یک قربانی
بزرگان خانواده «پری» را تحت فشار می‌گذارند تا با ازدواج خود جلوی اختلاف و کینه دوباره دو طایفه را بگیرد؛‌ صلحی نمادین که با هدف تحقیر طایفه پدری و انتقام برقرار شد و زندگی او را سیاه کرد. او توضیح می‌دهد که بعد از ازدواج انواع و اقسام خشونت‌ها از جمله کتک‏، تحقیر کلامی، بیگاری، حبس در اتاق یا خانه و جلوگیری از دیدار خانواده،‌ تحقیر و سرکوب در روابط زناشویی را تحمل کرده است: «16 سال با این وضع زندگی کردم. یک پسر و یک دختر به دنیا آوردم. از همه دردناک‌تر حمایت مادرم از خانواده‌اش بود به طوری که مادرم تاکید می‌کرد نگذارند من از خانه بیرون یا به خانه پدرم بروم.» این سختی‌ها اما همه درد «پری» نیست. خانواده همسر به او اجازه دیدار پدر بیمارش را نمی‌دهند تا اینکه پدر از دنیا می‌رود و بعد از این اتفاق است که از همه جا دل می‌کند. چند ماه بعد به صورت توافقی از همسرش جدا می‌شود،‌ اما از سال 89 تا 95 همسر با وعده و وعیدهای فراوان او را بلاتکلیف فرزندانش نگه می‌دارد تا بچه‌ها از آب و گل درآیند. تیر خلاص وقتی به زندگی «پری» می‌خورد که پسرخاله دو فرزندش را از او جدا می‌کند و به شهری دیگر می‌برد.  «پری» با وجود همه تحقیرها رنگی از زنانگی به خود ندیده، اما بی‌پروا از زندگی،‌ سختی‌ها و کج‌فهمی‌های تبارش می‌گوید تا دیگر فردی مدعی زندگی خوب و در آرامش پاخونی‌ها نشود. 

طرح دوباره رسمی منسوخ شده
دست تقدیر باشد یا قانون طایفه فرقی نمی‌کند. زن‌هایی مثل «رقیه» یا «پری» کم نیستند. هرچند این روزها کمتر پیش می‌آید زنی از خوزستان، لرستان، چهارمحال و بختیاری، فارس، کهگیلویه و بویراحمد یا ایلام «خون‌بس» یا «فصیله» شود و مردم می‌گویند این رسم ضد زن و غیرانسانی بدون اجبار و به صورت خودجوش در حال منسوخ شدن است. با این وجود طرح گاه به گاه ثبت ملی این رسم در فهرست آثار معنوی، خشم زنان طوایف را برمی‌انگیزاند؛ خشمی که کارشناسان آن را نتیجه سال‌ها خشونت بی حد و مرز علیه زنان می‌دانند. مدیرعامل موسسه بانوان ریحانه یکی از کارشناسانی است که طرح این موضوع را رسمیت دادن به خشونت علیه زنان می‌داند و به همشهری می‌گوید: «در این بدعت اصل بر تحقیر خانواده قاتل بود و چون این ازدواج فقط با هدف زاد و ولد زن برای پیوند خونی بین دو عشیره انجام می‌شد، فرزندان زن هم از تحقیر و شرایط سخت حاکم بر سرنوشت مادر در امان نبودند. طبق این رسم که با قوانین انسانی و اسلامی در تضاد است به دلیل نگاه کالاانگارانه، معاوضه زن به عنوان دیه و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی زن، یک خانواده سالم شکل نمی‌گیرد. زن قربانی است،‌ اما با طرح این بدعت به عنوان یک اثر فاخر معنوی خشونت علیه زنان و دید کالاانگارانه به او به رسمیت شناخته می‌شود که بار منفی بسیار سنگین‌تری از قربانی بودن دارد.» نگرانی فعالان حقوق زن به اعتقاد «عاطفه بروایه» تکرار و گسترش این رسم منسوخ شده نیست، بلکه از دید زنان رسمیت دادن به خون‌بس بازتولید خشونت و تایید ضمنی انواع دیگر خشونت علیه زنان مانند قتل‌های ناموسی  است. بروایه توضیح می‌دهد: «قتل‌های ناموسی و خون‌بس و امثال آن از بارز‌ترین خشونت‌هایی است که علیه زنان اتفاق می‌افتد. وقتی یکی از این گونه‌ها ارزش‌گذاری می‌شود، به بقیه انواع خشونت هم اعتبار می‌دهیم.» او تاکید می‌کند در شرایطی که مواردی چون لایحه حمایت از حقوق زنان، قوانین مرتبط با کودک همسری یا خشونت خانگی بی‌نتیجه مانده طرح چند وقت یک بار ثبت ملی خون‌بس چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ مدیرعامل موسسه بانوان ریحانه از وزارت گردشگری، میراث فرهنگی و صنایع‌دستی هم گلایه می‌کند که چرا هر بار این پرونده را می‌پذیرد و بعد از اعتراض اعلام می‌کند که این رسم ثبت نمی‌شود. نکته مهم دیگر از دید بروایه و بسیاری از زنان قربانی این رسم چون «پری» نگاه دستگاه قضا و تاکید بر حل و فصل پرونده‌های قضایی با قوانین طوایف است و به نظر می‌رسد طرح موضوع خون‌بس از زبان دادستان شوش هم با همین نگاه صورت گرفته باشد. 

  عروس خون ممکن است سال‌های سال دوام بیاورد، اما به اعتقاد خودش همان دم که به عنوان فصل و دیه تقدیم می‌شود، قربانی شده‌ است. آن لحظه، آن روز، آن وقت که با سرنوشت محتوم، گوشه‌نشین خانه‌ای شد که هر خشت و گل و آجرش با خشم و نفرت به او نگاه می‌کرد. آن لحظه، آن روز، آن وقت دیگر او را راحت نمی‌گذارد. یک سوال بی‌جواب سال‌ها به مغز و روح و فکر و جان او می‌چسبد: چرا من؟

«پری» با وجود همه تحقیرها رنگی از زنانگی به خود ندیده، اما بی‌پروا از زندگی،‌ سختی‌ها و کج‌فهمی‌های تبارش می‌گوید تا دیگر فردی مدعی زندگی خوب و در آرامش پاخونی‌ها نشود

در خون‌بس چه می‌گذرد؟
خون‌بس رسمی است که براساس آن وقتی در جریان یک درگیری میان دو طایفه یا خانواده فردی به قتل می‌رسید، به منظور پایان دادن به درگیری‌ها و ایجاد رابطه خویشاوندی یکی از دختران خانواده قاتل به عقد یکی از نزدیکان مقتول درآورده می‌شد. 
شیوه اجرای رسم خون‌بس در میان اقوام مختلف متفاوت است؛ اعراب خوزستان در گذشته 4 زن به عنوان «دیه» به طایفه مقتول می‌دادند؛ یک زن به خانواده مقتول و سه زن دیگر به بقیه طایفه. در عشایر بختیاری و لر اما در ازای هر مقتول، یک زن به ‌علاوه زمین و گاه مقداری پول پرداخت می‌شد. در میان اعراب زنی که به عنوان خون‌بس می‌رود «فصیله» نام دارد که حق و حقوق چندانی از جمله حق طلاق و شیربها ندارد و فقط از طرف شوهر برای او مهریه‌ای تعیین می‌شود.
 اجرای این رسم در میان اقوام و طوایف لرستان، سیستان و بلوچستان، چهارمحال و بختیاری، ایلام، کردستان، کرمانشاه، فارس، بوشهر و گلستان و خوزستان رایج بوده است. سال 91 استان‌های فارس، کهگیلویه و بویراحمد، لرستان و چهارمحال و بختیاری در حال آماده‌سازی پرونده ثبت ملی آیین خون‌بس بودند.


 راهکاری برای حذف خون‌بس 

یک حقوقدان هم هرچند مانند بسیاری از کارشناسان حوزه‌های مختلف با ثبت خون‌بس مخالف است و آن را فضیلتی نمی‌داند که باعث افتخار باشد،‌ اما تاکید می‌کند با توجه به ریشه عمیق اجتماعی این سنت‌ها نمی‌توان با برخورد قهری و اجبار حذف‌شان کرد.  «کامبیز نوروزی» به همشهری می‌گوید: «هرچند عرف‌هایی از نظر حقوقی، اخلاقی و ارزشی در جامعه امروز پسندیده نیستند،‌ اما مانند خون‌بس یا فصل ریشه‌های عمیق اجتماعی دارند. در واقع این عرف‌ و رسم‌ها با توجه به نیازهای زمان خود شکل‌ گرفته‌اند و اتفاقا در زمان خود کارکردهای دقیق و پیچیده‌ای داشتند و می‌توانستند نظم اجتماعی را برقرار کنند. عمر برخی از این رسوم به صدها یا شاید هزاران سال می‌رسد.»  وی می‌افزاید: «معمولا تغییر عرف‌ها از طریق تغییر زمینه‌های تولید همان عرف‌ها باید اتفاق بیافتد. یعنی از لایه‌های زیرین همان جوامع باید برای تغییر اقدام کرد. البته این اتفاق در بسیاری از سنت‌های جامعه افتاده است و درباره خون‌بس هم تا حدودی شاهد از بین رفتن آن هستیم،‌ اما به مخالفان توصیه می‌کنم به جای برخوردهای شتاب‌زده به مواردی از جمله ارتقای سطح فرهنگ و سواد عمومی، توسعه اقتصادی و ... توجه کنند که می‌تواند به تدریج باعث ضعیف شدن و از بین رفتن این عرف‌های غلط شود.»

 «خون‌بس» هیچ‌وقت ثبت ملی نخواهد شد

مدیرکل دفتر ثبت آثار، حفظ و احیای میراث معنوی و طبیعی به همشهری می‌گوید: «از سال 97 مدیر کل دفتر هستم و در این مدت هیچ پرونده‌ای مبنی بر درخواست ثبت ملی خون‌بس در ستاد شورای ثبت دریافت نکرده‌ایم.»
«مصطفی پورعلی» با بیان اینکه مطرح شدن یک پیشنهاد ثبت یعنی ارسال نامه به دفتر، ‌تشکیل پرونده و اعلام وصول آن که چنین موردی اتفاق نیافتاده است، می‌افزاید: «ممکن است موضوع ثبت خون‌بس از سوی افرادی مطرح شود،‌ اما طبق قانون چیزی می‌تواند ثبت شود که با حقوق بشر، محیط‌زیست و ... مغایرت نداشته باشد و از آنجایی که خون‌بس مغایر با حقوق بشر و زنان است، هیچ‌وقت و تحت هیچ شرایطی ثبت نخواهد شد.» صحبت‌های پورعلی مبنی بر مغایرت ثبت خون‌بس با رویه قانونی و کارشناسی دفتر ثبت آثار، حفظ و احیای میراث معنوی و طبیعی در شرایطی مطرح می‌شود که دادستان شوش از درخواست ثبت ملی خون‌بس و فصل در سال ۹۸، پیگیری‌ اولیه و درخواست جمع‌آوری مستندات از فرهیختگان برای ارسال به وزارت گردشگری، میراث فرهنگی و صنایع‌دستی خبر داده بود. با این وجود، شاید بتوان موضوع مغایرت با قانون که پورعلی به آن اشاره می‌کند را فصل‌الخطابی بر همه درخواست‌های بعد از این هم دانست. 

خون‌بس،‌ مغایر کنوانسیون 2003 است

 مدیرکل وقت دفتر ثبت آثار تاریخی و فرهنگی در زمان طرح موضوع ثبت ملی خون‌بس از سوی برخی استان‌ها در سال91 به همشهری می‌گوید:‌ 
« بسیاری از آثار ناملموس در میان اقوام مختلف وجود دارد و برای اقوام ارزشمند و محترم است، اما امکان ثبت آن‌ها در فهرست آثار معنوی یا ناملموس وجود ندارد.» 
«فرهاد نظری» به کنوانسیون 2003 با موضوع پاسداری از میراث ناملموس که مبنای ثبت ملی و بین‌المللی آثار ناملموس است اشاره می‌کند و می‌افزاید: «کنوانسیون 2003 که قوانینی را برای پذیرش آثار و ثبت ملی یا جهانی آن‌ها تعیین کرده است، تاکید می‌کند که یک میراث ناملموس متعلق به هر قوم یا ملتی هر چقدر هم ارزشمند باشد، نباید موجب تخریب محیط‌زیست شود، ضد حقوق بشر باشد، نباید موجب توهین به یک قوم یا فرهنگ یا ملیت دیگر شود و ...»
این کارشناس با استناد به مفاد مطرح شده در کنوانسیون 2003 یونسکو تاکید می‌کند که رسم خون‌بس یا فصل مانند به دلیل اجبار در ازدواج و نادیده گرفتن شخصیت و جایگاه زنان، حتی با وجود قدمت زیاد نمی‌تواند در فهرست آثار ناملموس ثبت 
شود.

این خبر را به اشتراک بگذارید