خاطره و خطر عاشورا
حجتالاسلام سیدرضا اکرمی؛ عضو جامعه روحانیت مبارز
تاریخ بشریت پر از خاطره و خطرات است. برخی خاطرات میآیند و خطرات هم میگذرند و حداکثر به کتاب، کتابخانه و موزه تاریخ سپرده شده و بایگانی میشوند، ولی خاطره و خطر عاشورای سال61 هجری قمری جاودانه باقی مانده و 1381سال است که از آن سخن گفته میشود.
سر مطلب این است که خداوند متعال در مهندسی عالم به عاشورا بهای جهانی و رنگ ماندگاری داده است؛ و نیز خاطره انتظار امام عصر ارواحنا فداه. حداقل 3مطلب درباره عاشورای امام حسین(ع) باید بیان شود. ایشان 57سال زندگی کرد؛ چرا 6ماه سال پنجاهوهفتم دچار داستان عاشورا و کربلا شد؟ به این علت که تا سال60هجری قمری، منکر و گناه بود، زمامدار فاسق و فاجر بر دنیای اسلام حاکمیت میکرد ولی نسبت به اصل دین و ماجرای دیانت تعرضی وجود نداشت: اذانی صلا میزدند، نمازی میخواندند، روزهای میگرفتند و حجی میرفتند؛ و حاکم اموی هم بر آن حکومت میکرد. اما در 6ماه آخرین سال عمر امام حسین(ع) ناگهان حاکم و زمامداری به نام یزید پیدا شد که منکر اصل دیانت، عدالت، معنویت و انسانیت شد. با اینکه معاویه به یزید گفته بود حکومت و زمامداریات را بکن ولی متعرض چند نفر ازجمله حسینبنعلی نشو، ولی این انسان مغرور خام بدون توجه به نصیحت پدر درصدد برآمد آخرین امام از اهلبیت و خاندان پیغمبر و حدیث کسا و آیه تطهیر یعنی حسینبن علی را به مهمیز حاکمیت خود درآورد، از او بیعت بخواهد و همان لحظه اول بگوید اگر بیعت نکنی، تو را خواهم کشت.
امام ناگهان با یزیدی مواجه شد که متعرض اصل دین و امامت شد. یزید میخواست زهرچشم بگیرد و امام حسین(ع) را به تبعیت از خود وابدارد. امام حسین(ع) همان لحظه اول وقتی متوجه این خطر شد، فرمود هیهات مناالذله؛ من هرگز نه حاکمیت یزید را میپذیرم، نه حکومت او را میپذیریم و نه حاضرم تابع یزید و یزیدیان شوم. بدین جهت مدینه را ترک کردند و به سمت مکه حرکت کردند و از آنجا هم به سمت کوفه رفتند و بالاخره در عاشورا به شهادت رسیدند، اما هرگز حاکمیت یزید و خلافت او را نپذیرفتند و به دیگران هم اعلام کردند اگر دین دارید، اگر اسلام را پذیرا هستید، اگر پیامبر اسلام را پیامبر خاتم خود میدانید، شما هم نباید از حکومت یزید تبعیت کنید و او را به رسمیت بشناسید.
مطلب دوم این است که کار امام حسین(ع) فردی نبود. گرچه خطر تنها برای ایشان بود و فرمود اگر مرا دستگیر کنند و از پای درآورند، با دیگران کاری ندارند، ولی غیورمردان و غیورزنانی پیدا شدند که گفتند ما با تو هستیم: نموت معک. یک نویسنده مصری در کتابی نوشته فرق امام حسین و اصحابش با یزد و اطرافیانش این بود که یزیدیان میگفتند کم تهب لنا، یعنی اگر ما با حسینبن علی بجنگیم چه و چقدر به ما پول و امکانات میدهی؟ ولی همراهان امام حسین(ع) میگفتند نموت معک، چون مرگ در کنار تو عزت است و حیات بدون تو ذلت خواهد بود. کار امام حسین(ع) جمعی بود ولو اندک. تاریخ را تغییر دادند و به دنیا اعلام کردند که زندگی یک کمیت دارد و یک کیفیت و آنچه ارزش دارد، کیفیت است.
نکته سوم و آخر اینکه مسلمانان در طول 1381سالی که از کربلا میگذرد، این درس را یاد گرفتهاند که هرکس آزاده باشد و بخواهد آزاده زندگی کند، عزیز باشد و بخواهد با عزت زندگی کند، مرگ با شرافت را میپذیرد ولی زندگی توأم با ذلت و اسارت را نمیپذیرد. قصیده زیبایی گویای چنین اتفاقی است: نازم آن آموزگاری را که در یک نصفه روز/ دانشآموزان عالم را چنین دانا کند/ ابتدا قانون آزادی نویسد در جهان/ بعد از آن با خون 72تن امضا کند/ نام دانشگاه خود ایمان و آزادی گذاشت/ تا جنایتپیشگان را در جهان رسوا کند/ رمز حق تسلیم نامردان نشد تا در جهان/ زورگویی از کتاب زندگی الغا کند/ چون که بود جویای آب از چشمه آزادگی/ تشنهلب جان داد تا آن چشمه را پیدا کند.