حمیدرضا شکارسری
تغییر زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم بیتردید در تغییر آفرینشهای هنری و ادبی تاثیر میگذارد. درواقع رابطه بین هنر و ادبیات به عنوان متن در یک سو و مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به عنوان فرامتن در سوی دیگر، رابطهای دوسویه و تعاملی هست. به قول نیما «در هیچ جای دنیا، آثار هنری و احساسات نهفته و تضمینشده در آن عوض نشدهاند مگر در دنباله عوضشدن شکل زندگیهای اجتماعی».
اگر نهضت مشروطه و مقطع تاریخی آن را منشأ تغییرات اساسی در زندگی انسان ایرانی بدانیم، درواقع آغاز تاریخ معاصر ایران را همان دوره تاریخی قرار دادهایم؛ دورهای که جوامع شرق کموبیش همزمان با هم یا با اختلافی ناچیز حرکتی ناگهانی و بیسابقه را در فاصلهگیری از سنت و پیشروی به سمت مدرنیته یا حداقل شبحی از آن، آغاز میکنند.
این همه، با آشنایی ملل شرق از جمله ایران با جوامع غربی، بهخصوص اروپا ممکن شد. اعزام دانشجویان ایرانی به فرنگ در دوره ناصری و بعدتر سفرها، مهاجرتها و تبعیدهای خودخواسته یا ناخواسته عالمان، سیاسیون، آزادیخواهان، هنرمندان، شاعران و... به اروپا، طبعا به آشنایی ایرانیان با علوم و فنون و هنرهای تازه از یکسو و شیوه زندگی غربیها از سوی دیگر، منجر شد. جریان ترجمه کتب علمی، هنری و ادبی نیز که خواهناخواه با جریان چنین سفرها و مهاجرتهایی همراه شد، به این آشنایی کمک رساند.
در این اوضاع و احوال، امضای فرمان مشروطیت در مردادماه سال۱۲۸۵ هجری شمسی که با تغییر بینش و تلقی ایرانیان از زندگی همراه شده بود، انتظارات تازه و بیسابقهای از حکومت قاجار و دیگر نهادهای قدرت در مورد وطن، حکومت، قانون، پیشرفت، آزادی، عدالت و حتی دین و هنر به وجود آورد. اتفاقا چون همین نهادها هنوز بر سنتهای خویش تاکید داشتند، انتظارات بحق ایرانیان هرگز به طور کامل برآورده نشد. در واقع از آنجا که توسعه، پدیدهای همه وجهی است و با رشد در یک جانب و عقبافتادگی یا حتی سکون در جوانب دیگر منافات دارد، نمیتوان انتظار داشت که نهادهای قدرت چون حکومت بر مواضع سنتی خود پافشاری کنند و در عین حال بتوان منتظر ورود، جاگیری و بومیسازی مدرنیته و مظاهر مدرنیستیاش در زندگی مردم بود.
با این همه و بهرغم پذیرش شکست کلی نهضت مشروطه و آرمانهایش، نمیتوان منکر شد که این دوره در هر حال باب آشنایی ایران با جهان پیشرو و مترقی غرب شد و آثار مثبت و البته منفی خود را به عنوان مقطع عصر نو ایران عمیق یا سطحی برجا نهاد.
شعر به عنوان مهمترین برونداد هنری و ادبی ایرانیان طبعاً در این دوره دچار تغییرات وسیعی میشود؛ شعری که در آن سالها در دورهای تحت عنوان «دوره بازگشت» به سر میبرد و غالبا تنها در تقلید از شیوه گذشتگان هویت مییابد؛ شعری که در بهترین حالاتش تکرار کم یا پررنگ شعر شاعران سبکهای خراسانی و عراقی است. البته شعر دوره بازگشت را میتوان عکسالعملی طبیعی و قابل انتظار اما مرتجعانه به شعر پیچیده و ذهنی و غیرقابل باور و گاه بیمعنای اواخر سبک هندی یا اصفهانی دانست. شعر دوره بازگشت غالبا و جز در مواردی انگشتشمار، هنوز بهمثابه رونوشتی از اشعار سبک خراسانی، مشغول مدح و ثنای پادشاهان و امرا است یا پند و اندرز میدهد. عاشقانههایش هم تقلید دستچندم عاشقانههای سبک عراقی است. در این شعر، زندگی غایب است و شعر بهجای فوران از زندگی، از شعر گذشتگان سر میزند و مدام مضامینی تکراری را بازتولید میکند.
اوضاع جدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از یک طرف و ابتذال کلی شعر دوره بازگشت از طرف دیگر، توأمان لزوم تغییر و تحول در شعر ایران را بیشتر از هر زمانی گوشزد میکرد؛ مفاهیمی که دایره واژگانی جدید، متنوع و پرشماری را میطلبید که در زبان و بیان و قالب اشعار سنتی جمع نمیشد یا به سختی جمع میشد.
پس نوگرایی در 2حوزه شروع به تنفس و شکلگیری کرد: حوزه مفاهیم و حوزه قوالب
در حوزه نوگرایی مفهومی، معانی تازه در عرصههایی بیسابقه چون آزادی، وطنپرستی، زن و حقوق او، غرب و فرهنگ و علوم غربی، انتقادهای اجتماعی و سیاسی وارد شعر شد.
نوگرایی مفهومی پای کلمات تازه را به شعر باز کرد. کلماتی که در ابتدا زمخت و ناچسب به نظر میرسیدند چون اولا هنوز بومی شعر نشده و با ذهنهای سنتی مأنوس نشدهاند و دلنشین نمینمایند. اذهانی که لذت شاعرانه را همچون امری عادتشده پذیرفتهاند و هر امر نامنتظره و غیرمترقبهای از جمله کلمات تازه را مخل لذت درمییابند و بدتر اینکه همین عادت را هم مدام تکثیرکرده و اشاعه میدهند. ثانیا برخی از این واژگان اساسا فرنگی بودند و بهسختی در ساختار عروضی شعر سنتی میگنجیدند، درنتیجه بهجای ساختاری موزون ناسازهای موزون تولید میکردند.
دایره واژگانی تازه و مفاهیم بدیع در شعر طبعا زمینه را برای تغییر فرم و قالب شعر آماده میسازد؛ اتفاقی که با روندی کندتر از تغییر در حوزه مفاهیم در شعر فارسی رخ داد. اساسا مقاومت در برابر نوزایی فرم، قالب و ساختار، در هنر و ادبیات بسیار شدیدتر از مقاومت در برابر تغییر مفاهیم و مضامین هنری است و همین باعث شد که قوالب نو در شعر ایران در چارچوب برنامهای زمانبر و بطئی جوانه بزنند و به شکوفایی برسند. لازم به ذکر است طنزآمیز بودن بخش مهمی از شعر مشروطه فقط به دلیل مضامین طنزآلود یا فکاهی آن نیست، بلکه تا حدی ناشی از ناسازهای است که حاصل تصادم قالبها و ساختارهای کهنه با زبان نو و دگرگون شده است. اما آن جوانههای مزبور را در شعر مشروطه از سوی شاعرانی چون تقی رفعت، شمس کسمایی، میرزاده عشقی، ابوالقاسم لاهوتی و... شاهد هستیم. سطرهای زیر سرودهای از خانم شمس کسمایی است:
«بلی پای بر دامن و سر به زانو نشینم
که چون نیم وحشی گرفتار یک سرزمینم
نه یارای خیرم
نه نیروی شرم
نه نیرو نه تیغم بود نیست دندان تیزم
نه پای گریزم
از این روی در دست همجنس خود در فشارم
ز دنیا و از سلک دنیاپرستان کنارم
بر آنم که از دامن مادر مهربان سربرآرم.» اگر چه این تراوشات شاعرانه هنوز کاملا نیمایی نیستند و همچون شعر فوق، بیشتر به بحرطویل نزدیکند اما در هر صورت زمینهساز ظهور نیما و شعر کامل نیمایی محسوب میشوند. تجربههایی که البته در آثار شاعرانی چون حزین لاهیجی و یغمای جندقی نیز قابل ردیابی است.
هرچه به روزگار نیما نزدیک میشویم بر تراکم این تجربیات افزوده میشود و از حالت حبابگونههایی ناپیدا به موج اشعار نو نیما میرسیم (میتوان تجاربی چون تغییر جای قافیههای شعر مثلا در سرودههای تقی رفعت و نیز پیدایش قوالب نیمهسنتی چون چهارپاره را نیز در همین راستا تحلیل کرد).
شنبه 1 شهریور 1399
کد مطلب :
108251
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/pYXEX
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved