• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
پنج شنبه 16 فروردین 1397
کد مطلب : 10847
+
-

کاری مردانه در دستان لطیف زنانه

عشق، قصابم کرد!

عشق، قصابم کرد!

عطیه اصغری

حتما گذر خیلی از شما برای خریدن گوشت به قصابی افتاده است. دیدن قصاب مرد در قصابی برای همه عادی است‌ اما اگر وارد مغازه‌ای شوید که قصابش خانم باشد؛ در نگاه اول چه تصوری خواهید داشت؟ حتما مثل ما تعجب می‌کنید که چرا یک خانم وارد شغلی سخت و مردانه با این مشخصات شده است؟ به‌طور اتفاقی با ‌خانم پودات‌ مواجه شدیم که 14سالی است در شمال کشور، مشغول کار در قصابی است. با او هم کلام شده‌ایم تا از شغل و حرفه‌اش برای‌مان حرف بزند. مریم پودات، 40ساله هستم و در شهر زیرآب استان مازندران سکونت دارم. پودات به معنی با احساس است. در خانواده‌ای متوسط و زحمتکش به دنیا آمدم. مادرم خانه‌دار و پدرم قصاب است. 20سالی است با آقای نوروزی ازدواج کرده‌ام. همسرم در قصابی پدرم کار می‌کرد و بسیار مهربان و نجیب بود. وقتی به خواستگاری‌ام آمد، پدرم از هر نظر او را تأیید کرد. به‌نظرم ملاک ازدواج در سال‌های نه‌چندان دور، سادگی و پاکی افراد بود که متأسفانه این روزها دستخوش تغییرات زیادی شده است. با رضایت والدینم با آقای محمد نوروزی ازدواج کرد‌م. براساس رسم و رسومات اصیل مازندرانی، جشن ازدواج ساده‌ای برگزار کردیم و خیلی زود سر خانه و زندگی‌مان رفتیم. با تمام کاستی‌ها و سختی‌ها همیشه در کنار هم با عشق زندگی کردیم. هیچگاه نگذاشتیم‌ سختی‌های روزگار خللی به عشق‌مان وارد کند. ثمره زندگی‌ام، یک دختر و دو پسر است. دخترم دانشجوی مهندسی عمران است و به او افتخار می‌کنم. یکی از پسرانم در کلاس نهم درس می‌خواند و دیگری در کلاس سوم مشغول به تحصیل است. با وجود تمام شیطنت‌های پسرانه‌شان، بسیار مودب و درسخوان هستند و خدا را بابت داشتن فرزندان سالم و همسر خوب شکرگزارم.

 

 

  می‌خواستم یار همسرم باشم


در سال‌های اول زندگی، همسرم شاگرد مغازه بود و به نوعی استقلال و آزادی عمل نداشت. او را تشویق کردم تا کمی جسارت به خرج دهد تا به‌طور مستقل وارد فضای کار قصابی شود. روزهای اول خیلی سخت بود. با دست‌های خالی و مغازه اجاره‌ای، یا علی گفتیم و شروع به‌کار کردیم. فراز و نشیب‌های زیادی را طی کردیم تا بالاخره روی غلتک افتادیم و توانستیم مشتری‌های دائم پیدا کنیم. بعد از اینکه کارمان رونق پیدا کرد، احساس کردم همسرم از کار زیاد، خسته است و بعد از آمدن به منزل حوصله ‌ ندارد. در طول روز هم مجبور بود مغازه را به‌خاطر کارهای بانکی ‌ یا رفتن به کشتارگاه ببندد. خانه‌مان بالای مغازه‌مان ‌ است و همین موضوع باعث می‌شد تا وقتی که همسرم در مغازه نبود، مشتریان زنگ خانه را بزنند. از رد کردن مشتریان کمی ناراحت می‌شدم. بعضی‌ها می‌گفتند در همین لحظه نیاز فوری به گوشت دارند و برای‌شان میهمان آمده است.


تمام این موضوعات و بیشتر از همه علاقه‌ام به همراهی با همسرم باعث شد تا به همسرم پیشنهاد دادم تا در مغازه‌اش به‌عنوان شاگرد و وردستش کار کنم. اوایل قبول نمی‌کرد و می‌گفت زندگی در شهر کوچک و نگاه‌های بد مردم را نمی‌تواند تحمل کند‌ اما به او اطمینان خاطر دادم که اصلا و ابدا حرف‌های مردم، برایم اهمیتی نداشته و ندارد و می‌خواهم کنارش باشم. خلاصه با اصرار فراوان، آقای نوروزی قبول کردند تا در مغازه کار کنم.

 

 

   زیاد سخت نبود!


روزهای اول پشت دخل می‌ایستادم و کمک حال همسرم بودم. در وزن‌کشی و حساب، کتاب و تمیز کردن مغازه به شوهرم کمک می‌کردم تا اینکه کم کم دست به چاقو شدم و در مواقعی که آقای نوروزی در مغازه حضور نداشت، جوابگوی مشتریان بودم. به‌نظرم کار کردن یک خانم در قصابی، زیاد سخت نیست. هر چیزی که برای این کار لازم بود، همسرم با صبوری به من آموخت. همه این شغل را شغلی مردانه و خشن می‌دانند. خیلی‌ها معتقدند این شغل با احساسات لطیف زنانه همخوانی ندارد‌ اما همیشه به همه می‌گویم، یک خانم در خانه‌اش هم گوشت و مرغ را با چاقو خرد می‌کند تا از آن برای عزیزانش غذای لذیذی درست کند. حالا همین کار را من در وسعت و مکان بزرگ‌تری به نام قصابی انجام می‌دهم. برعکس تصورات همه، قصاب‌ها قسی‌القلب نیستند و آدم‌های حساس و رنجوری هستند. شغلم روی احساساتم هیچ تأثیر منفی نداشته، برعکس مرا عاطفی‌تر کرده است. نمی‌گویم قصابی شغل راحتی است. این شغل هم مانند خیلی از شغل‌ها سختی‌ها و مشکلات خاص خودش را دارد. برای حمل‌ونقل و جابه‌جایی گوشت‌ها کمی مشکل دارم و بعضی وقت‌ها که آقای نوروزی در مغازه نیست، به سختی و با مشقت فراوان این کار را انجام می‌دهم. اما با تمام سختی‌ها شغلم را دوست دارم و مهم‌تر از همه اینها خوشحالم از اینکه یار و یاور همسرم هستم.

 

 

   برخوردهای مردم جالب بود!


برخوردهای مردم در روزهای اول خیلی جالب بود. وقتی کسی برای خریدن گوشت وارد مغازه می‌شد، اول سراغ قصاب را می‌گرفت، با لبخند می‌گفتم:«امرتان را بگویید؟ گوشت می‌خواهید در خدمتم.» واقعا تعجب و شگفتی را در چشمان مشتریان‌مان می‌دیدم. بعضی اوقات خانم‌ها باور نمی‌کردند و فکر می‌کردند جهت مزاح این حرف را می‌گویم‌ اما وقتی کارشان را راه می‌انداختم، خیلی تشکر می‌کردند. هنگام خروج از مغازه به من آفرین می‌گفتند و مرا تشویق به ادامه راه می‌کردند. الان کار به جایی رسیده که خیلی از مشتریان، وقتی آقای نورزی باشد وارد مغازه نمی‌شوند و می‌گویند همسرتان مهارت بیشتر‌ی دارد و گوشت‌های بهتری در اختیارمان قرار می‌دهد.(با خنده). با اینکه 14 سالی است در این عرصه فعالیت می‌کنم، هنوز هم افراد زیادی از دیدن یک زن قصاب تعجب می‌کنند و باورش کمی برای‌شان سخت است. مغازه‌مان در راه اصلی جاده تهران-شمال قرار دارد و بیشتر از همه مسافرانی که از ما به‌صورت گذری خرید می‌کنند، متعجب و شگفت‌زده می‌شوند. فکر کنم بیشتر از چاقو و مصقل و ساطور هراس دارند، وگرنه من که کار عجیبی انجام نمی‌دهم! جالب است بدانید در طول این 14 سال، حتی یک‌بار هم دستم را نبریدم. همیشه در کارم جوانب احتیاط را رعایت می‌کنم و با جان و دل فعالیت می‌کنم. به‌نظرم عجله افراد در هر کاری سبب آسیب زدن به‌خودشان و سایرین می‌شود.

 

 

  راضی به ریختن خون حیوانی نیستم!


در طول این 14 سال، شاید قصاب حرفه‌ای شده باشم اما هیچ‌وقت راضی به ریختن خون و کشتن گوسفند ‌ یا جاندار زنده‌ای نبودم. در کارم خیلی دلسوز هستم و از اینکه بعضی افراد توانایی و قدرت پایینی دارند، ناراحت می‌شوم. سعی می‌کنم تا جایی که امکان دارد، به افراد مستحق که گاهی 200گرم گوشت می‌خرند، نگاه ویژه‌ای داشته باشم. در کارم به نظافت، رعایت بهداشت، صداقت و مهربانی با ارباب رجوع اهمیت زیادی می‌دهم. باید به مردم احترام گذاشت تا مورد احترام قرار گیریم. حرف اول در کار مغازه مشتری مداری و دادن گوشت‌های خوب و با کیفیت است.

 

 

   کاری کنید تا به زنان اعتماد کنند


به خانم‌های سراسر ایران عزیزم توصیه می‌کنم به ندای قلب‌شان گوش دهند و به هر کاری که علاقه دارند، روی آورند. در این روزها که همه درگیر مسائل اقتصادی و معیشتی هستند، خانه‌نشینی فایده‌ای ندارد. کمی جرأت به خرج دهند و وارد عرصه کار، تولید و فعالیت شوند. خیلی از کارها است که می‌توانند در منزل انجام دهند و کمک خرج همسران‌شان باشند. وقتی یک زن شجاعانه وارد حیطه کاری مردها شود و با دقت و قدرت کارش را انجام دهد، باعث می‌شود تا همه به او اعتماد کنند و تصورات غلطی که از خانم‌ها دارند، از بین می‌رود. به‌خصوص اگر پای به عشق به همسر در کار باشد همه‌‌ چیز شدنی است.

 

بزرگ‌ترین آرزویم سلامتی و موفقیت فرزندان و همسرم است. در حیطه شغلی‌ام آرزو دارم، یک سوپر پروتئینی بزرگ دایر کنم و چند خانم سرپرست خانوار را مشغول به‌کار کنم

 

 

محمد نوروزی
به حضور همسرم دلگرم هستم

 

محمد نوروزی، اهل و ساکن شهرستان زیرآب هستم. 48 سال ‌ دارم. سال‌هاست در کار قصابی فعالیت می‌کنم. از شاگردی شروع کردم و توانستم با همت و تلاش مستقل شوم و روی پاهایم بایستم. مثل خیلی از مردها، خوشحالم از اینکه با همسرم همکار هستم اما تفاوت من با بقیه این است، خانمم در کاری متفاوت‌تر از بقیه زن‌ها همکار و همیار شوهرش است.
وقتی در مغازه نیستم و برای کارهایی مانند نقد کردن چک، خریدن گاو و گوسفند، رفتن به کشتارگاه و... می‌روم، خیالم راحت است همسرم در مغازه حضور دارد و جوابگوی مشتریان‌مان است. وجود همسرم همیشه باعث شده تا انگیزه بیشتری برای تلاش و کوشش پیدا کنم و با خیال راحت به سایر امور زندگی، رسیدگی کنم. همسرم در خانه‌داری هم مانند قصابی نمونه و بی‌نظیر است. با اینکه اکثر اوقات درگیر مغازه است، هیچ‌ وقت در خانه کم و کاستی احساس نکردم. خانه‌مان همیشه مرتب است و در کنار آن به وضعیت تحصیلی فرزندان‌مان هم رسیدگی می‌کند. به‌نظرم قدرت و تلاش بانوان ایرانی ستودنی است، چون هر وقت اراده به انجام کاری بگیرند، آن را به بهترین شکل به سرانجام می‌رسانند. بر خود واجب می‌دانم به پاس زحمات 14 ساله همسرم در کار قصابی و همراهی شبانه روزی‌اش، از ایشان تشکر ویژه‌ای داشته باشم. امیدوارم بتوانم آسایش و راحتی او و فرزندان‌مان را فراهم کنم و پاسخگوی این همه مهر و عشق او باشم.

این خبر را به اشتراک بگذارید